دل نوشته‌های تنهایی

Empire · 15/9/18

میگن دلتنگی قشنگ ترین هدیه عشقه حالا من با این هدیه قشنگ تو چیکار کنم

دلم برایت تنگ شده. میخواهم آنقدر اشک بریزم تا غبار فاصله از قلبم تمیز شود اما میترسم

عجب خیاط نامردی است دنیا چون دل هیچکس را برای من تنگ ندوخت

بهترین کس برایم خواهی بود حتی اگر سختی راه چشمانت را از من دور کند و بهترینی حتی اگر طنین صدایت به گوشم نرسد. دلتنگتم

Empire · 15/9/18

به دروغ گفته ام تو به خوابم می آیی تا چشمانم دمی پلک برهم زنند

من شیفته میزهای کوچک کافه ای هستم که بهانه نزدیک تر نشستنمان میشود ومن روبه روی تو میتوانم تمام شعرهای نگفته دنیارا یکجا بگویم

جاده زندگی نباید صاف و مستقیم باشد خوابمان میگیرد. دست انداز ها نعمت اند

Empire · 15/9/18

گاهی فرار میکنم از فکر کردن به تو مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم

جای خالیت را نفس میکشم عطرت از تو باوفاتر است

بوی مهربانی می آید. کجا ایستاده ای در مسیر باد؟

بعضی وقتا انقدر دلتنگ کسی میشی که اگه بفهمه خودش از نبودش خجالت میکشه

Empire · 15/9/18

دیشب تو خواب با بارون مسابقه دادم اون بارید و من گریه کردم باهاش حرف زدم. اون دلتنگ خورشید شده بود و من دلتنگ تو

مرور میکنم خاطراتمان را اما مگر کپی برابر اصل میشود؟

برف ببارد یا باران برای باور زمستان همین نبودنت کافی است

خدایا حواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد. چه کسی بهتر از تو

Empire · 15/9/18

غم رفتنت در سـ*ـینه بازمانده برگرد تا این دل در سـینه نمرده

لبخندتورا چند صباحی است ندیده ام.یکبار دیگر خانه آبادت بگو سیب.عمری است که اندوه به رویم لبخند زده.از هر غمی اندیشه ات آزاد بگو سیب

دلم را در غمت کردم ز هر ویرانه ای ویرانه تر چو دیدم دلت دوست میدارد دل های ویران را

میندیسم دیدار تو اگر بی من و دلتنگی منی یک به یک فاصله هارا بردار

Empire · 15/9/18

خیابان های تنهایی دلی ولگرد میخواهند.و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد.برایت مرده بودم تا برایم تب کند قلبت.ولی حتی نپرسیدی دلت همدرد میخواهد

افسانه زندگی بجز این دو نیست یا مرگ آرزوها یا آرزوی مرگ

آبی تراز آنم که بی رنگ بمیرم از شیشه نبودیم که با سنگ بمیرم تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم شایدکه خدا خواست اینگونه بمیریم

در من این جلوه اندوه ز چیست درتو این قصه پرهیز که چه در من این شعله عصیان نیاز در تو دم سردی پاییز که چه

Empire · 15/9/18

میدونستی اشک گاهی از لبخند بارزش تره چون لبخند رو میتونی به هرکسی هدیه بدی اما اشک رو فقط برای کسی میریزی که نمیخوای از دستش بدی

سیر شدم بسکه سرد و گرم روزگار را چشیدم

دلتنگم اما تورا طلب نمیکنم نه اینکه بی نیازم صبورم

هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تو دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت

Empire · 15/9/18

ستاره های آسمون فدای یک لحظه نگات کجایی تک ستاره ام خیلی دلم تنگه برات

اشکهایم که سرازیر میشوند دیری نمیپاید که قندیل میبندد عجب سرد است هوای نبودت

دلتنگ خنده های بهارانت در کوچه خزان زده دلم نگاه مهربانت را به انتظار نشسته ام یک شب از کوچه خیالم بگذر شاید عطر گیسویت خواب پریشانم را التیام بخشد

Empire · 15/9/18

کاش میشد لحظه ای با یار خود تنها شوم.بی غم و اندوه از تنهایی فردا شوم سر به روی شانه های مهربان او نهم غرق خوبی های بی پایان او شوم

نبودن هیچکس سخت نیست فراموش کردن یک بودن سخت است

یک مشت خاطره جوانه میزند هرشب از از بالشتی که سنگین شده از اشک هایم

Empire · 15/9/18

دور که میشوم نزدیک تر میایی

نزدیک که میشوم دورتر میروی

انگار که این فاصله هربار باید رعایت شود

خنده های شکلاتی ام زیادی خالص شده اند تلخ تلخ

دلت که تنگ یک نفر باشد خود حدا هم اگر بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی فایده ندارد

دلم تنگ است... دلم برای همان یک نفر تنگ است

دلتنگی همیشه از ندیدن نیست لحظه های دیدار با همه خوشی اش مر از دلتنگی است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین