به نام خالق سبز بهاران
نقد و بررسی رمان رگ بی رگ
اثر M O B I N A ✧آیناز عقیلی✧
.
"به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت:نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!"
در ابتدا پیش از هر سخنی باید حسن تقدیر را به جا آورد زیرا دو نویسنده اثر رگ بی رگ زیرا اثری بسیار زیبا و خلاقانه ای خلق کردند.
در بیشتر آثاری که در آن دو نویسنده با هم همکاری کرده و کاری مشترک را نگارش کردند، شاهد نا ملموس بودن اثر و در هم ریختگی و نامنظم بودن داستان را شاهدیم.
اما همیشه استثناعاتی هم وجود دارد. رمان رگ بی رگ از این دسته استثناعات است. با این که نوشته توسط دو نویسنده نگارش شده اما انگار اصلا اینطور نیست. زمانی که هر پارت به انتها میرسد و نویسنده بعدی شروع به نوشتن میکند دقیقا انگار اصلا هیچ جا به جایی انجام نشده و پاراگراف بعدی کاملا هم تراز با جملات قبلی شروع میشود.
مورد بعدی نحوه نگارش اثر بود و از نظر تکنیک های نگارشی دو نویسنده ملاحظات درست را به خرج داده اند.
در آغاز کلام اصلی باید بگویم که اثر از دو قلم قوی برخوردار است. هرچند که همانند تمامی کار های دیگر، نقص ها و کاستی های نیز هست که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
رمان رگ بی رگ از آن دسته آثاری است که از همان اول مجذوب خواندنش میشوی.
نام اثر نیز بسیار جذاب بوده و کار اصلی که جذب مخاطب است را به طور کامل صحیح و عالی انجام داده است.
هرچند که داستان را در دامنهی مه آلودی از ابهام قرار داده اما این بسیار خوب است و خوانننده با دیدن نام خود به خود کنجکاو به خواندن و ادامه داستان میشود و به نوعی بیانگر ژانر اجتماعی و محتوای داستان است.
در رابـ*ـطه با ژانر سخن گفتیم! ژانر اثر نیز با داستان همخوانی دارد. دختری که پدرش
را از دست داده و ناپدری که چشم برای دارایی های ارثیه دختر دوخته و چیزی که داستان را جالب تر میکند این است که مادر واقعی و اصلی دختر نیز هم دست ناپدری اوست و برای نابودی دختر خود نقشه میکشد و برادر ناتنی کوچکی که دختر در تلاش است از او محافظت کند و افرادی که میاییند و میروند، کاملا سازگار با ژانر اجتماعی است.
در ارتباط با بخش تراژدی حالا نمیتوان حرفی بیان کرد زیرا هنوز مقدار کمی از داستان را خواندیم و آینده هنوز معلوم نیست و امکان دارد داستان از هر تراژدی دیگری با توجه به بخش اجتماعی، غمگین تر باشد.
فضا سازی اثر نیز خوب انجام شده بود اما ایرادات کوچکی نیز داشت. در بخش توضیحات کمی ابهام آمیز و کمی بی حوصله عمل کردید:
(روسریم رو از سرم برداشتم و همزمان گفتم:
- وقتم رو برای چرت و پرت گفتن تلف نمیکنم... شما هم برو به کارت برس مامان جون! )
درهمان ابتدای داستان گفته شد که دختر با مادر خود رابـ*ـطه خوبی ندارد.پس بهتر بود در متن
بالا که نمونهای از مکالمه های دختر و مادرش است کمی بیشتر مبالغه میکردید:
(روسریم رو از سرم برداشتم و همزمان گفتم:
- وقتم رو برای چرت و پرت گفتن تلف نمیکنم... حوصله بحث و جنجال هم ندارم... درواقع اعصاب سرو کله زدن باهاتونو ندارم.... شما هم برو به کارت برس مادر نمونه! )
**
(همینطور که تو رهرو قدم برمیداشتم که صدای مامان توجهم رو به خودش جلب کرد:
- نمیدونم چیکار کنیم؛ نمیدونم!
کمی بیشتر به درب قهوه ای نزدیک شدم:
- میتونیم اثبات کنیم که شوهر سابقت مال اموالشرو زده به نام تو؛ نه مهرا!
با شنیدن این حرف چشمهام گشاد شد؛ دود از کلهم بلد میشد!
واقعا من رو چی فرض کرده بودن؟ )
در اینجا نیز اگر کمی به قول معروف پیاز داغش را زیاد میکردید بهتر بود:
(همینطور که تو راهرو قدم برمیداشتم که صدای مامان توجهم رو به خودش جلب کرد. کنار ستون ابتدای راهرو وایسادم و منتظر شدم ببینم چی میگن:
- نمیدونم چیکار کنیم؛ نمیدونم!
کمی بیشتر به درب قهوه ای نزدیک تر شدم:
- میتونیم اثبات کنیم که شوهر سابقت مال اموالشرو زده به نام تو؛ نه مهرا!
- چطوری باید مهرا رو دور بزنیم؟ وحید من اون ارثیه رو میخوام!
با شنیدن این حرف چشمهام گشاد شد؛ دود از کلهم بلد میشد! از حرص زیاد نفس هام به شماره افتاده بود!
واقعا من رو چی فرض کرده بودن؟ )
**
(پوفی کشیدم و سری از رو تاسف تکون دادم، نگاهی بهش انداختم که رو تختی که با رو تختی سفید رنگِ مخصوص بیمارستان پوشیده شده بود، دراز کشیده بود؛ از اتاق خارج شدم برای انجام دادن کارهای ترخیص سپیده. )
در اینجا هم کمی در توضیحات مشکل دارید. درواقع نگارش جمله باعث سردرگمی هین خواندن میشود وممکن است خواننده به
اشتباه بخواند:( روتختی یی که با رو تختی یی سفید )
( یا رو تختیْ، که با رو تختیْ، سفید )
(پوفی کشیدم و سری از رو تاسف تکون دادم، نگاهی بهش انداختم که روی تختی که با رو تختیِ سفید رنگِ مخصوص بیمارستان پوشیده شده بود، دراز کشیده بود؛ از اتاق خارج شدم برای انجام دادن کارهای ترخیص سپیده. )
**
(در حالی که دکمهی
ON/OOF رو میزدم به حرفهاش هم گوش میدادم. )
در اینجا هم کلمه on/off اشتباه نوشته شده و باید اصلاح شود
**
(لـ*ـبم رو گزیدم تا صدام بلند نشه و تموم مرزهایی که این چند وقت با زور حفظ کرده بودم رو نشکنم که براش عزیزم؟
دستم رو مشت کردم و گفتم:
- بدونی و زیاد ازش فراتر نری ناپدری...
نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم:
- اینطوری برای همه بهتره، همه! )
و در اینجا نیز بسیار ابهام آمیز حرف زدید. دقیقا ناپدری باید چی را بداند؟ و خواننده دقیقا چطور باید این جای خالی را پر کند؟
در روند داستان نیز شاهد ابهامات دیگری نیز بودیم. این که زمانی که شخصیتی وارد داستان میشود بعد از حدود شش هفت سطر معرفی میشود.
داشتن ابهامات در داستان خوب است اما نه تاجایی که خواننده گمراه شود و معرفی و بیان همه چیز همان ابتدا خوب نیست زیرا محتوای داستان لو میرود و داستان دیگر جذابیتی نخواهد داشت پس در اینجا بهتر است میانه رو باشید و تعادل را برقرار کنید.
در حالت کلی همانطور که قبل تر گفته شد اثر از قلمی قوی برخوردار است. استفاده از حس آمیزی، فضا سازی درست، ترکیبات وصفی نو، موضوعی جذاب، انتخاب درست گویش داستان به زبان حال و اول شخص همه و همه از نکات این رمان بودند.
اما نکته ای که باید حتما حتما آن را اصلاح کنید شخصیت پردازی است. همانطور که در قبل تر هم گفته شد در هنگام معرفی شخصیت جدید موضوع را طولانی میکنید. به علاوه درمورد شخصیت ها با آن همه صحبت و مکالمه همچنان ابهام آمیز ماندهاند. بهتر است کمی بیشتر درمورد خوصیات شخصیتی بگویید و اشارات کوچکی به گذشته نیز بکنید تا اگر کاراکتر مثلا دل سنگ و مغرور است به چه دلیل اینطور شده. البته نه این که خیلی توضیح دهید و محتوای داستان را لو بدهید نه! اما نیاز است که کمی د مورد ویژگی های شخصیتی هر کاراکتر، علایقش و.... کمی توضیح دهید. برای مثال ویژگی های رفتاریای که سعید دارد به عنوان ناپدری اصلا مناسب نیست زیرا اگر برای پول مهرا نقشه کشیده است باید کمی خشن تر، زیرک تر، و کمی باهوش تر نشان داده شود و همینطور مادر مهرا. و همینطور در رابـ*ـطه با سپیده دوست مهرا نیز باید صمیمیت بیشتر و مکالمات عمیق تری را شامل شود.
.
"امروز آنقدر سرگرم
دوست داشتن زندگی باش
که هیچ فرصتی برای
نفرت نداشته باشی
هر روز فرصتی تازه است
تا بهتر از دیروز باشی..."
.
.
.
باتشکر بابت انتقاد پذیری شما
تیم نقد رمان 98
goli.e