مشاعره

Della࿐ · 6/4/24

Melika_hsh گفت:
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی

ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها

ای نسیم سحر آرامگــه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
_ حافظ

Delvin22 · 6/4/24

-DELI- گفت:
ای نسیم سحر آرامگــه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
_ حافظ

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد

گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد

moh@mad · 6/4/24

-DELI- گفت:
ای نسیم سحر آرامگــه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
_ حافظ

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد

فاضل

moh@mad · 6/4/24

Delvin22 گفت:
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد

گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد

در قنوتم ز خدا عقل طلب می‌ کردم
عشق اما خبر از گوشه محراب گرفت

MēLįKąღ · 6/4/24

تا دل ه*ر*ز*ه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند

Delvin22 · 7/4/24

moh@mad گفت:
در قنوتم ز خدا عقل طلب می‌ کردم
عشق اما خبر از گوشه محراب گرفت

تا میرود آن نگار ما میرانیم
پیمانه چو پر شود فرو گردانیم

چون بگذرد این سر که درین آب و گلست
در صبح وصال دولتش خندانیم

Delvin22 · 7/4/24

Melika_hsh گفت:
تا دل ه*ر*ز*ه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند

دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت
جان مژده داده‌ام که چو جان در بر آرمت

moh@mad · 7/4/24

Delvin22 گفت:
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت
جان مژده داده‌ام که چو جان در بر آرمت

تا شنیدم که تو از شعر خوشت می اید
چند وقتی است که یک شاعر پر چانه شدم
عقل با عشق شنیدم که نمی سازد پس
روزها عاقل و شب شاعر دیوانه شدم

Delvin22 · 7/4/24

moh@mad گفت:
تا شنیدم که تو از شعر خوشت می اید
چند وقتی است که یک شاعر پر چانه شدم
عقل با عشق شنیدم که نمی سازد پس
روزها عاقل و شب شاعر دیوانه شدم

می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان

moh@mad · 7/4/24

Delvin22 گفت:
می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان

نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را
شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را

پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست
مردم بی‌امتیاز و عاشق ممتاز را

وحشی بافقی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی