مشاعره با حرف ظ

moh@mad · 1/8/22

KoOrOsH گفت:
ظل ممدود خم زلف تو ام بر سر باد
کاندران سایه قرار دل شیدا باشد

ظاهر و باطن ما آیینه یكدیگرند
خاك بر چشم حریفی كه دهد بازی ما

paeez81 · 1/1/23

ظلم است مرهم لطف، از ما دریغ کردن
چون داغ سوزناکیم، چون زخم دردمندیم

moh@mad · 4/1/23

paeez81 گفت:
ظلم است مرهم لطف، از ما دریغ کردن
چون داغ سوزناکیم، چون زخم دردمندیم

ظلم را همچو باز دوخته چشم
فتنه را همچو مار کوفته سر

ای جهان را به مکرمت ضامن
وی خرد را به راستی داور

POURIA · 5/3/23

moh@mad گفت:
ظلم را همچو باز دوخته چشم
فتنه را همچو مار کوفته سر

ای جهان را به مکرمت ضامن
وی خرد را به راستی داور

ظهر و عصر و بلبل و گلزار یکیست
معشـ*ـوقه و عشق و عاشق و یار یکیست

هرچند درون خانه را می نگرم
خود دایره و نقطه پرگار یکیست

moh@mad · 7/3/23

POURIA گفت:
ظهر و عصر و بلبل و گلزار یکیست
معشـ*ـوقه و عشق و عاشق و یار یکیست

هرچند درون خانه را می نگرم
خود دایره و نقطه پرگار یکیست

ظاهر نکنم پیش رقیبان الم دل
با مردم بی غم نتوان گفت غم دل

جا کن به دل و دیده، که غیر از تو نشاید
سلطان سراپرده چشم و حرم دل

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
ظاهر نکنم پیش رقیبان الم دل
با مردم بی غم نتوان گفت غم دل

جا کن به دل و دیده، که غیر از تو نشاید
سلطان سراپرده چشم و حرم دل

ظالم که کباب از دل درویش خورد
چون در نگرد ز پهلوی خویش خورد

دنیا عسل است هر که زو بیش خورد
خون افزاید تب آورد نیش خورد

moh@mad · 10/3/23

POURIA گفت:
ظالم که کباب از دل درویش خورد
چون در نگرد ز پهلوی خویش خورد

دنیا عسل است هر که زو بیش خورد
خون افزاید تب آورد نیش خورد

ظاهر آنست که ضایع گذرد عمر عزیز
مگر آن دم که برآری نفسی با یاری

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
ظاهر آنست که ضایع گذرد عمر عزیز
مگر آن دم که برآری نفسی با یاری

ظلم جهل است و جهل تاریک است
راه این فرقه سخت باریک است

moh@mad · 10/3/23

POURIA گفت:
ظلم جهل است و جهل تاریک است
راه این فرقه سخت باریک است

ظاهر نکنم پیش رقیبان الم دل
با مردم بی غم نتوان گفت غم دل

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
ظاهر نکنم پیش رقیبان الم دل
با مردم بی غم نتوان گفت غم دل

ظلمت، صریح با تو سخن گفت، پس تو هم
با شب به استعاره و ایما سخن مگو!

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی