- عضویت
- 10/7/20
- ارسال ها
- 1,918
- امتیاز واکنش
- 23,591
- امتیاز
- 368
- محل سکونت
- ~OVEN~
- زمان حضور
- 104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
سلامی چو بوی گرم تابستان به شما همراهان همیشگی خانواده رمان 98
اینجا هستیم با مسابقه ای بزرگ و جذاب و... باحال
بله! باحال!
قضیه از این قراره که من اینجا یه متنی رو براتون میذارم و شما به طنز ترین شکل ممکن ادامش بدید
اما چندتا تبصره هم داریم
-چی؟!
(درست پرسیدی فرزندم)
خب ازاونجایی که این مسابقه به مناسبت روز قلم برگزار شده، ما از شما انتظار داریم؛
1- طبق اصول درست نگارشی متنتون رو بنویسید.(علائم نگارشی)
2- از 15 خط کمتر نباید باشه. (15 خط بدون متن مسابقه)
3- تا روز جمعه 00/04/18 وقت دارید، بعداز پست من دراین تاپیک داستان هاتون رو بنویسید.
4- هرگونه متن مورد دار، سانسوری، سیاســـی و ازاین موارد از مسابقه حذف میشه.
5- فونت استفاده شدتون ترجیحا کودک یا میترا باشه، و سایز حتما 18
6- توجه کنید هردو موضوعات مشابه حذف میشن پس تقلید نکنید از روی هم چون هم به ضرر نویسنده اثر هست، هم به ضرر شما.
جوایز:
نمیگم
شده مسابقه ای بزنم و جوایزو بگم؟
مسلمه که نه
اما چیزای خوبی قراره بدیم بهتون
با ما همراه باشید.
و اما متن مسابقه :
برقی چشمهایم را میزد، برقی منعکس شده از تیزیِ برندهی یک چاقو! درست روبهرویم را نمیدیدم. همه چیز محو بود، تار بود. بدنم تنها واکنشش، واکنش نشان ندادن بود! انگار چیزی که چشمهایم میدید هنوز به مغزم نرسیده بود، یا شاید گوشهای مغزم صدای فریادهای قلبم را نمیشنید. تیزی چاقو حرکت کرد و بالا رفت، یک حرکت آرام و کشنده. نگاهم بی اختیار چاقو را رها کرد و به او نگریست، دلم آتش گرفت وقتی حالتش را دیدم؛ همچو کاغذی در دستان آن کفتار مچاله شده بود. انگار جوشش دلم کار دست مغزم داد، یک مرتبه به تکاپو افتاد و ماهیچههای پاهایم را - که تاکنون روی زمین بودند - از جا بلند کرد. باید نجاتش میدادم، چاقو را نگاه کردم، آرام پایین میآمد، شاید هم چشمهایم بازیشان گرفته بود و همهچیز را روی حالت اسلوموشن گذاشته بودند. قدم اول را که برداشتم، حرکت اسلوموشن قطع شد، چاقو با تمام قدرت به پیکر او فرو رفت. جیغ زدم، ناله کردم، قطراتی که بیرحمانه از لابلای چنگالهای آن کفتار بر زمین میریخت، جانم را میبرید. به سمتش رفتم، مرد قهقههای زد و پیکر بیجانش را روی زمین رها کرد و به سمتم آمد؛ جیغ بلندی زدم که...
__________________________________________
دیگه سفارش نکنم بهتون، قوانین رو کاملا رعایت کنید، هرگونه نقض قوانین باعث حذف شما از مسابقه میشه.
در این تاپیک چیزی جز داستان هاتون ارسال نکنید
هرسوالی داشتید به پیوی یا پروفایل من مراجعه کنید.
ممنون از نگاه و وقت با ارزشتون
اینجا هستیم با مسابقه ای بزرگ و جذاب و... باحال
بله! باحال!
قضیه از این قراره که من اینجا یه متنی رو براتون میذارم و شما به طنز ترین شکل ممکن ادامش بدید
اما چندتا تبصره هم داریم
-چی؟!
(درست پرسیدی فرزندم)
خب ازاونجایی که این مسابقه به مناسبت روز قلم برگزار شده، ما از شما انتظار داریم؛
1- طبق اصول درست نگارشی متنتون رو بنویسید.(علائم نگارشی)
2- از 15 خط کمتر نباید باشه. (15 خط بدون متن مسابقه)
3- تا روز جمعه 00/04/18 وقت دارید، بعداز پست من دراین تاپیک داستان هاتون رو بنویسید.
4- هرگونه متن مورد دار، سانسوری، سیاســـی و ازاین موارد از مسابقه حذف میشه.
5- فونت استفاده شدتون ترجیحا کودک یا میترا باشه، و سایز حتما 18
6- توجه کنید هردو موضوعات مشابه حذف میشن پس تقلید نکنید از روی هم چون هم به ضرر نویسنده اثر هست، هم به ضرر شما.
جوایز:
نمیگم
شده مسابقه ای بزنم و جوایزو بگم؟
مسلمه که نه
اما چیزای خوبی قراره بدیم بهتون
با ما همراه باشید.
و اما متن مسابقه :
برقی چشمهایم را میزد، برقی منعکس شده از تیزیِ برندهی یک چاقو! درست روبهرویم را نمیدیدم. همه چیز محو بود، تار بود. بدنم تنها واکنشش، واکنش نشان ندادن بود! انگار چیزی که چشمهایم میدید هنوز به مغزم نرسیده بود، یا شاید گوشهای مغزم صدای فریادهای قلبم را نمیشنید. تیزی چاقو حرکت کرد و بالا رفت، یک حرکت آرام و کشنده. نگاهم بی اختیار چاقو را رها کرد و به او نگریست، دلم آتش گرفت وقتی حالتش را دیدم؛ همچو کاغذی در دستان آن کفتار مچاله شده بود. انگار جوشش دلم کار دست مغزم داد، یک مرتبه به تکاپو افتاد و ماهیچههای پاهایم را - که تاکنون روی زمین بودند - از جا بلند کرد. باید نجاتش میدادم، چاقو را نگاه کردم، آرام پایین میآمد، شاید هم چشمهایم بازیشان گرفته بود و همهچیز را روی حالت اسلوموشن گذاشته بودند. قدم اول را که برداشتم، حرکت اسلوموشن قطع شد، چاقو با تمام قدرت به پیکر او فرو رفت. جیغ زدم، ناله کردم، قطراتی که بیرحمانه از لابلای چنگالهای آن کفتار بر زمین میریخت، جانم را میبرید. به سمتش رفتم، مرد قهقههای زد و پیکر بیجانش را روی زمین رها کرد و به سمتم آمد؛ جیغ بلندی زدم که...
__________________________________________
دیگه سفارش نکنم بهتون، قوانین رو کاملا رعایت کنید، هرگونه نقض قوانین باعث حذف شما از مسابقه میشه.
در این تاپیک چیزی جز داستان هاتون ارسال نکنید
هرسوالی داشتید به پیوی یا پروفایل من مراجعه کنید.
ممنون از نگاه و وقت با ارزشتون
مسابقه بزرگ روز قلم | انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com