مشاعره

Mahsa._.M · 9/7/20

یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم
در دو حالت چون رسم بردست تو می بـ*ـو*سمش

niloofar.H · 10/7/20

شور عشقی کو که رسوای جهان سازد مرا
بی نیاز از نام و فارغ از نشان سازد مرا

Narges_Alioghli · 12/7/20

آن کف پا بر زمین حیف است ای سرو سهی
چشم آن دارم که دیگر پای بر چشمم نهی

niloofar.H · 12/7/20

یک زره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند که در این عهد خریدار ندارد

Narges_Alioghli · 12/7/20

دردناک است که در دام شغال افتد شیر
یا که محتاج فرومایه شود مرد کریم

mahaflaki · 12/7/20

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه میپنداشتیم

Narges_Alioghli · 12/7/20

من آن کرمم که نه ماهی گمان کردم که در پیلم
شدم پروانه‌ای حالا جهان را پیله می‌بینم

mahaflaki · 12/7/20

من از ان روز که در بند تو ام فهمیدم
زندگی دردقشنگیست که جریان دارد

Narges_Alioghli · 12/7/20

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

SAEEDEH.T · 12/7/20

Narges_Alioghli گفت:
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی