خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
موهای رنگ شده‌اش رو پشت گوشش فرستاد و گفت:
- سلام عزیزم، صبح توام بخیر، نه خوابه برو بیدارش کن خودت.
باشه‌ای زیر لـ*ـب گفتم و به طرف پله ها رفتم تند ازشون بالا رفتم.
چون قبلا اومده بودم اتاقش رو می‌دونستم در اتاق رو باز کردم‌ و داخل شدم که دیدم بله، خانم خوابه.
آروم صداش زدم:
- آهو، آهو
چند بار صداش زدم که باز بیدار نشد.
مونده بودم چکار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 15 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سمت سالن که با مامان نشسته بود رفتم و گفتم:
- سلام مامان
مامان که پشتش بهم بود برگشت و با لبخند جوابم رو داد:
- سلام دخترم
سردار از رو مبل بلند شد و رو بهم گفت:
- آماده‌ای بریم؟
سری تکون دادم و از مامان خدافظی کردیم و از سالن زدیم بیرون.
تا کنار ماشین بدون حرف رفتیم و سوار شدیم
سردار طبق معمول اول کمربندش رو بست و بعد ماشین رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Tabassoum و 14 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
سردار دستش رو دور شونم حلقه کرد و بدنم رو به بدنش تیکه داد و آروم از پله‌ها پایین اومدیم با اون دستش در ماشین رو برام باز کرد کمکم داد نشستم و در رو بست.
چشم‌هام رو بستم و سرم رو تیکه دادم به پشتی صندلی چند دقیقه بعد سردار اومد و سوار شد و گفت:
- بیا آهو اینو بخور حالت بهتر می‌شه.
چشمام رو باز کردم که چشم به پاکت آبمیوه دستش خورد نی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Tabassoum و 14 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
نشستم کنارش مینا گفت:
- صبح می‌خوام برم خرید آهو به بچه‌ها اشاره کرد و گفت:
- اینا هیچ‌کدوم باهام نمیان تو میایی؟
زبونم رو روی لـ*ـبم کشیدم و گفتم:
- باشه عزیزم میام.
شیرین ابرویی بالا داد و شیطون گفت:
- آهو خبریه؟
متعجب گفتم:
- چه خبری شیرین؟
مارال پوزخندی زد به دست چپم که حلقه بود اشاره کرد و خوشحال گفت:
- بالاخره نامزد کردی با اون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Tabassoum و 14 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمام از پرویی این بشر داشت می‌زد بیرون پیاده شدیم با کلید من در باغ رو باز کردیم رفتم داخل از سنگ فرش‌ها گذشتیم به در سالن رسیدیم در رو باز کرد اول من داخل رفتم و بعد سردار چشمم به نیکا، آرسین، مامان و بابا خورد که تو سالن نشسته بودن
نیکا تا منو دید با اخم بلند شد و گفت:
- سلیطه حالا بدون اینکه به من بگی می خواهی عروسی شی انتر پلشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Tabassoum و 14 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
در اتاق رو بستم نشست رو زمین رو به رو نیکا گفتم:
- نه، چرا می‌خواهی آدم بزنی وحشی‌؟
با لگد زد به پام و گفت:
- حالا که نخورده بودی گفتی، بخور.
با پام رو گرفتم و گفتم:
- پیچاره آرسین از دستت چی می‌کشه!
دست کردم کشویی که زیر تختم بود رو کشیدم همیشه توش پر از خوراکی بود چند تا چیپس، پفک، ماست موسیر و لواشک برداشتم کشو رو بستم و به نیکا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 12 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرسین دستش رو داخل جیب شلوار جینش فرو کرد و گفت:
- دیگه دور وقته باید بریم.
نگاهی به ساعت انداختم که دیدم ساعت ۱۱ شب چیزی نگفتم که نیکا و آرسین از مامان و بابا خدافظی کردن اومدن طرف من و سردار نیکا گفت:
- صبح یادت نره آهو میام دنبالت، خدافظ.
آرسین و سردار هم به هم دست دادن و آرسین گفت:
- خدافظ
من و سردار هم، هم زمان گفتیم:
- خدافظ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Matiᴎɐ✼، YeGaNeH، MĀŘÝM و 11 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
از سالن خارج شدم به طرف تابم رفتم و روش نشستم و آروم شروع کردم خودم رو تاب دادن تا این که گوشیم زنگ خورد نیکا بود.
از رو تاب بلند شدم به طرف در رفتم در رو باز کردم که چشمم به ماشین نیکا خورد از خونه خرج شدم در رو بستم به طرف ماشین رفتم و در رو باز کردم سوار ماشین شدم و گفتم:
- سلام، چطوری؟
نگاهی با خنده بهم انداخت و گفت:
- نمردم دیدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Matiᴎɐ✼، YeGaNeH، MĀŘÝM و 9 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
لباس رو پوشیدم واقعا زیبا بود یه لباس بلند دنباله دار که همش پولک دوزی بود و تا پایین انـ*ـدام بدن تنگ آستین ساده داشت ولی از گردن تا سر شونه لـ*ـخت بود رنگ مشکی لباس با رنگ پوست تضاد شده بود و خیلی بهم میومد.
در اتاق پرو زده شد و پشت بندش نیکا گفت:
- آهو در رو باز کن ببینمت.
در رو باز کردم نیکا مینا نگاهی بهم انداختن و بعد از چند ثانیه سکوت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، M O B I N A و 8 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
277
امتیاز واکنش
2,388
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد به طرف رخت‌خوابم رفتم روش دراز کشیدم و نفهمیدم چیشد که خیلی سریع خواب رفتم.
از خواب بیدار شدم روی همون رخت‌خواب کش و قوسی به بدنم دادم چرخیدم طرف پنجره اتاق که چشم خورد به سردار که روی مبل راحتی تو اتاقم نشسته بود و من رو نگاه می‌کرد و یه برگه آزمایشگاه دستش بود که فهمیدم جواب آزمایش رو گرفته.
روی تـ*ـخت نشستم و گفتم:
- اینجا چکار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، Matiᴎɐ✼، YeGaNeH و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا