خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
- سلام.
مامان لبخندی زد و گفت:
- سلام پسرم.
بابا جواب آرومی بهم داد؛ معلوم بود که می‌خواد چیزی بهم بگه! ولی چیزی نگفت و منم بیخیال تی‌وی رو روشن کردم به فوتبال نگاه کردن مشغول شدم. بالاخره بعد از چند دقیقه بابا به حرف اومد و گفت:
- فرداشب آماده باش سردار!
با تعجب نگاهم رو از تی‌وی گرفتم و رو به بابا گفتم:
- برای چی بابا؟
لبخندی زد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Mahla_Bagheri و 11 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
فروشنده لبخندی زد و گفت:
- قابلی نداره پونصد هزار‌تومان
کارت رو کشیدم و گفتم:
- ممنون، پس من یک‌ساعت دیگه میام.
پول رو حساب کردم و از گل‌فروشی اومدم بیرون
همون نزدیکی یه شیرینی فروشی بود که شیرینی های خیلی عالی داشت؛ سوار ماشین شدم و به سمت شیرینی فروشی رفتم.
جای پارک نبود و مجبور شدم کمی دور تر از شیرینی فروشی ماشین رو پارک کنم؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Mahla_Bagheri و 11 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای کل کشیدن مامان از فکر اومدم بیرون نگاهی بهش انداختم اون کت و شلوار بادمجونی زیبا‌ترش کرده بود از پله‌ها اومد پایین و گفت:
- الهی دورت بگردم پسرم، الهی فدات شم مادر چه خوشتیپ شدی.
بابا هم به لبخند زدن افاقه کرد.
قرار شد با ماشین من بریم.
من پشت فرمون بودم و بابا هم صندلی کنارم و مامان هم صندلی عقب نشست.
ماشین رو راه انداختم بین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Mahla_Bagheri و 11 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه چی خوب بود فقط باید گردنبند و دستندم رو می‌نداختم؛ به طرف میز آرایشم رفتم و جعبه جواهراتم رو برداشتم و گردنبند و دستبندم رو که طرحش اسمم به لاتین بود رو انداختم که گردنبند رو پوست سفیدم جلوه زیبایی داشت و در آخر ادکلنی که بو شیرینی داشت رو برداشتم و رو خودم خالیش کردم و به طرف بیرون رفتم.
به پله ها که رسیدم یهو استرس کل وجودم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Mahla_Bagheri و 11 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
مثل اینکه خیلی حرف های من به مذاقش خوش نیومده که اخم بزرگی رو پیشونیش جا خوش کرد چند دقیقه سکوت کرد و گفت:
- منم از رو عشق اینجا نیستم.
پوزخندی زدم و بلند شدم به طرف سالن رفتم که سردار هم پشت سرم اومد.
داخل سالن شدیم که مریم جون اولین نفری بود متوجه اومدن ما شد و گفت:
- خب چی‌شد؟
نگاه همه حالا روی ما دونفر بود؛ همین من رو معذب می‌کرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Mahla_Bagheri و 11 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
از رو رخت‌خوابم بلند شدم و همون‌طور که به سمت سرویس بهداشتی می‌رفتم گفتم:
- باشه مامان، باشه.
شیر آب سرد رو باز کردم دست و صورتم رو شستم اومدم بیرون نگاهی به آینه انداختم چشمام کمی پف داشت که بخاطر گریه‌های دیشبم و خواب زیادم بود و صورتم زیادی بی روح بود.
دست دراز کردم و رژ صورتیم رو از رو میز برداشتم و روی لـ*ـبام کشیدم نگاهی باز آینه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Mahla_Bagheri و 11 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
در اتاقم رو باز کردم داخل شدم مستقیم به سمت کمد لباسام رفتم و بازش کردم کمدم رو از نظر گذروندم و بالاخره تصمیم گرفتم که شلوار بگ مشکی با مانتو مشکی کوتاه جلو باز بپوشم و زیر مانتو هم یه تاپ سفید، از کشو شال‌هام یه شال سفید برداشتم و کنار لباس‌هام رو تـ*ـخت گذاشتم تا بعد بپوشم.
شونه موهام رو از روی میز سفید آرایشم برداشتم و به موهام کشیدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Mahla_Bagheri و 11 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
باهم شروع کردیم راه رفتن.
یاد آخرین باری که اومدم پل طبیعت اوفتادم اون شب با ترمه، امیر، نیکا، آرسین و آرتا اومدیم چه شب خوبی بود هیچ وقت فکر نمی‌کردم که بیام اینجا با سردار اونم به عنوان نامزدم.
با بخورد شونم به کسی به خودم اومدم و به خانمی که خورده بودم گفتم:
- ببخشید.
اونم سری تکون داد و رفت.
سردار نگاهی بهم انداخت و گفت:
- حواست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Mahla_Bagheri و 11 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستم رو از دستش بیرون کشیدم و به دستم نگاه کردم؛ اره واقعا به دست سفیدم میومد.
سری تکون دادم و گفتم:
- اره.
اومد حرفی بزنه که گارسون با غذا اومد و سردار از گفتن بقیه حرفش پشیمون شد.
ظرف غذام رو جلو کشیدم و قاشق و چنگالم رو برداشتم و آروم شروع به خوردن کردم.
نصف کامل غذام رو هم نخوردم که سیر شدم و بشقاب رو به جلو کمی هول دادم
که سردار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Mahla_Bagheri و 11 نفر دیگر

Mobina.85

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/21
ارسال ها
275
امتیاز واکنش
2,377
امتیاز
178
محل سکونت
کرمان
زمان حضور
12 روز 10 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
"سردار"

در سالن رو اروم باز کردم و داخل شدم لامپ‌ها همه خاموش بود و سکوت در خونه حکم فرما بود.
به سمت پله ها رفتم یکی در میون ازشون بالا رفتم.
در اتاق رو باز کردم و داخل اتاقم شدم.
شلوارم رو با شلوار ورزشی عوض کردم و با بالا تنه لـ*ـخت به سمت رخت‌خوابم رفتم و دراز کشیدم به پهلو سمت پنجره اتاق و به امشب فکر کردم؛ اون انگشتر چقدر به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان گردباد سرنوشت (جلد دوم رمان در حوالی عشق و انتقام) | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛، ~ĤaŊaŊeĤ~، Mahla_Bagheri و 11 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا