خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمان رو برای چی دنبال می‌کنین؟ نظرتون درباره رمان؟

  • قلم

  • ایده

  • شخصیت

  • عالی

  • بد نیست

  • افتضاحه


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

NIUSHA.G_M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/3/21
ارسال ها
31
امتیاز واکنش
372
امتیاز
123
سن
17
محل سکونت
☆ASTRO☆
زمان حضور
1 روز 5 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
زهرا هم پشت‌ سرشان به راه افتاد و ریحانه که تا آن لحظه داشت صحنه را تماشا می‌کرد؛ گفت:
-حالا وقتشه.
آقای رادمنش به همراه خانم فروغی پا به سالن گذاشت و بعد از اینکه نگاهش را بالا آورد، در جای خشکید.
به دخترکش که موهای طلایی‌اش چو آبشاری بر روی صورتش روان بود خیره شد و سپس رو به مهرنوش گفت:
-خانم کار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استراتگوس ارفلون | کار گروهی کاربر انجمن ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: حنانه سادات میرباقری، Afsa، عسل شمس و 7 نفر دیگر

NIUSHA.G_M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/3/21
ارسال ها
31
امتیاز واکنش
372
امتیاز
123
سن
17
محل سکونت
☆ASTRO☆
زمان حضور
1 روز 5 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرینا چرخی زد و به طرف راست خم شد که ناگهان موزیک قطع شد. به سختی نگاهی به نیوشا، مهدی و زهرا که خندان نگاهش می‌کردند انداخت. تازه دلیل ممانعت‌ آن‌ها از شرکت داخل بازیِ چالش مانکن را می‌فهمید. مردمک‌هایش را به سمت عمو شاهرخ‌شان که دی‌جیِ مهدکودک بود سوق داد و همان‌طور که حرص می‌خورد، منتظر ماند تا موزیک را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استراتگوس ارفلون | کار گروهی کاربر انجمن ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: حنانه سادات میرباقری، Afsa، عسل شمس و 7 نفر دیگر

NIUSHA.G_M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/3/21
ارسال ها
31
امتیاز واکنش
372
امتیاز
123
سن
17
محل سکونت
☆ASTRO☆
زمان حضور
1 روز 5 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
همگی خوش‌حال شدند و همهمه‌ای پیچید. سالن بزرگ صفاریان که خانم پیروزبخت مدیریت کل سازمان ملی استاندارد ایران، سخنرانی‌هایش را آنجا برگزار می‌کرد و تمامی مراسم‌ها و جشن‌ها در آن سالن برگزار می‌گشت.
ریحانه نگاهی به دوست صمیمی‌اش آناهیتا که کلاس سوم بود انداخت که از درب ورودی وارد میشد. ساعت دو بعد از ظهر بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استراتگوس ارفلون | کار گروهی کاربر انجمن ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: حنانه سادات میرباقری، Afsa، عسل شمس و 8 نفر دیگر

NIUSHA.G_M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/3/21
ارسال ها
31
امتیاز واکنش
372
امتیاز
123
سن
17
محل سکونت
☆ASTRO☆
زمان حضور
1 روز 5 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناگهان دستش را به طرف دستِ کوچک و تپل نیوشا که روی میزِ قرمز و پلاستیکی قرار داشت حرکت داد و پوستش را میان دو انگشتش گرفت.
-آی‌آی! ریحان دستم درد گرفت.
ریحانه چشمان درشتش را ریز کرد و غرید:
- حقته نیوشا خانم! به من می‌خندی؟‍!
نیوشا دستش را با دست دیگرش مالش داد و نالان گفت:
-به من چه؟ زهرا گفت، نه من!
سرِ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استراتگوس ارفلون | کار گروهی کاربر انجمن ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: حنانه سادات میرباقری، Afsa، عسل شمس و 7 نفر دیگر

NIUSHA.G_M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/3/21
ارسال ها
31
امتیاز واکنش
372
امتیاز
123
سن
17
محل سکونت
☆ASTRO☆
زمان حضور
1 روز 5 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاه نیوشا حرکتِ دستگاه راه دنبال کرد و زمانی که سی‌دی کاملاً در جایش قرار گرفت، دستانش را در هم قفل کرد و سرش را تندتند تکان داد.
-باشه حواسم هست.
«خوبه»ای بر زبان رویا جاری شد و کیفش را برداشت، به طرف در ورودی که ضد سرقت بود و رنگش قهوه‌ایِ براق رفت و درِ جا کفشی شکلاتی و براق ده طبقه را باز کرد؛ کفش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استراتگوس ارفلون | کار گروهی کاربر انجمن ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: حنانه سادات میرباقری، Afsa، عسل شمس و 8 نفر دیگر

NIUSHA.G_M

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/3/21
ارسال ها
31
امتیاز واکنش
372
امتیاز
123
سن
17
محل سکونت
☆ASTRO☆
زمان حضور
1 روز 5 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
تمام پیکرش با تپش‌های قلبش می‌لرزید و تکان می‌خورد؛ امّا آن کارتون لعنتی قصد توقف نداشت! بی‌اراده نگاه نیوشا به طرف تلویزیون کشیده شد، اختیاری روی نگاهش نداشت، انگار که به او دستور می‌دادند و نیوشای کوچک، مجبور به اطاعت بود.
چشم‌های ماهی‌ها یا همان تماشاگران اختاپوس با همیشه فرق داشت، کمی شبیه به چشم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استراتگوس ارفلون | کار گروهی کاربر انجمن ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: حنانه سادات میرباقری، Afsa، عسل شمس و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا