خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
falling
افتادن
- من به تمام چیزهایی که ندارم توجه می کنم و زیباست تصمیمی که می گیرم. تحت آخرین باری که باختم قوی شدم. چیزی که انسانی را از من گرفت. من قبلاً بسیار احساسی بودم و در صورت تقاضا فرو می ریختم. اما اکنون آب خروجی خود را پیدا کرده است من راه مقابله با درخواست ها را آموختم.
البته من به اطرافیانم اهمیت می دهم.
من فقط در تلاش هستم تا به آنها نشان دهم، یک دیوار مانع راه من است.
من عادت به رویا بافتن داشتم. اما اکنون خیلی قوی شده ام.
هیچ چیز نمی تواند مرا لرزاند. اکنون. من هستم. خیلی قوی.
انقدر قوی که هیچ چیز من را تکان نمی دهد.و تمام آرزوی من آرام شدن است.

- بی حسی.
دیروز، وقتی بیدار شدم.
خورشید به زمین افتاد و دور شد.
خورشید به زمین افتاد و دور شد.
گلها خودشان را سر به نیست کردند.
تمام آنچه که در اینجا زنده مانده است من هستم.
و من به سختی احساس زندگی می کنم.

- افسردگی سایه ای است که درون من زندگی می کند.
چرا با من این قدر نامهربان هستی.
بدنم از شدت غم گریه می کند.
چون شبیه آنها نیستی.
من به او می گویم.
شما منتظر کسی هستید.که بر نمی گردد.
(معنی: شما دارید زندگیتان را می کنید به امید اینکه کسی بشود انها نمی توانند بدون شما زندگی کنند.)

- تحقق همچین کاری را نمی کند.
خیلی وقت ها ما از مردم دیگر عصبانی هستیم برای انجام ندادن کاری که باید خود، برای خودمان انجام می دادیم.
- گفتگو با خدا.
آنها به من نگفتند این گونه صدمه خواهم دید.
هیچ کس به من هشدار نداد.
در مورد شکستگی قلبی که با دوستانم تجربه خواهم کرد.
با خود فکر می کنم آلبوم های آهنگ کجا هستند.
هیچ آهنگی برای دل شکستی خوانده نشده است.
من نمی توانستم تصنیف ها را پیدا کنم.
یا کتاب های اختصاصی نوشتن غم را بخوانم.
درد، احساسی که زمانی که دوستانمان را از دست می دهیم در درون ما رخ می دهد.
نوعی دل درد است که مانند سونامی به شما ضربه نمی زند.
این یک سرطان آهسته است.
نوعی که ماهها ظاهر نمی شود.
هیچ علامت قابل مشاهده ای ندارد.
درد همین جا است، کنار ما.


خورشید و گل‌هایش | Metallic era تیم ترجمه انجمن رمان۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، Erarira و 5 نفر دیگر

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
سر درد هم وجود دارد که نوعی درد محسوب می شود.
اما قابل کنترل است.
سرطان یا سونامی چه فرقی دارد.
در هر حالت در آخر همه چیز یکسان تمام می شود.
یک دوست یا یک عاشق.
جز آسیب، صدمه، زیان چیزی ندارد.


- درد دل کم ارزش
من هزار حرف خوب در مورد خود
می شنوم و فرقی برایم نمی کند.
با این حال من فقط توهین می شنوم
و این تمام اعتماد به نفس مرا می شکند.


خورشید و گل‌هایش | Metallic era تیم ترجمه انجمن رمان۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، Erarira و 3 نفر دیگر

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
- تمرکز بر روی حس های منفی
خانه.
آن روز به عنوان یک روز پنج شنبه
معمولی از آنچه به یاد می آورم آغاز شد.
نور خورشید پلک هایم را به معنای صبح بخیر بـ*ـو*سید.
درست بخاطر دارم.
از تـ*ـخت خواب پایین آمدم.
قهوه دم کردم به صدای بازی کودکان خارج از منزل گوش دادم.
موسیقی پخش کردم.
ظرف ها را در ماشین ظرف شویی قرار دادم.
به یاد دارم که گل ها را در گلدان و
گلدان را بر وسط میز آشپزخانه قرار دادم.
فقط وقتی منزل من تمیز و مرتب بود.
من قدم به وان حمام گذاشتم.
موهایم را شستم.
خود را آراسته کردم.
انقدر خودم را آراسته کردم که مانند دیوار شلوغ خانه ام شدم.
و مثل قفسه ی کتاب هایم مرتب شدم.
گردنبندم را دور گردنم بستم.
گوشواره ی قلاب دارم را در گوشم قرار دادم.
و در نهایت با پر کاربرد ترین وسیله (رژ) لـ*ـب هایم را رنگ کردم.


خورشید و گل‌هایش | Metallic era تیم ترجمه انجمن رمان۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، The unborn و 2 نفر دیگر

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
معمولا فقط پنجشنبه ها.
وقتی مهمانی با دوستانمان به پایان می رسید.
در پایان شما از من می پرسیدید.
آیا من نیاز به ماشین برای رفتن به خانه دارم؟
و من در جواب می گفتم بله.
پدران ما در یک شرکت کار می کردند.
و شما بار ها برای صرف شام به شرکت می رفتید.
اما من باید می فهمیدم چه فکری در سر داری.
وقتی دست و پایت را گم کردی.


خورشید و گل‌هایش | Metallic era تیم ترجمه انجمن رمان۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، The unborn و یک کاربر دیگر

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
گفتگوی مهربانانه با معاشقه.
وقتی به من گفتی می خواهی موهایم را لمس کنی.
وقتی به جای اینکه من را به خانه برسانید.
- به سمت تقاطع روشن
از چراغ و زندگی.
شما پیچیدید.
به راهی که به جایی ختم نمی شود.
من پرسیدم کجا می رویم!
شما پرسیدید آیا می ترسم؟
صدای من دیگر در نیامد.
چراغ ها را خاموش کردی.
پرده ها را کشیدی.
در ها را قفل کردی.
من پشت چیزی مخفی شده بودم.
تو پنچره ها را شکستی.
تو به درب ورودی لگد زدی.
همه چیز را خراب کردی.
و بعد مرا بردی.


خورشید و گل‌هایش | Metallic era تیم ترجمه انجمن رمان۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، Erarira و 3 نفر دیگر

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
این خونه اکنون خالی است.
بدون گاز.
بدون برق.
بدون آب روان.
غذا خراب شده است.
من از سر تا پا در لایه های گرد و غبار قرار گرفته ام.
مگس ها دور میوه ها می چرخند.
کسی با لوله کش تماس می گیرد.
با برق تماس بگیرید.

در بالای سر من - این تو هستی.
و من خیلی خسته ام.


خورشید و گل‌هایش | Metallic era تیم ترجمه انجمن رمان۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، Erarira و 3 نفر دیگر

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
انجام کارها به روش شما- نمی شود
من سالها تلاش کردم تا بفهمم
چگونه می توانستم جلوی آن را بگیرم
اما خورشید نمی تواند
مانع آمدن توفان شود
درخت نمی تواند تبر را متوقف کند
من نمی توانم خودم را مقصر بدانم
خیلی طول می کشد تا گنـ*ـاه خود را تحمل کنید
- من گنـ*ــاهم را کم می کنم
من از تزئین این مکان با
حس شرمندگی خود خسته شده ام
گویی این حس متعلق به من است
برای ادامه دادن راه خیلی زیاد است
دستان شما اگر در دست من نباشد کجاست
حقیقت ناگهان به من رسید.


خورشید و گل‌هایش | Metallic era تیم ترجمه انجمن رمان۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، Erarira و 3 نفر دیگر

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
- پس از سالها باران.حقیقت مانند نور خورشید می آید.
طول می کشد تا از پنجره وارد شود
و به اینجا برسد و طول می کشد
تا یک فرد شکسته جستجو کند
فرد برای زنده ماندن از آن کمک می گیرد.
برای سرقت روح ها
و مبارزه برای به دست آوردن
آنها هیولا لازم است.
این خانه همان چیزی است که
من در آن به این دنیا آمدم
اولین خانه بود
و آخرین خانه خواهد بود
شما نمی توانید آن را از من بگیرید
جایی برای شما نیست.


خورشید و گل‌هایش | Metallic era تیم ترجمه انجمن رمان۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، Erarira و 3 نفر دیگر

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
چشمانم جایی را نمی بینند
با تمیزکننده ها تماس بگیرید
تا مرا بشویند
و مرا آویزان کنند تا خشک شوم
وقتی وارد خانه من شدی
دیگر هیچ وقت مثل قبل نشد
من حتی نمی توانم عاشق شدن
را بدون بیمار شدن اجازه دهم
من بعد از اولین قرار ملاقات
خوابم را از دست دادم
اشتهایم را از دست دادم
پوست و استخوان شده ام
نفس کشیدن را فراموش کردم
هر شب اتاق خواب من به
یک تیمارستان تبدیل می شود.


خورشید و گل‌هایش | Metallic era تیم ترجمه انجمن رمان۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، زهرا.م، Erarira و 3 نفر دیگر

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
پزشکان برای حفظ آرامش من می گویند:
عاشقی که مرا لمس کند - مثل من احساس می کند
(احساساتش مانند من است)
انگشتانش(لمس شما) - مانند من.
دهانش(حرف هایش) - مانند من.
تا زمانی که آنها یکی نباشند.
عشقی وجود ندارد.


خورشید و گل‌هایش | Metallic era تیم ترجمه انجمن رمان۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، openworld، زهرا.م و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا