خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
و کنجکاو بودم ببینم قراره به چه بچه‌ای آموزش بدم.
وقتی رسیدیم مادربزرگ در رو باز کرد و مارو به طبقه‌ی بالا، اتاق امیر فرستاد.
- مادر اتاق امیرم بالا سمت راسته، فقط حواستون بهش باشه، اون بچه زیادی حساسه.
سری تکون دادیم و به طرف اتاقش رفتیم، پشت در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه ماهی | gandom کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: طوفان سفید، SAEEDEH.T، soltan007 و 6 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
داخل خونه شدم، به حسام که مشغول سربه سر گذاشتن مامان و خاله بود نگاه کردم.
به نظرم حق داشتم که عاشقش بشم، دلم می‌خواست هرکاری کنم تا بقیه عمرم رو باهاش بمونم.
- ماهی سفید چرا ماتت برده؟
از لقب جدیدش لبخندی روی ل**ب‌های کوچیکم نشست. توی دلم، دیوونه‌ای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه ماهی | gandom کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: طوفان سفید، SAEEDEH.T، soltan007 و 6 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
-دختر زهرا خانم رو یادته؟ همون که کلی آتیش می‌سوزوند.
-نه کدوم یکی؟
-همون که هروقت می‌اومد خونمون، همه جوجه رنگی‌های ماهی رو خفه می‌کرد.
بعد زد زیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه ماهی | gandom کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: طوفان سفید، SAEEDEH.T، soltan007 و 6 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
سریع لباس پوشیدم و بعد اطلاع دادن به مامان به سمت آدرس رفتم. عاشق انقلاب بودم، دست فروش‌ها و کتاب و کافه‌های شلوغ، مخصوصاً وقتی بارون می‌اومد.
کنار حسام شروع به قدم زدن کردم.
-یادت می‌آد چقدر از دست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه ماهی | gandom کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: طوفان سفید، SAEEDEH.T، soltan007 و 6 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستام از استرس یخ شده بود، وایسادم و نفس عمیقی کشیدم بعد اینکه کمی بهتر شدم، سریع بعد برداشتن بقیه وسایل سوار ماشین شدم و آدرس رو به راننده دادم.
وقتی رسیدم تا زنگ در رو زدم سریع باز شد، از بیرون صدای جیغ و گریه می‌اومد و صدای شکستن ظرف.
در رو باز کردم؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه ماهی | gandom کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: طوفان سفید، SAEEDEH.T، soltan007 و 6 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
گردن خشک شدم رو ماساژ دادم و به ساعت نگاه کردم.
7 صبح بود و من بدون اطلاع به بابا اینجا مونده بودم.
وحشت زده به سمت گوشیم رفتم و با روشن کردنش سیل تماس‌های از دست رفته و پیام‌ها رو روی گوشیم دیدم.
سریع به سمت در رفتم و بعد سوار ماشین شدم.
داخل خونه شدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه ماهی | gandom کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: طوفان سفید، SAEEDEH.T، soltan007 و 6 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلم نمی‌خواست امروز به دکتر برم، دلم از همه گرفته بود، از همه دلگیر بودم...
از حسام که دوسش داشتم و نادیدم گرفت.
از متینا که خواهرم بود و تو این روزا نبود.
از بابا که ازون شب دیگه هیچی در مورد تصمیم و درمانم نپرسیده بود.
از مامان و خاله بخاطر خوشحالیشون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه ماهی | gandom کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: طوفان سفید، SAEEDEH.T، soltan007 و 6 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
قلموم رو داخل رنگ زرد زدم و مشغول نقاشی جدیدم شدم که صدای متین رو شنیدم، دلم خیلی براش تنگ شده بود.
در اتاقم ناگهانی باز شد و متین خوشحال به سمتم اومد و بـ*ـغلم کرد.
- سلام به ماهی گلیه خودم، چطوری؟
دلخور نگاهش کردم که لبخند از رو ل*ب*ا*ش پرید.
- ببخش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه ماهی | gandom کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: طوفان سفید، SAEEDEH.T، soltan007 و 6 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
پدر امیر یل قبول کرده بود و حالا دیگه امیر یل هم تو جلسات توان‌بخشی همراهیم می‌کرد و باهم تمرین رو شروع کرده بودیم.
امیر یل نسبت به قبل خیلی بهتر شده بود، بیشتر می‌خندید‌، با پدرش بیرون می‌رفت، بازی می‌کردن و من هم در کنار اون خیلی حس بهتری داشتم.
انقدر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه ماهی | gandom کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: طوفان سفید، soltan007، نگار 1373 و 5 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
با نگرانی به امیر نگاه کردم و نوشتم:
-دکتر مطمئنید می‌تونه بگه؟ حنجره‌اش آسیب نبینه؟
-ماهی جان چقدر استرس داری، نگران نباش چیزی نمی‌شه. بذار ببینیم این امیر یل خان می‌تونه یه سلام بکنه یا نه؟
دوباره به امیر نگاه کردم که چهره‌اش رو جمع کرد بود و مشخص بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه ماهی | gandom کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: طوفان سفید، SAEEDEH.T، soltan007 و 6 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا