مشاعره با کلمه‌ی درد

moh@mad · 23/1/23

matieh گفت:
برفتند با سوگواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم
که تو از دوری خورشید چه‌ها می‌بینی

matieh · 23/1/23

شطرنج دولت شاه را صد جان به خرجش راه را
صد که حمایل کاه را صد درد دردی خوار را

moh@mad · 3/2/23

matieh گفت:
شطرنج دولت شاه را صد جان به خرجش راه را

صد که حمایل کاه را صد درد دردی خوار را

درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی
پنهان شده در خنده ی من بغض عجیبی
در راه رسیدن به تو افتاده ام از پا
چنگی بزنم بی تو به دامان رقیبی

matieh · 4/2/23

درد دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود
به که با دشمن نمایی حال زار خویش را

(SINA) · 4/2/23

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

matieh · 5/2/23

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

fatemeh_off · 5/2/23

من گرفتار و تو در بند رضای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران

(SINA) · 5/2/23

دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته‌ی سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

fatemeh_off · 5/2/23

از کس دوا نخواست دل غم نورد ما این است دردما که رسد کس به درد ما

matieh · 5/2/23

حافظ اندر درد او می سوز و بی درمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بی آرام دوست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه فعال

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین