مشاعره

-DELI- · 7/4/24

moh@mad گفت:
نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را
شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را

پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست
مردم بی‌امتیاز و عاشق ممتاز را

وحشی بافقی

از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
_ حافظ

Melika_hsh · 7/4/24

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

شیخ بهائی

Delvin22 · 7/4/24

Melika_hsh گفت:
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

شیخ بهائی

هر آن کو خاطرِ مجموع و یارِ نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد

Delvin22 · 7/4/24

moh@mad گفت:
نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را
شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را

پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست
مردم بی‌امتیاز و عاشق ممتاز را

وحشی بافقی

ای غایب از نظـر به خــدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

حافظ

-FãTéMęH- · 7/4/24

Delvin22 گفت:
هر آن کو خاطرِ مجموع و یارِ نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد

در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
حافظ

Delvin22 · 8/4/24

-FãTéMęH- گفت:
در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
حافظ

یاد آن شب که تو را دیدم و
گفت دلِ من با دلت از واژه عشق؛
چشم من دید
در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانهٔ عشق؛
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت

moh@mad · 8/4/24

Delvin22 گفت:
یاد آن شب که تو را دیدم و
گفت دلِ من با دلت از واژه عشق؛
چشم من دید
در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانهٔ عشق؛
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت

تاجهان باشد نخواهم درجهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق

تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان
نام مـن بادا نوشته بر سر دیوان عشق

سنایی

박아라 · 8/4/24

moh@mad گفت:
تاجهان باشد نخواهم درجهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق

تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان
نام مـن بادا نوشته بر سر دیوان عشق

سنایی

شکوه ِ دنیا همچون دایره ای بر روی آب است
که هر زمان بر پهنای خود می افزاید
و در منتهای بزرگی هیچ می شود
شکسپیر

Delvin22 · 9/4/24

moh@mad گفت:
تاجهان باشد نخواهم درجهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق

تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان
نام مـن بادا نوشته بر سر دیوان عشق

سنایی

قطره ی اشکیم اما در درون دل نهان
گر به سوی دیده ره یابیم دریا می شویم

Delvin22 · 9/4/24

박아라 گفت:
شکوه ِ دنیا همچون دایره ای بر روی آب است
که هر زمان بر پهنای خود می افزاید
و در منتهای بزرگی هیچ می شود
شکسپیر

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هـزار آفــرین بر غم باد

مولانا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

ناظر آزمایشی کتاب

دوستدار انجمن رمان ۹۸

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

عضو جدید انجمن

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین