مشاعره

فروغ ارکانی · 29/4/18

دلبر جانان من برده دل و جان من
برده دل و جان من دلبر جانان من

^moon shadow^ · 29/4/18

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

فروغ ارکانی · 29/4/18

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم

^moon shadow^ · 29/4/18

تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده

فروغ ارکانی · 29/4/18

هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است
همه تا دامنه کوه تحمل دارند

aida · 29/4/18

فروغ ارکانی گفت:
هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است
همه تا دامنه کوه تحمل دارند

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

~elнa_м~ · 29/4/18

الا یا ایهّا الساقی اَدِر کاَساً و ناوِلها که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها

aida · 29/4/18

ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کس تو نیاید هیچ کار

فروغ ارکانی · 29/4/18

راه مرا اشاره شو من به کجا رسیده ام
هرچه دویده ام تو را خسته شدم ندیده ام

~elнa_м~ · 30/4/18

مژه ی سیاهت ار کرد که به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی