خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
خیز در ده نوشیدنی گلگون را
شادی اندرون و بیرون را


آن چنان سرخوش کن ز باده مرا
که ندانم ز کوه هامون را


چون ز باده سرم شود گردان
نارم اندر شمار گردون را


خون من خورد چرخ ساغر شکل
باز خواهم ز ساغر آن خون را


جرعه بر خاک ریز بیشترک
سرخوش گردان دماغ قارون را


تا ز شادیّ آن بر اندازد
از دل خلق گنج مدفون را


چرخ افگند اهل دانش را
آسمان برکشد هردون را


باده را در فکن تو نیز بجام
برکش انگه سماع موزون را


تنگ ابریشمین بکش بر چنگ
گرم کن بار گیر گلگون را


تا ز بهر شکست لشکر غم
بسر خم برم شبیخون را

منبع:گنجور


اشعار کمال الدین اسماعیل

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای روی تو آرزوی دلها
شادیّ غمت بروی دلها


ای حلقۀ زلف تو همیشه
آشفته ز گفت و گوی دلها


بشکسته بجویبار عشقت
سنگین دل تو بوی دلها


در انگله های زلف مشکینت
فکند زمانه گوی دلها


غارتگر زلف تو میان چیست
در بسته بجت و جوی دلها


پی در پی تو هزار فرسنگ
بتوان آمد ببوی دلها


تا با دهن تو می نشیند
بس تنگ شدست خوی دلها


اشعار کمال الدین اسماعیل

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا که برگرد سبزه لاله برست
در گمان می فتد که چون رخ تست


نام روی تو می برد لاله
زان دهان را بمشک و باده بشست


جز بیاد رخ تو گل نشکفت
بی مثال خطت بنفشه نرست


سرو در خدمت قدت دامن
بکمر در زدست چابک و چست


رخ و زلف تواش نشان دادند
در چمن هر که رنگ و بویی جست


غنچه را از صبا گشایشهاست
ورچه زو بود بستگیش نخت


جان همی پرورد در اسایش
باد بیمار در هوای درست


حرکتهای باد شیرین کار
کرد از خنده غنچه را دل سست


اشعار کمال الدین اسماعیل

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
گل رخت بباغ در فکندست
وز چهره نقاب بر فکندست


بر راه صبا ز شکل غنچه
صد صرّۀ پر ز زر فکندست


اسباب نشاط و عیش عالم
نوروز بیکدگر فکندست


شد تشنه بخون لاله سوسن
زین روی زبان بدر فکندست


چون نافۀ مشک نا رسیده
لاله همه کوه و در فکندست


آمیخته خون و مشک با هم
بی قیمت و بی خطر فکندت


آهویی رمیده گویی آنرا
از ترس برهگذر فمندست


آب دهن سحاب نرگس
در دیدةۀ بی بصر فکندست


بلبل ز قدوم گل در اطراف
آوازۀ شور و شر فکندست


از آب سنان کشیده سوسن
وز آتش گل سپر فکندست


ز اندیشه بخویشتن فرو شد
تا بر رخ گل نظر فکندست


گویی همه شب نوشیدنی خوردست
نرگس که چو سرخوش سرفکندست


نی نی که ز شرم چشم یارم
خود را بخراب در فکندست


اشعار کمال الدین اسماعیل

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر کرا دل باختیار خودست
آرزوهاش در کنار خودست


غمگساری ندارد و عجب آنک
هم غم یار غمگسار خودست


گله از دوست چون کنم که مرا
همه رنج از دل فکار خودست؟


دوست را هر که بهر خود خواهد
او نه عاشق که دوستار خودست


عاشق آنست در جهان کو را
بود و نابود بهر یار خودت


ز آب چشم ار چه دامنم تر شد
آتش سـ*ـینه برقرار خودست


بس که از دیده اشک میبارم
شرمم از چشم اشکبار خودست


جان من می بری، ببر، چه کنم؟
بخداکت هم از شمار خودست


نیست در روزگار تو یک دم
که نه مشغول روزگار خودست


عذر میخواستم ز غم که دلم
از صداع تو شرمسار خودست


گفت زنهار این حدیث مگوی
که مرا خدمت تو کار خودست


اشعار کمال الدین اسماعیل

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاخ سر سبز و چمن دلشادست
عالم از عدل بهار آباد است


غنچه تا روی به صحرا آورد
گرهی ا ر دل بگشادست


سرو در خدمت گل برپایست
بید در پای چنار افتادت


بندۀ سوسن مشکین نفم
کوست کز بند جهان آزاداست


دل شکسته است بنفشه چه کند؟
سر ببیدارد زمان بنهادست


سرو را هر چه ز اسباب خوشیست
سر بسر دست فراهم دادت


بر جهان دست تهی چون افشاند
بار کس می نکشد ، او را دست


بنگر آن غنچة صاحب دل را
که بدلتنگی خود چون شادست


زانکه داند که بد و نیک جهان
همچو خرمن که گل بر بادست


اشعار کمال الدین اسماعیل

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر که اندر موسم گل همچو گل می خواره نیست
آنچنان پندار کوخود در جهان یکباره نیست


نرگس صاحب نظر تا دید احوال جهان
اختیارش از جهان جز سرخوشی و نظّاره نیت


تا صبا شد حلّه باف و ابر شد گوهرفشان
هیچ لعبت در جهان خالی ز طوق و یاره نیست


گل ز بلبل طیره شد، زان جامه برخود پاره کرد
زآنکه پر گویست و او را طاقت گفتاره نیست


ساغر لاله اگر بشکست بر جای خودست
زانکه جای کاسه بازی مغز سنگ خاره نیست


از لـ*ـب سوسن چو رنگ و بوی شیر آید همی
پس برای چه چو غنچه بسته در گهواره نیست؟


نسترن بر گلبن و برگ شکوفه در هوا
از طریق صورت الّا ثابت و سیّاره نیست


از درون پیرهن رنگی ندارد حسن گل
ز آنکه او را مایۀ خوبی بجز رخساره نیست


گر جهد بیرون ز سنگ خاره آتش پاره ها
لاله را از سنگ خاره جسته آتش پاره نیست


در میان سرو و سوسن رطل می باید گران
مجلس آزادگانرا از گرانی چاره نیست


اشعار کمال الدین اسماعیل

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
بس شگرفست کار و بار لـ*ـبت
بس عزیزست روزگار لـ*ـبت


ای بسا جان و دل که چون زلفت
بر عم افتند روزبار لـ*ـبت


بلبم گوییا که باز خورد
چشمۀ نوش خوشگوار لـ*ـبت


سالها شد که مانده ایم دژم
همچو چشم تو در خمار لـ*ـبت


در همه کارگاه کان بدخش
نیست یک لعل بر عیار لـ*ـبت


بسر تو که گر فرو گیرم
یک شبی چون خطت کنار لـ*ـبت


همچو خطّ تو حلقه یی سازم
گرد آن لعل آبدار لـ*ـبت


در همه کدخدایی دل من
نیم جانیست یادگار لـ*ـبت


ترسم از نازکی برنج آید
ورنه هم کردمی نثار لـ*ـبت


چون همه جان خود از لـ*ـب تو برند
کاش باز آمدی بکار لـ*ـبت


خوش بود جان و جان من خوشتر
خاصه چون هست نیم کار لـ*ـبت


جان اگر صد هزار لطف کند
عاقبت هست شرمسار لـ*ـبت


چرخ پیروزه پشت حلقه کند
پیش لعل گهر نگار لـ*ـبت


نقش دیوار جانور گردد
اگر افتد برو گذار لـ*ـبت


خوش و شیرین شدست جانم از آنک
پرورش یافت بر کنار لـ*ـبت


بـ*ـو*سه یی ده که جان خستۀ من
بلب آمد در انتظار لـ*ـبت


چون خضر عمر جاودان یابم
گر خورم آب چشمه سار لـ*ـبت


اشعار کمال الدین اسماعیل

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
بس شگرفست کار و بار لـ*ـبت
بس عزیزست روزگار لـ*ـبت


ای بسا جان و دل که چون زلفت
بر عم افتند روزبار لـ*ـبت


بلبم گوییا که باز خورد
چشمۀ نوش خوشگوار لـ*ـبت


سالها شد که مانده ایم دژم
همچو چشم تو در خمار لـ*ـبت


در همه کارگاه کان بدخش
نیست یک لعل بر عیار لـ*ـبت


بسر تو که گر فرو گیرم
یک شبی چون خطت کنار لـ*ـبت


همچو خطّ تو حلقه یی سازم
گرد آن لعل آبدار لـ*ـبت


در همه کدخدایی دل من
نیم جانیست یادگار لـ*ـبت


ترسم از نازکی برنج آید
ورنه هم کردمی نثار لـ*ـبت


چون همه جان خود از لـ*ـب تو برند
کاش باز آمدی بکار لـ*ـبت


خوش بود جان و جان من خوشتر
خاصه چون هست نیم کار لـ*ـبت


جان اگر صد هزار لطف کند
عاقبت هست شرمسار لـ*ـبت


چرخ پیروزه پشت حلقه کند
پیش لعل گهر نگار لـ*ـبت


نقش دیوار جانور گردد
اگر افتد برو گذار لـ*ـبت


خوش و شیرین شدست جانم از آنک
پرورش یافت بر کنار لـ*ـبت


بـ*ـو*سه یی ده که جان خستۀ من
بلب آمد در انتظار لـ*ـبت


چون خضر عمر جاودان یابم
گر خورم آب چشمه سار لـ*ـبت


اشعار کمال الدین اسماعیل

 

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
بس شگرفست کار و بار لـ*ـبت
بس عزیزست روزگار لـ*ـبت


ای بسا جان و دل که چون زلفت
بر عم افتند روزبار لـ*ـبت


بلبم گوییا که باز خورد
چشمۀ نوش خوشگوار لـ*ـبت


سالها شد که مانده ایم دژم
همچو چشم تو در خمار لـ*ـبت


در همه کارگاه کان بدخش
نیست یک لعل بر عیار لـ*ـبت


بسر تو که گر فرو گیرم
یک شبی چون خطت کنار لـ*ـبت


همچو خطّ تو حلقه یی سازم
گرد آن لعل آبدار لـ*ـبت


در همه کدخدایی دل من
نیم جانیست یادگار لـ*ـبت


ترسم از نازکی برنج آید
ورنه هم کردمی نثار لـ*ـبت


چون همه جان خود از لـ*ـب تو برند
کاش باز آمدی بکار لـ*ـبت


خوش بود جان و جان من خوشتر
خاصه چون هست نیم کار لـ*ـبت


جان اگر صد هزار لطف کند
عاقبت هست شرمسار لـ*ـبت


چرخ پیروزه پشت حلقه کند
پیش لعل گهر نگار لـ*ـبت


نقش دیوار جانور گردد
اگر افتد برو گذار لـ*ـبت


خوش و شیرین شدست جانم از آنک
پرورش یافت بر کنار لـ*ـبت


بـ*ـو*سه یی ده که جان خستۀ من
بلب آمد در انتظار لـ*ـبت


چون خضر عمر جاودان یابم
گر خورم آب چشمه سار لـ*ـبت


اشعار کمال الدین اسماعیل

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا