خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SETAREH LOTFI

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/5/20
ارسال ها
268
امتیاز واکنش
2,774
امتیاز
228
سن
21
محل سکونت
کرمان‌شآه!
زمان حضور
24 روز 14 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
شادی شما همان اندوه بی نقاب شماست.

چاهی که خنده های شما از آن بر می آید، چه بسیار که با اشک های شما پر می شود.

و آیا جز این چه می تواند بود؟

هر چه اندوه، درون شما را بیشتر بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر می شود.

مگر کاسه ای که نوشیدنی شما را در بر دارد همان نیست که در کوره ی کوزه گر سوخته است؟

مگر آن نی که روح شما را تسکین می دهد، همان چوبی نیست که درونش را با کارد خراشیده اند؟



#شادی_و_اندوه
#جبران_خلیل_جبران

همیشه چنین بوده است که مهر به ژرفایِ خود پی نمی بَرَد، تا آن گاه که ساعتِ فراق فرا می رسد.
+++
هنگامی که #مهر شما را فرامی خانَد، از پی اش بروید،

اگر چه راهش دشوار و ناهموار است.

و چون بال هایش شما را در بر می گیرند، وا بدهید،

اگر چه شمشیری در میانِ پرهایش نهفته باشد و شما را زخم برسانَد.

و چون با شما سخن می گوید، او را باور کنید، اگر چه صدایش رویاهای شما را بر هم زنَد، چنان که بادِ شمال باغ را ویران می کند.



#پیامبر


دلنوشته‌های جبران خلیل جبران

 

SETAREH LOTFI

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/5/20
ارسال ها
268
امتیاز واکنش
2,774
امتیاز
228
سن
21
محل سکونت
کرمان‌شآه!
زمان حضور
24 روز 14 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهر در همان دمی که تاج بر سرِ شما می گذارد، شما را مصلوب می کند. هم چنان که می پرورانَد، هَرَس می کند.

هم چنان که از قامت شما بالا می رود و نازک ترین شاخه هاتان را که در آفتاب می لرزند نوازش می کند،

به ریشه هاتان که در خاک چنگ انداخته اند فرود می آید و آن ها را تکان می دهد.

شما را مانندِ بافه های جو در حصارخود می گیرد.

شما را می کوبد تا بی جامه کند.

شما را می بیزد تا از خس جدا سازد.

شما را می ساید تا سفید کند.

شما را می وَرزَد تا نرم شوید؛

و آنگاه شما را به آتشِ مقدس خود می سپارد تا نانِ مقدس شوید، بر خانِ مقدس خداوند.



#پیامبر
#جبران_خليل_جبران

هنگامی که #مهر می ورزید مگویید «خدا در دلِ من است،» بگویید «من در دلِ خدا هستم.»

و گمان مکنید که می توانید مهر را راه ببرید، زیرا مهر، اگر شما را سزاوار بشناسد، شما را راه خاهد برد.



#جبران_خليل_جبران


دلنوشته‌های جبران خلیل جبران

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH LOTFI

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/5/20
ارسال ها
268
امتیاز واکنش
2,774
امتیاز
228
سن
21
محل سکونت
کرمان‌شآه!
زمان حضور
24 روز 14 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
به یکدیگر مهر بورزید، اما از مهر بند مسازید:

بگذارید که مهر دریای مواجی باشد در میانِ دو ساحلِ روح های شما.

جامِ یکدیگر را پر کنید، اما از یک جام منوشید.

از نانِ خود به یکدیگر بدهید، اما از یک گِرده ی نان مخورید.

با هم بخانید و برقصید و شادی کنید، ولی یکدیگر را تنها بگذارید،

همان گونه که تارهایِ ساز تنها هستند، با آن که از یک نغمه به ارتعاش در می آیند.



#جبران_خليل_جبران

دلِ خود را به یکدیگر بدهید، اما نه برایِ نگه داری.

زیرا که تنها دستِ زندگی می تواند دل های تان را نگه دارد.

در کنارِ یکدیگر بایستید، اما نه تنگاتنگ:

زیرا که ستون هایِ معبد دور از هم ایستاده اند،

و درختِ بلوط و درختِ سرو در سایه ی یکدیگر نمی بالند.



#جبران_خليل_جبران

فرزندانِ شما فرزندانِ شما نیستند.

آن ها پسران و دخترانِ خواهشی هستند که زندگی به خویش دارد.

آن ها به واسطه ی شما می آیند، اما نه از شما، و با آن که با شما هستند، از آنِ شما نیستند.



#جبران_خليل_جبران


دلنوشته‌های جبران خلیل جبران

 

SETAREH LOTFI

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/5/20
ارسال ها
268
امتیاز واکنش
2,774
امتیاز
228
سن
21
محل سکونت
کرمان‌شآه!
زمان حضور
24 روز 14 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
شما می توانید مهرِ خود را به [فرزندانتان] بدهید، اما نه اندیشه هایِ خود را،

زیرا که آن ها اندیشه هایِ خود را دارند.

شما می توانید تنِ آن ها را در خانه نگاه دارید، اما نه روح شان را،

زیرا که روحِ آن ها در خانه ی فرداست، که شما را به آن راه نیست، حتا در خواب.

شما می توانید بکوشید تا مانندِ آن ها باشید، اما مکوشید تا آن ها را مانندِ خود سازید.

زیرا که زندگی واپس نمی رود و در بندِ دیروز نمی مانَد.



#جبران_خليل_جبران

شما کمانی هستید که فرزندتان مانندِ تیرِ زنده ای از چِله ی آن بیرون می جهد.

کمانگیر است که هدف را در مسیرِ نامتناهی می بیند، و اوست که با قدرتِ خودْ شما را خم می کند تا تیرِ او را تیزپر و دوررَس به پرواز درآورید.

بگذارید که خم شدنِ شما در دستِ کمانگیر از رویِ شادی باشد؛

زیرا که او هم به تیری که می پَرد مهر می ورزد و هم به کمانی که در جا می مانَد.



#جبران_خليل_جبران

هنگامی که از مالِ خود چیزی می دهید، چندان چیزی نمی دهید.

اگر از جانِ خود چیزی بدهید، آن گاه به راستی می دهید.

زیرا که مال مگر چیست، به جز آنچه از برایِ فردایِ مبادا نگاه می دارید؟
#جبران_خليل_جبران


دلنوشته‌های جبران خلیل جبران

 

SETAREH LOTFI

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/5/20
ارسال ها
268
امتیاز واکنش
2,774
امتیاز
228
سن
21
محل سکونت
کرمان‌شآه!
زمان حضور
24 روز 14 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
هستند کسانی که از بسیاری که دارند اندکی می دهند - آن هم برای نام، و این خواهشِ پنهانْ بخششِ آن ها را آلوده می کند.

و هستند کسانی که اندکی دارند و همه را می دهند.

این کسان به زندگی و برکتِ زندگی باور دارند، و دست شان هرگز تهی نمی شود.

هستند کسانی که با شادی می دهند، و پاداشِ آن ها همان شادی ست.

و هستند کسانی که با درد می دهند، و آن درد تعمیدِ آن هاست.

و هستند کسانی که می دهند و از دَهش دردی نمی کشند، حتا شادی هم نمی خواهند و نظری به ثواب هم ندارند؛

این ها چنان می دهند که در آن دره ی دوردست بته ی مورْدْ، عطرِ خود را در فضا می پراکَنَد.

با دستِ این کسان است که خداوند سخن می گوید، و از پسِ چشمِ این کسان است که او به زمین لبخند می زند.



#جبران_خليل_جبران

دَهش در برابرِ خواهش نیکوست، اما دهشِ بی خواهش و از رویِ دانش نیکوتر است؛

و برایِ گشاده دستان شادیِ جست و جوی کسی که بستاند از شادی دهش بیشتر است.



#جبران_خليل_جبران

آیا چیزی هست که بتوانی دادنش را دریغ کنی؟

هر آنچه داری روزی داده خواهد شد؛

پس هم امروز بده، تا فصلِ دَهش از آنِ تو باشد، نه از آنِ میراث خوارانت.



#جبران_خليل_جبران


دلنوشته‌های جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: حریر محمودی

SETAREH LOTFI

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/5/20
ارسال ها
268
امتیاز واکنش
2,774
امتیاز
228
سن
21
محل سکونت
کرمان‌شآه!
زمان حضور
24 روز 14 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو بارها می گویی: «خواهم داد، اما به آن که سزاوار باشد.»

درختانِ باغ تو چنین نمی گویند، و گله های چراگاه تو نیز هم.

این ها می دهند تا زندگی کنند، زیرا ندادن همان است و مردن همان.



#دهش
#جبران_خليل_جبران

شما کار می کنید تا با زمین و روح زمین همراه شوید.

زیرا که بیکاره بودن یعنی بیگانه شدن با فصل ها و واپس ماندن از سیر زندگی، که باشکوه و رضا سرافراز به سوی نامتناهی پیش می رود.



#جبران_خليل_جبران

به شما گفته اند که زندگی تاریکی ست، و شما از فرط خستگی آنچه را خستگان می گویند تکرار می کنید.

من به شما می گویم که زندگی به راستی تاریکی ست، مگر آن که شوقی باشد،

و شوق همیشه کور است، مگر آن که دانشی باشد،

و دانش همیشه بیهوده ست، مگر آن که کاری باشد،

و کار همیشه تهی ست، مگر آن که مهری باشد؛

و هرگاه با مهر کار کنید خود را به خویشتن خویش می بندید، و به یکدیگر، و به خداوند خود.



#جبران_خليل_جبران


دلنوشته‌های جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: حریر محمودی

SETAREH LOTFI

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/5/20
ارسال ها
268
امتیاز واکنش
2,774
امتیاز
228
سن
21
محل سکونت
کرمان‌شآه!
زمان حضور
24 روز 14 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
کار کردن با مهر یعنی چه؟

یعنی بافتن پارچه ای که تار و پودش را از دل خود بیرون کشیده باشی، چنان که گویی دلدارت آن پارچه را خواهد پوشید.

یعنی ساختن خانه از روی محبت، چنان که گویی دلدارت در آن خانه خواهد زیست.

یعنی [کشت] دانه از روی لطف و [برداشت] حاصل از روی شادی، چنان که گویی دلدارت میوه اش را خواهد خورد.

یعنی دمیدن دمی از روح خویش در هر آنچه می سازی،

و دانستن اینکه همه ی مردگان آمرزیده گرداگردت ایستاده اند و تورا می نگرند.



#جبران_خليل_جبران

شادی شما همان اندوه بی نقاب شماست.

چاهی که خنده های شما از آن بر می آید، چه بسیار که با اشک های شما پر می شود.

و آیا جز این چه می تواند بود؟

هر چه اندوه، درون شما را بیشتر بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر می شود.

مگر کاسه ای که نوشیدنی شما را در بر دارد همان نیست که در کوره ی کوزه گر سوخته است؟

مگر آن نی که روح شما را تسکین می دهد، همان چوبی نیست که درونش را با کارد خراشیده اند؟



#شادی_و_اندوه

#جبران_خليل_جبران

عشق درخششی جادویی است
که از درون هسته سوزان روح می تابد
و زمین پیرامونش را روشنی می بخشد
و توانمان می دهد تا زندگی را
در قالب رویایی شیرین و زیبا
بین دو بیداری درک کنیم

#جبران_خلیل_جبران جبران

تنهايي را ترجيح بده به تن هايي که
روحشان با ديگريست
تنهايي تقدير من نيست
ترجيح من است

جبران خليل جبران


دلنوشته‌های جبران خلیل جبران

 
  • تشکر
Reactions: حریر محمودی

SETAREH LOTFI

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/5/20
ارسال ها
268
امتیاز واکنش
2,774
امتیاز
228
سن
21
محل سکونت
کرمان‌شآه!
زمان حضور
24 روز 14 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
مُزد عاشقي
رنج است
اما اين رنج
روشني مي بخشد
از دلي عاشق
که مي شکند
موسيقي و ترانه مي تراود

جبران خليل جبران

اولين شاعر جهان
حتماً بسيار رنج برده است
آنگاه که تير و کمانش را کنار گذاشت
و کوشيد براي يارانش
آنچه را که هنگام غروب خورشيد احساس کرده
توصيف کند
و کاملاً محتمل است که اين ياران
آنچه را که گفته است
به سخره گرفته باشند

جبران خليل جبران

اینک تو کجا هستی ای یار من
آیا به مانند نسیم شب زنده داری می‌کنی ؟
آیا ناله و فریاد دریاها را می‌شنوی ؟
و آیا به ضعف و خواری من می‌نگری ؟
و از شکیبایی‌ام آگاهی ؟

کجا هستی ای زندگی من
اینک تاریکی مرا در حصارخود گرفت و اندوه بر من غلبه یافت
در هوا لبخند بزن تا زنده شوم

کجا هستی ای عشق من ؟
آه
چقدر عشق بزرگ است و من چقدر کوچک هستم

جبران خلیل جبران


دلنوشته‌های جبران خلیل جبران

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH LOTFI

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/5/20
ارسال ها
268
امتیاز واکنش
2,774
امتیاز
228
سن
21
محل سکونت
کرمان‌شآه!
زمان حضور
24 روز 14 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
گاهی
تو حتی زبان به سخن نگشوده ای
و من به پایان آنچه خواهی گفت رسیده ام
==========
تو بیش از آنچه من قادر به گفتن باشم
به من گوش می دهی
تو ضمیر آگاه را می شنوی
تو با من به جاهایی می روی که
کلمات من قادر به بردن تو به آنجاها نیستند

اگر توانسته باشم در قلب يک انسان
پنجره جديدي را به سوي او باز کرده باشم
زندگاني من پوچ نبوده است

زندگاني تنها چيزي است که اهميت دارد
نه شادماني و نه رنج و نه غم يا شادي

تنفر همانقدر خوب است که عشق
و دشمن همانقدر خوب است که دوست

براي خودت زندگي کن
زندگاني را به آن سان که خود مي خواهي زندگي کن
و از اين رهگذر است که تو
وفادارترين دوست انسان خواهي بود

من هر روز تغيير مي کنم
و در هشتاد سالگي هم ، همچنان تجربه مي آموزم و تغيير مي کنم
کارهايي را که به انجام رسانده ام
ديگر به من ربطي ندارد ، ديگر گذ شته است
من براي زندگي هنوز نقدينه هاي بسياري در اختيار دارم

جبران خليل جبران


دلنوشته‌های جبران خلیل جبران

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH LOTFI

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/5/20
ارسال ها
268
امتیاز واکنش
2,774
امتیاز
228
سن
21
محل سکونت
کرمان‌شآه!
زمان حضور
24 روز 14 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
سکوت را مي‌پذيرم
اگر بدانم
روزي با تو سخن خواهم گفت

تيره بختي را مي‌پذيرم
اگر بدانم
روزي چشم‌هاي تو را خواهم سرود

مرگ را مي‌پذيرم
اگر بدانم
روزي تو خواهي فهميد
که دوستت دارم

جبران خلیل جبران

براي خاطر عشق به من بگو‌
آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه مي‌کشد
نيرويم را مي‌بلعد
و اراده‌ام را زايل مي‌کند ؟

خطاست اگر بينديشيم عشق
حاصل مصاحبت دراز مدت و باهم بودني مجدانه است

عشق ثمره‌ي خويشاوندي روحي است
و اگر اين خويشاوندي در لحظه‌اي تحقق نيابد
در طول ساليان و حتي نسل‌ها نيز
تحقق نخواهد يافت

جبران خليل جبران

اي عشق که دستان خداييت
بر خواهش‌هاي من لگام زده
و گرسنگي و تشنگيم را
تا وقار و افتخار بالا برده

مگذار توان و استقامتم
از ناني تناول کند
و يا از نوشیدنی بنوشد
که خويشتن ناتوانم را
وسوسه مي‌کند

بگذار گرسنه‌ي گرسنه بمانم
بگذار از تشنگي بسوزم
بگذار بميرم و هلاک شوم
پيش از آنکه دستي برآورم
و از پياله‌اي بنوشم
که تو آن را پر نکرده‌اي
يا از ظرفي بخورم
که تو آن را متبرک نساخته‌اي

جبران خليل جبران


دلنوشته‌های جبران خلیل جبران

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا