نویسنده این موضوع
غزل ۲۲۱:
مرا تو گوش گرفتی همیکشی به کجا
بگو که در دل تو چیست چیست عزم تو را
چه دیگ پختهای از بهر من عزیزا دوش
خدای داند تا چیست عشق را سودا
چو گوش چرخ و زمین و ستاره در کف توست
کجا روند همان جا که گفتهای که بیا
مرا دو گوش گرفتی و جمله را یک گوش
که میزنم ز بن هر دو گوش طال بقا
غلام پیر شود خواجهاش کند آزاد
چو پیر گشتم از آغاز بنده کرد مرا
نه کودکان به قیامت سپیدمو خیزند
قیامت تو سیه موی کرد پیران را
چو مرده زنده کنی پیر را جوان سازی
خموش کردم و مشغول میشوم به دعا
مرا تو گوش گرفتی همیکشی به کجا
بگو که در دل تو چیست چیست عزم تو را
چه دیگ پختهای از بهر من عزیزا دوش
خدای داند تا چیست عشق را سودا
چو گوش چرخ و زمین و ستاره در کف توست
کجا روند همان جا که گفتهای که بیا
مرا دو گوش گرفتی و جمله را یک گوش
که میزنم ز بن هر دو گوش طال بقا
غلام پیر شود خواجهاش کند آزاد
چو پیر گشتم از آغاز بنده کرد مرا
نه کودکان به قیامت سپیدمو خیزند
قیامت تو سیه موی کرد پیران را
چو مرده زنده کنی پیر را جوان سازی
خموش کردم و مشغول میشوم به دعا
دیوان شمس مولانا
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com