خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
- جانم النا؟
- سلام بابا، مطبی؟ من دارم میام اونجا.
بابا: اره ولی تا ۹ بیمار دارم.
- پس برم خونه حرف بزنیم شب؟
- نه تنها می‌خوام باهات صحبت کنم.
- باشه پس میام منتظر می‌مونم، فعلا.
چند دقیقه‌ای پشت چراغ قرمز ایستادم، تقه‌ای به پنجره خورد پنجره رو آوردم پایین.
- سلام خاله گل نمی‌خوای؟
- سلام عزیزم، دیر وقته دختر برگرد خونه گلاتو بده من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رویایی در اسارت تو | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~، ✧آیناز عقیلی✧ و 17 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
- حالا که با هزار شوق و ذوق اون ملک و تبدیل کردم به "لونا"ی النا مهرزا، چرا حالا که دل بستم به آجر به آجر اونجا دارید تیشه می‌زنید به همه چی؟
- کی گفت همه چیز قراره تموم شه؟ این‌همه آدم توی این دنیا هستن که دوتا شغل دارن، توام یکی از اونا درضمن من فقط خواستم درستو ادامه بدی تا مدرکت رو بگیری بعد با خودته کار کنی یا نه..
بلند شدم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رویایی در اسارت تو | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~، ✧آیناز عقیلی✧ و 17 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای آلارم چشم‌هامو باز کردم هنوز سرم درد می‌کرد بی حال بلند شدم، خیلی کار داشتم وقت استراحت نبود.
آبی به دست و صورتم زدم جلوی آینه نشستم یکم تار می‌دیدم امانم رو بریده بود این دردا باید زودتر لیزیک می‌کردم این مدت سرم خیلی شلوغ بود!
اتفاق‌های دیشب از جلوی چشم‌هام رد شد، نمی‌تونم تصمیم بابارو تغیر بدم و نه می‌تونستم قبول نکنم راهی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رویایی در اسارت تو | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH و 15 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
ساعت یازده صبح رو نشون می‌داد و این پنجمین لاته امروز بود واسه فرار از سردرد، اعتیاد من به لاته کم‌کم نگران کننده می‌شد.
مبایلم زنگ خورد و تصویر چهره مامان در کنار خودم روی صفحه خودنمایی کرد.
- جانم مامان.
- چطوری النا.
- بد نیستم، چیزی شده این ساعت روز باهام تماس گرفتی؟
- زنگ زدم بهت بگم امروز زودتر بیا خونه.
- چرا چیزی شده؟ خیلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رویایی در اسارت تو | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH و 14 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
بقیه روز هم به اه و حسرت شروع شدن دانشگاه سپری شد، یکم زودتر کافه رو تعطیل کردم چون قصد رفتن به خونه رو داشتم، حرف‌های صبح مامان کنجکاوم کرده بود.
سوار ماشین شدم و استارت زدم و حرکت کردم تو همون حین درگیر وصل کردن شارژر به پورت USB ماشین شدم، نمی‌دونم یهو چی‌شد سرعت من زیاد بود یا ماشین بی هوا پیچید جلوم، تا به خودم بجنبم و ترمز کنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رویایی در اسارت تو | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~، SelmA و 12 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
پشت بند حرفم سوار ماشین شدم و استارت زدم اما روشن نشد مثل اینکه واقعا اسیب دیده.
کیفم رو برداشتم و دوباره پیاده شدم، هنوز همون‌جا ایستاده بود و حرکات من رو تماشا می‌کرد.
- ماشینم روشن نمیشه میشه با ماشین شما بریم؟
- اسرارتون رو متوجه نمی‌شم من که میگم خوبم.
- این تشخیص خودتونه شما که دکتر نیستید!
لبخند خسته‌ای زد و گفت:
- اتفاقا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رویایی در اسارت تو | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~ASAL~ و 12 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
- خب اقای راد نمی‌خواید بگید چیشده؟
زودتر از اینکه لـ*ـب‌باز کنه گفتم:
- امروز من با ایشون تصادف کردم خودشون مصر بودن حالشون خوبه، اما چون ضربه به سرشون بود و یکبار هم بینی‌شون خونریزی کرد نگران شدم باید مطمعن می‌شدم از اینکه مشکل خاصی براشون پیش نیومده، به همین خاطر اصرار کردم تا بیمارستان همراهی کنمشون.
- که اینطور پس ام‌آر‌آی می‌نویسم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رویایی در اسارت تو | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~، Tabassoum و 10 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
در جواب لبخندی زدم، رو کرد سمت پرستار و پرسید:
- خانوم آرمانی همه چیز داخل بخش خوبه و مرتبه ؟
- بعله خیالتون جمع باشه امروز هم خلوت بود.
- که اینطور بسیار خوب.
چند دقیقه‌ای مشغول وصل کردن سرم شد و بعد از اتاق رفت.
خیلی جدی و محکم صحبت می‌کرد، حدسش سخت نبود که تو کار ادم جدی و سرسختی باشه، این نشون می‌داد رابـ*ـطه خوانوادگی با خانوم ترابی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رویایی در اسارت تو | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
ساعت نه بود که از بیمارستان خارج شدیم، خداروشکر هیچ مشکلی نبود جز کوفتگی صدمه دیگه‌ای وارد نشده بود، نزدیک‌های پارکینگ که شدیم قدم‌هامو آروم تر برداشتم و در نهایت جلوی ماشینش مکث کردیم.
- خوشحالم اتفاقی براتون نیوفتاد و همه چیز خوب بود، من دیگه بهتره برم.
- کجا؟ می‌رسونمتون.
- ممنونم مزاحم نمیشم با اژانس تماس می‌گیرم.
- نه خانوم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رویایی در اسارت تو | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
از بوی سیگار چندان خوشم نميومد، دودش هم گاهی اذیت کننده بود برام، اما در این شرایط درست نمی‌دیدم بگم راحت نیستم.
- کدوم سمت برم؟
- سمت چپ، سر خیابون پیاده میشم ممنون.
- بفرمایید بگید می‌رسونمتون تا درب منزل.
- میخوام یکم قدم بزنم فاصله‌ زیادی نیست نزدیکه!
- مطمعنید؟
- بعله.
- پس مراقب خودتون باشید.
-چشم، درضمن ممنونم بابت امشب.
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رویایی در اسارت تو | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH و 9 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا