- عضویت
- 20/12/20
- ارسال ها
- 487
- امتیاز واکنش
- 10,771
- امتیاز
- 303
- محل سکونت
- مازندران
- زمان حضور
- 33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
رفتیم سمتش که قبل از اینکه ما چیزی بگیم گفت:
- میتونین ببینیدش!
از خوشحالی داشتم بال بال میزدم هر دومون رفتیم داخل. دستگاهارو برداشته بودم و فقط یه ماسک اکسیژن و سرم دستش بود. با اومدن ما بهمون نگاه کرد. رفتیم سمتش. بلند شد و روی تـ*ـخت نشست. ماسک رو از روی دهنش برداشت. قبل اینکه من چیزی بگم سپهر نگاهش کرد و با مهربونی گفت:
- تو کاره...
- میتونین ببینیدش!
از خوشحالی داشتم بال بال میزدم هر دومون رفتیم داخل. دستگاهارو برداشته بودم و فقط یه ماسک اکسیژن و سرم دستش بود. با اومدن ما بهمون نگاه کرد. رفتیم سمتش. بلند شد و روی تـ*ـخت نشست. ماسک رو از روی دهنش برداشت. قبل اینکه من چیزی بگم سپهر نگاهش کرد و با مهربونی گفت:
- تو کاره...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان ناخدای قلب | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com