falling
افتادن
- من به تمام چیزهایی که ندارم توجه می کنم و زیباست تصمیمی که می گیرم. تحت آخرین باری که باختم قوی شدم. چیزی که انسانی را از من گرفت. من قبلاً بسیار احساسی بودم و در صورت تقاضا فرو می ریختم. اما اکنون آب خروجی خود را پیدا کرده است من راه مقابله با درخواست ها را آموختم.
البته من به اطرافیانم اهمیت می دهم.
من فقط در تلاش هستم تا به آنها نشان دهم، یک دیوار مانع راه من است.
من عادت به رویا بافتن داشتم. اما اکنون خیلی قوی شده ام.
هیچ چیز نمی تواند مرا لرزاند. اکنون. من هستم. خیلی قوی.
انقدر قوی که هیچ چیز من را تکان نمی دهد.و تمام آرزوی من آرام شدن است.
- بی حسی.
دیروز، وقتی بیدار شدم.
خورشید به زمین افتاد و دور شد.
خورشید به زمین افتاد و دور شد.
گلها خودشان را سر به نیست کردند.
تمام آنچه که در اینجا زنده مانده است من هستم.
و من به سختی احساس زندگی می کنم.
- افسردگی سایه ای است که درون من زندگی می کند.
چرا با من این قدر نامهربان هستی.
بدنم از شدت غم گریه می کند.
چون شبیه آنها نیستی.
من به او می گویم.
شما منتظر کسی هستید.که بر نمی گردد.
(معنی: شما دارید زندگیتان را می کنید به امید اینکه کسی بشود انها نمی توانند بدون شما زندگی کنند.)
- تحقق همچین کاری را نمی کند.
خیلی وقت ها ما از مردم دیگر عصبانی هستیم برای انجام ندادن کاری که باید خود، برای خودمان انجام می دادیم.
- گفتگو با خدا.
آنها به من نگفتند این گونه صدمه خواهم دید.
هیچ کس به من هشدار نداد.
در مورد شکستگی قلبی که با دوستانم تجربه خواهم کرد.
با خود فکر می کنم آلبوم های آهنگ کجا هستند.
هیچ آهنگی برای دل شکستی خوانده نشده است.
من نمی توانستم تصنیف ها را پیدا کنم.
یا کتاب های اختصاصی نوشتن غم را بخوانم.
درد، احساسی که زمانی که دوستانمان را از دست می دهیم در درون ما رخ می دهد.
نوعی دل درد است که مانند سونامی به شما ضربه نمی زند.
این یک سرطان آهسته است.
نوعی که ماهها ظاهر نمی شود.
هیچ علامت قابل مشاهده ای ندارد.
درد همین جا است، کنار ما.
افتادن
- من به تمام چیزهایی که ندارم توجه می کنم و زیباست تصمیمی که می گیرم. تحت آخرین باری که باختم قوی شدم. چیزی که انسانی را از من گرفت. من قبلاً بسیار احساسی بودم و در صورت تقاضا فرو می ریختم. اما اکنون آب خروجی خود را پیدا کرده است من راه مقابله با درخواست ها را آموختم.
البته من به اطرافیانم اهمیت می دهم.
من فقط در تلاش هستم تا به آنها نشان دهم، یک دیوار مانع راه من است.
من عادت به رویا بافتن داشتم. اما اکنون خیلی قوی شده ام.
هیچ چیز نمی تواند مرا لرزاند. اکنون. من هستم. خیلی قوی.
انقدر قوی که هیچ چیز من را تکان نمی دهد.و تمام آرزوی من آرام شدن است.
- بی حسی.
دیروز، وقتی بیدار شدم.
خورشید به زمین افتاد و دور شد.
خورشید به زمین افتاد و دور شد.
گلها خودشان را سر به نیست کردند.
تمام آنچه که در اینجا زنده مانده است من هستم.
و من به سختی احساس زندگی می کنم.
- افسردگی سایه ای است که درون من زندگی می کند.
چرا با من این قدر نامهربان هستی.
بدنم از شدت غم گریه می کند.
چون شبیه آنها نیستی.
من به او می گویم.
شما منتظر کسی هستید.که بر نمی گردد.
(معنی: شما دارید زندگیتان را می کنید به امید اینکه کسی بشود انها نمی توانند بدون شما زندگی کنند.)
- تحقق همچین کاری را نمی کند.
خیلی وقت ها ما از مردم دیگر عصبانی هستیم برای انجام ندادن کاری که باید خود، برای خودمان انجام می دادیم.
- گفتگو با خدا.
آنها به من نگفتند این گونه صدمه خواهم دید.
هیچ کس به من هشدار نداد.
در مورد شکستگی قلبی که با دوستانم تجربه خواهم کرد.
با خود فکر می کنم آلبوم های آهنگ کجا هستند.
هیچ آهنگی برای دل شکستی خوانده نشده است.
من نمی توانستم تصنیف ها را پیدا کنم.
یا کتاب های اختصاصی نوشتن غم را بخوانم.
درد، احساسی که زمانی که دوستانمان را از دست می دهیم در درون ما رخ می دهد.
نوعی دل درد است که مانند سونامی به شما ضربه نمی زند.
این یک سرطان آهسته است.
نوعی که ماهها ظاهر نمی شود.
هیچ علامت قابل مشاهده ای ندارد.
درد همین جا است، کنار ما.
خورشید و گلهایش | Metallic era تیم ترجمه انجمن رمان۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com