خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
من مادرم که داشت می‌رفت التماسش نکردم بمونه...
اما به پای تو افتادم...
مسئله بی‌شعوری من نیست...
مسئله انتخاب آدمای اشتباهی؛
برای کارای اشتباهه :)


دل نوشته‌های تنهایی

 
  • تشکر
Reactions: -ZAℍЯმ-، PAr و fox_man

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
صادقانه بگو
توی رویـاهایت ،
آنجایی که هیچ رودربایستی با هیچ کسی نداری،
آنجا که دیگر غرورت یکه تازی نمیکند،
آنجا که مجبور نیستی تظاهر کنی به هیچ چیز،
آنجا هم مرا دوست نداری!؟؟
#فاطمه_جوادی


دل نوشته‌های تنهایی

 
  • تشکر
Reactions: -ZAℍЯმ-، PAr و fox_man

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
مي ترسم از آنچه در پس و پيشتر است
از زخم زبان كه بدتر از نيشتر است
عشقي ست كه زنده ام نگه مي دارد
دردي ست كه از طاقت من بيشتر است
#سید_مهدی_موسوي


دل نوشته‌های تنهایی

 
  • تشکر
Reactions: -ZAℍЯმ-، PAr، Fatemeh14 و 2 نفر دیگر

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,690
امتیاز واکنش
21,258
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 20 ساعت 35 دقیقه
خواستم هر آنچه بوی تورا میداد بسوزانم
ولی ....
جانم آتش گرفت


دل نوشته‌های تنهایی

 
  • تشکر
Reactions: -ZAℍЯმ-، PAr و Fatemeh14

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,679
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 37 دقیقه
در این بازی شبانه، عشق را به شاه باختم!
منتظر کنار پنجره ها، دل را به اشک چشمی سپردم.
حال بد ما را که بیند؟! آیینه ها؟!
بر غبار نشسته بر دفترچه ی کوچک عاشقی ام، نوشتم:
_ مطمئن باش که بزرگ می شوی!
گونه های ترم، از پیش جایگاه فرو ریختن قلبم بود؛ نمی دانم چرا با این حال هر لحظه بیشتر افسون تنهایی
می شوم!
بخار شکی بر پنجره های یخ زده ی قلبم پدید آمده؛ شک اینکه حروفی که کنار هم می نشانم، از درد دل می گوید یا از درد تنهایی؟!
می ترسم که او، نفهمد چه می گویم!
مدام در گوشم نوائیست آهسته؛ که
می گوید:
_ فرار کن از گفتن ها!


دل نوشته‌های تنهایی

 
  • تشکر
Reactions: -ZAℍЯმ-، Leyla، moh@mad و یک کاربر دیگر

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,690
امتیاز واکنش
21,258
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 20 ساعت 35 دقیقه
این روزها خودم را به وقت دیگری موکول کرده ام
باران که می بارد
دیگر شعر از سر و کولِ دفترم بالا نمی رود
ملودی قطره ها از انگشتانم‌ نمی چکد
و فنجان قهوه یِ مورد علاقه ام
در عزلت مه گرفته شیشه ...سرد می شود...!
باران می بارد ...خب...ببارد!
من نگاهت را به رویای روزهای مبادا موکول کرده ام
و ارتشِ سری موهایم
دیگر نگران سنگر فرو پاشیده ی شب و سـ*ـینه ات نیست
باران می بارد...خب ببارد!
من خودم را در سرمایِ بی مروتِ دستانم
"ها "می کنم...!


دل نوشته‌های تنهایی

 
  • تشکر
Reactions: N.99، -ZAℍЯმ-، Leyla و 2 نفر دیگر

Fatemeh14

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
311
امتیاز واکنش
7,679
امتیاز
263
سن
22
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 37 دقیقه
وقتی دلت میخواد غرق تنهایی های خودت بشی، یکی میاد وحواستو پرت میکنه. نمیدونی به چه زبونی بهش بگی برو ولی، بعدش خیلی آروم تو دلت جاپیدا میکنه و یکم بگذره، آروم خودش قدم به بیرون قلبت میذاره ودوباره تنها میشی!!
اسمشو دلم خواست بذارم کهکشان تنهایی؛ چون تو کهکشان همه چیز هست مثل جهان ما وشاید هم بیشتر؛ ولی، یه چیز نیست. اینکه همه به چشمت میدرخشن درحالی که تو دنیای خودت تاریکی مطلق فرمانرواست وچیزی درخشان نیست، جز عشق!!
کاش میشد حداقل یکی می اومد پیشم می نشست وسرشو می ذاشت روی شونه هام و میگفت یکم به شونه هات برای گریه کردن نیاز دارم وبعد گریه، خوابش میبرد ومن گریه میکردم؛ چون همونطورکه گفتم اونم مسافره وباید بره تامقصدشو پیدا کنه!
من دلم ایستگاه تنهایی هاست ولی؛ بازم ایول بهت، دوست و رفیق نیمه راهم، دنیا!


دل نوشته‌های تنهایی

 
  • تشکر
Reactions: -ZAℍЯმ-، Leyla، PAr و یک کاربر دیگر

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,690
امتیاز واکنش
21,258
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 20 ساعت 35 دقیقه
می گویند قانون عشق کور است تمام حرف های عاشقانه هم پوچ است
به ثانیه نمی کشد که نگاه می کنی تمام قلب خودت را برای او تباه می کنی
چه شب ها که عاشقانه می خوابی از آسمان عشق ستاره می چینی
خودت را دست در دستش به سمت کاخ رویا ها روا نه می بینی
کم کم فکر می کنی اینها خیال نیست او هم به تو نگاه می کند اینها که خواب نیست
کم کم به باد می روند روزها نمیدانی سوار اسب خواب و خیالات می تازی
شروع نه تازه پایان اولین راه است سکوت میکنی اینجا سکوت بهترین راه است
و چند روز سیاه می شود خانه تمام حرف ها و شعر ها می شود ناله
نه او مرا نمی خواست او خیـ*ـانت کرد برای رها کردنم سماجت کرد
دوباره می بازی این معامله را و تکرار میکنی هر روز این معادله را


دل نوشته‌های تنهایی

 
  • تشکر
Reactions: -ZAℍЯმ-، Leyla، Fatemeh14 و یک کاربر دیگر

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,690
امتیاز واکنش
21,258
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 20 ساعت 35 دقیقه
در خلوت كوچه هایم باد می آید
اینجا من هستم
دلم تنگ نیست تنها منتظر بـــارانـم
تا قطره هایش بهانه ایی باشند
برای نم ناك بودن لحظه هایم
و اثباتی
بر بی گناهی چشمانم!


دل نوشته‌های تنهایی

 
  • تشکر
Reactions: Leyla، Fatemeh14، PAr و یک کاربر دیگر

-ZAℍЯმ-

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,853
امتیاز واکنش
43,923
امتیاز
483
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 15 ساعت 11 دقیقه
دلـــایــل بــودنـم را مـــرور میــکنـم هـــر روز



هـــر روز از تـــعـدادشــان کــــم میــشـود



آخـــریــن بـــاری کــه شـــمــردمــشـان



تــنهــا یـک دلیــل بــرایـم مـانـده بــود



آنــهــــــــــم دیــــدن تــــــو بـــــــود


دل نوشته‌های تنهایی

 
  • تشکر
Reactions: fatemeh_off، Leyla، Fatemeh14 و 2 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا