مشاعره با کلمه‌ی من

-ZAℍЯმ- · 26/1/23

moh@mad گفت:
من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم ترا؟
گاهی گذر کن سوی من، تا در گذر بینم ترا

افتاده بر خاک درت، خوش آنکه آیی بر سرم
تو زیر پا بینی و من بالای سر بینم ترا

من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا بود

moh@mad · 26/1/23

* گفت:
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا بود

من شاعرم خوش میزنم از عشق و از سرخوشی رقم
اما به چشمانت قسم چشم تو خوشتر میزند

matieh · 27/1/23

من بدان آمدم به خدمت تو
که برآید رطب ز کانازم

moh@mad · 27/1/23

matieh گفت:
من بدان آمدم به خدمت تو
که برآید رطب ز کانازم

من و انکار نوشیدنی این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد

matieh · 27/1/23

من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حورنژاد

moh@mad · 29/1/23

matieh گفت:
من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حورنژاد

من آن مرغ همایونم که باز چتر سلطانم
من آن نوباوه ی قدسم که نزل باغ رضوانم

چو جام بیخودی نوشم جهانرا جرعه دان سازم
چو در میدان عشق آیم فرس بر آسمان رانم

matieh · 31/1/23

من دی نگفتم مر تو را کای بی‌نظیر خوش لقا
ای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا

moh@mad · 3/2/23

matieh گفت:
من دی نگفتم مر تو را کای بی‌نظیر خوش لقا
ای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا

من عاشقم و بی سرو سامان ترم از تو
در معرکه ی عشق پریشان ترم از تو
در حسرت پروانه شدن جان به لـ*ـب آمد
یک پیله ی جا مانده ی بی جان ترم از تو

matieh · 4/2/23

من به سلام و وداع کعبه و صحرا
صیحه زنانم که بارکن به سلامت

شمع دل شهریار شعله آخر
زد به سراپا که سوختن به تمامت

moh@mad · 8/2/23

matieh گفت:
من به سلام و وداع کعبه و صحرا
صیحه زنانم که بارکن به سلامت

شمع دل شهریار شعله آخر
زد به سراپا که سوختن به تمامت

من ترکِ عشقِ شاهد و ساغر نمی‌کنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمی‌کنم

باغِ بهشت و سایهٔ طوبی و قصر و حور
با خاکِ کوی دوست برابر نمی‌کنم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین