مشاعره با کلمه‌ی درد

nar550 · 9/3/23

درد بي عشقي ز جانم برده طاقت ور نه من داشتم آرام تا آرام جاني داشتم

رهي معيري

moh@mad · 10/3/23

nar550 گفت:
درد بي عشقي ز جانم برده طاقت ور نه من داشتم آرام تا آرام جاني داشتم

رهي معيري

قدسیان را عشق هست و درد نیست
درد را جز آدمی در خورد نیست
درد تو باید دلم را درد تو
لیك نه در خورد من در خورد تو
ساقیان خون جگر در جام كن
گرنداری درد، از ما وام كن

عطار

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
قدسیان را عشق هست و درد نیست
درد را جز آدمی در خورد نیست
درد تو باید دلم را درد تو
لیك نه در خورد من در خورد تو
ساقیان خون جگر در جام كن
گرنداری درد، از ما وام كن

عطار

درد ما را در جهان درمان مبادا بی‌شما
مرگ بادا بی‌شما و جان مبادا بی‌شما

M2bin · 10/3/23

POURIA گفت:
درد ما را در جهان درمان مبادا بی‌شما
مرگ بادا بی‌شما و جان مبادا بی‌شما

مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دل‌های تنها بیشتر

درد را با جان پذیراییم و با غم‌ها خوشیم
قالی کرمان که باشی می‌خوری پا بیشتر

رفته‌ای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر

زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ‌تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر

هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر

POURIA · 10/3/23

M2bin گفت:
مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دل‌های تنها بیشتر

درد را با جان پذیراییم و با غم‌ها خوشیم
قالی کرمان که باشی می‌خوری پا بیشتر

رفته‌ای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر

زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ‌تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر

هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر

دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست

moh@mad · 10/3/23

POURIA گفت:
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست

قناعت می کنم با درد چون درمان نمی یابم
تحمل می کنم با زخم چون مرهـــــــم نمی بینم

خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمی بینم

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
قناعت می کنم با درد چون درمان نمی یابم
تحمل می کنم با زخم چون مرهـــــــم نمی بینم

خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمی بینم

دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

نباید آغاز شعر با کلمه درد باشه؟

moh@mad · 10/3/23

POURIA گفت:
دردِ ما را نیست درمان الغیاث
هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

نباید آغاز شعر با کلمه درد باشه؟

بگفتم درد من درمان کن ای دوست
بگفتا درد تو درمان ندارد

اگر باشد برای درد درمان
دوای درد تو درد است و درد است

POURIA · 10/3/23

کی به درمان تن دهد
آن کس که ذوق درد یافت

moh@mad · 10/3/23

POURIA گفت:
کی به درمان تن دهد
آن کس که ذوق درد یافت

درمان درد عاشقان درد است و من دیوانه ام
نه درد ساکن میشود نه ره ه درمان میبرم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

عضو تازه وارد انجمن

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

عضو جدید انجمن

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین