نویسنده این موضوع
بهچشمهایم که موهایِ بازِ به روی شانه ریختهات را از پشتِ سر دیدهاند، حسادت میکنم.
و کاش میشد در جایی که تصویرِ راه رفتنت،
در خواب نفس کشیدنت،
پای کوبی و چشمخندهای تو را در خود حک کرده است زندگی کنم.
که "چشمهایِ من هنوز هم خانهیِ امنِ توست".
#عادل_رستمکلایی
***
عادت کردهایم به نبودنها،
به آمدنهایی که فقط بویِ ماندن میدهند،
به کشتارِ بیرحمانهیِ نور و تاریکیدوستی،
به دوست داشتن و دوست داشته نشدن،
که خودمان را در پهلویم بگیرم،
لمسی بر خاطراتمان بزنیم و به انتظارِ کسی چشم به در بدوزیم که شاید هیچوقت نیاید.
ما تسلیم شدهایم،
پذیرفتهایم،
ما به عادت کردن، عادت کردهایم.
"و چه تلخ است قصهی عادت".
#عادل_رستمکلایی
***
مثل باران که برای زمین،
مثل برگ که برای درخت،
مثل خورشید که برای روز،
یا ماه که برای شب آفریده شده،
من برای تو،
برای لبخندِ تو،
برای از تو نوشتن، از تو گفتن و گفتن،
تا لحظهیِ از تو مردن خلق شدهام.
#عادل_رستمکلایی
و کاش میشد در جایی که تصویرِ راه رفتنت،
در خواب نفس کشیدنت،
پای کوبی و چشمخندهای تو را در خود حک کرده است زندگی کنم.
که "چشمهایِ من هنوز هم خانهیِ امنِ توست".
#عادل_رستمکلایی
***
عادت کردهایم به نبودنها،
به آمدنهایی که فقط بویِ ماندن میدهند،
به کشتارِ بیرحمانهیِ نور و تاریکیدوستی،
به دوست داشتن و دوست داشته نشدن،
که خودمان را در پهلویم بگیرم،
لمسی بر خاطراتمان بزنیم و به انتظارِ کسی چشم به در بدوزیم که شاید هیچوقت نیاید.
ما تسلیم شدهایم،
پذیرفتهایم،
ما به عادت کردن، عادت کردهایم.
"و چه تلخ است قصهی عادت".
#عادل_رستمکلایی
***
مثل باران که برای زمین،
مثل برگ که برای درخت،
مثل خورشید که برای روز،
یا ماه که برای شب آفریده شده،
من برای تو،
برای لبخندِ تو،
برای از تو نوشتن، از تو گفتن و گفتن،
تا لحظهیِ از تو مردن خلق شدهام.
#عادل_رستمکلایی
دلنوشتههای عادل رستمکلایی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: