- عضویت
- 21/9/20
- ارسال ها
- 807
- امتیاز واکنش
- 18,051
- امتیاز
- 303
- سن
- 22
- محل سکونت
- حصار بازوان اژدر
- زمان حضور
- 63 روز 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
الحکایه و التمثیل
مگر آن روستایی بود دلتنگ
بشهر آمد همی زد مطربی چنگ
خوشش آمد که مطرب چنگ بنواخت
کشید او لالکا در مطرب انداخت
سر مطرب شکست او چنگ بفکند
بروت روستایی پاک برکند
چو سوی ده شد آن بیچاره از قهر
ز نادانی بروتی زد فرا شهر
که نزد من ندارد شهر مقدار
ولیکن بر بروتش بد پدار
جهان پر شیشه بر هم نهادست
اگر سنگی زنی بر تو فتادست
چو در معنی نه اهل راز باشی
بتاریکی چو مشت انداز باشی
اگر اینجای یک دم میزنی تو
هم اینجا بیخ عالم میزنی تو
چو هفت انـ*ـدام تو افتاد در دام
چه گویی فارغم از هفت انـ*ـدام
اگر سر کژ کند یک موی بر تو
هزاران درد آرد روی بر تو
اگر گردد یک انگشتت بریده
ز عجز خود شوی پرده دریده
درین نه طشت خوان در گفت و گویی
بماندی همچو منجی در سبویی
تو خود در چه حسابی وز کجایی
که تو چون شیشه زیر آسیایی
نمیدانی که در بازار فطرت
بجز حق نیست بازرگان قدرت
تو پنداری که میآیی ز جایی
زهی پندار تو ناخوش بلایی
منبع: گنجور
اسرارنامه عطار نیشابوری
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com