خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,734
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مامان تورو خدا، حداقل به دایی بگو دست از سر من برداره چرا من باید کمک دستش باشم چرا هر جایی میره باید پیشش باشم من نمی‌خوام مامان، من این زندگی لعنتی رو نمی‌خوام!
تمام مدتی که داشتم باهاش حرف می‌زدم سرش رو به معنی منفی تکون می‌داد!
دوباره نتونستم جلوی اشک‌هام رو بگیرم این‌دفعه بدتر زدم زیر گریه!
چقدر سخت بود... .
حتی مادرمم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YaSnA_NHT๛، Mahii و 20 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,734
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
بچه‌ها سریع پیداشون شد و هر دو نشستن روی مبل روبروی دایی. امیر باعجله گفت:
- بله آقا؟
دایی رو به هردوشون کرد:
- یه چیزهایی شنیدم... .
از شدت خستگی چیزی از حرف‌هاشون نفهمیدم! همون‌طور داشتن باهم حرف میزدن ‌که احساس کردم پلک‌هام داره هر لحظه سنگین‌تر میشه!
وای خدایا! چقدر خستم، خیلی خوابم میاد. ولی اگه الان بخوام یعنی خودم برگه‌ی استعفا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YaSnA_NHT๛، Mahii و 20 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,734
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
تمام مدّتی که در مسیر بودیم هیچ حرف ديگه‌ای بینمون ردو بدل نشد بالاخره رسیدیم به خونه. همون‌طور سر میز شام بودیم که امیر سراسیمه وارد آشپزخونه شد! متعجب نگاهم رو دادم بهش که مضطرب دایی رو صدا زد. دایی بلند شد و باهم از آشپزخونه خارج شدن!‌ منم که فضول، ایستادم خواستم یواشکی برم ببینم چخبر شده اما دستم توسط مامان کشیده شد! وقتی روم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: masera، YaSnA_NHT๛، Mahii و 20 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,734
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمی مکث کردم و دوباره ادامه دادم:
- آخه چرا شما این رو نمی‌فهمین، چرا دست از سرم بر نمی‌دارید، خستم کردین!
بعد این حرف ها از روی تـ*ـخت بلند شدم رفتم جلوی پنجره ایستادم و دست به سـ*ـینه تکیه دادم به شیشه، زیر لـ*ـب گفتم:
- یک لحظه وایسا ببینم!
با عجله از پنجره به پایین نگاه کردم هیچ کس پایین پنجره نبود فاصله پنجره تا زمین حدوداً یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YaSnA_NHT๛، YeGaNeH و 19 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,734
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
- یالا برو پس کارت، من ازت نمی‌ترسم.
امّا انگار حرف‌هام فایده‌ای نداشت!
چون پسره هنوزم طلبکار داشت به من نگاه می کرد.
بی‌خیالش شدم قدم برداشتم به سمت خونه که با عجله دوید و روبروم ایستاد!
با تعجب پرسیدم:
- چیکار می‌کنی دیوونه؟
چیزی نگفت و با خونسردی یک قدم به سمتم برداشت، فاصله ی زیادی باهم نداشتیم، کمتر از نیم متر!
با اینکه به‌ روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YaSnA_NHT๛، Mahii و 20 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,734
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرش به حالت تمسخر به من نگاه کرد و گفت:
- کی از تو پرسید؟!
و با لحن دستوری ادامه داد:
- دل بخواهی نیست عزیزم، مجبوری با من بیایی!
ازش فاصله گرفتم، با اخم نگاهی بهش انداختم و به فکر فرو رفتم.
‌ دایی حتماً من رو می‌کشه، اگه باهاش برم چی میشه؟ نه خدایا چه غلطی کردم که تنهایی بیرون اومدم‌! نه این‌جوری نمیشه باید یک فکری بکنم.
برای همین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YaSnA_NHT๛، Mahii و 19 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,734
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستم رو گرفته بود و داشت من رو دنبال خودش به طبقه‌ی دوم می‌برد!
بلافاصله سرجام ایستادم! آرش با اخم به طرفم چرخید یک نفس عمیق کشید و بدون این‌که به من نگاه کنه دوباره به راهش ادامه داد، همون‌طور که تقلا می‌کردم دستم رو آزاد کنه، دستم رو محکم فشرد و با خشم داد زد:
- خفه خون می‌گیری یا نه؟
اون‌قدر این حرف رو با خشم گفت که ترسيدم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YaSnA_NHT๛، Mahii و 19 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,734
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
- احمق! معلوم هست چی میگی؟ عسل که تو اتاقش نیست؟
از حرفم تعجب کرد، ترسید و با لکنت گفت:
- آقا، به خدا آخرین بار خودم دیدم رفت ‌تو اتاقش!
یک لحظه قلبم از تپش ایستاد، دویدم سمت اتاق درو باز کردم که تازه متوجه پنجره‌ی باز شده‌ی اتاق شدم، رفتم جلوی پنجره ایستادم و به بیرون نگاه کردم، با عصبانیت زیر ل*ب گفتم :
- لعنتی... .
نفسم رو با حرص...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YaSnA_NHT๛، Mahii و 18 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,734
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
همیشه پول رو به همه چیز ترجیح می‌داد، چون من بهش اعتماد داشتم همه‌ی کارام رو ریز به ریز بهش می‌گفتم ولی نمی‌دونستم اون به‌خاطر یه مشت پول، رفاقت رو بزاره کنار.
یک شب تموم پول‌هایی که داشتم رو دزدید و به خارج رفت‌! منم وقتی فهمیدم حرصم رو سر تنها برادرش که فقط یک بچه هفده ساله بود خالی کردم، کاری کردم که آرزوی راه رفتن‌ رو داشته باشه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YaSnA_NHT๛، M O B I N A و 19 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,734
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
- یالا راه بیفت!
در رو باز کرد و اشاره کرد از اتاق بیرون برم باهم از اتاق خارج شدیم، خیلی ازش می‌ترسیدم ولی ‌بازم آروم به طرفش‌چرخیدم و باچشم‌های پر از اشکم زل زدم توی چشم‌هاش و آروم گفتم:
- نفرتت رو سر من خالی نکن.
ملتمس‌وار ادامه دادم:
- تورو خدا، تورو به خدایی که می‌پرستی قسمت ‌میدم از من بگذر.
با شنیدن حرفم عصبانی شد، اسلحه رو روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YaSnA_NHT๛، M O B I N A و 19 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا