خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,430
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
بین رسول، نبى، امام و مُحَدّث فرق است. ممکن است کسى رسول، نبى و امام نباشد ولى مُحَدّث یا مُحَدّثه باشد. چنانکه بین مُحَدّثات نیز تفاوت فراوان است؛ تا آن کلام چه باشد و آن فرشته‏اى که متکلّم است کدامین فرشته باشد. بنابراین قرآن کریم اصل این که یک زن مى‏تواند کلام فرشتگان را بشنود و مُحَدّثه باشد را تأیید کرده است.
در هیچ یک از کلمات انسانى نه مذکّر بودن شرط است و نه مؤنث بودن مانِع، زیرا کمال از آن روح است و روح که مجّرد است و جرم و ماده ندارد، نه مرد است و نه زن. بنابراین زنان با مردان در امکان نیل به همه کمالات، یکسانند. البته کمالات اجرایى نظیر نبوت و رسالت را قرآن استثنا کرده است: (ما ارسلنا من قبلک الاّ رجالاّ نوحى الیهم) (۴) . رسالت و نبوت، کارى اجرایى و مخصوص مردان است امّا ولایت که یک کمال روحى بین خداى سبحان و بین انسان اختصاصى به مرد نداشته، زن و مرد هر دو در آن سهیمند، و محدّث بودن نیز چنین است.
نکته دیگر آن که با توجه به آیه (یا مریم اقنتى لرّبک واسبجدى و ارکعى مع الرّاکعین) (۵) که پس از آیه مزبور آمده است، شاید بتوان گفت: آن برجستگیهاى سه گانه، یعنى برگزیدگى، مطهّره بودن و برترى بر زنان عالم، محصول این بندگیهاى سه گانه باشد.
بنابراین خداى سبحان به حضرت مریم مى‏فرماید: اگر مى‏خواهى این فضایل مستدام بماند علل و اسباب آن را استمرار ببخش؛ از پروردگارت اطاعت کن و سجده کن و با نمازگزاران نماز بخوان.
حضرت مسیح، کلمه اللّه
فرشتگان این پیام را به مریم (علیها السلام) رساندند که خداوند تو را به کلمه خود بشارت مى‏دهد؛ کلمه‏اى که اسم او مسیح، عیسى بن مریم است، و در دنیا و آخرت وجیه و آبرومند بوده، از مقرّبان است. در دوران نوزادى سخن مى‏گوید و از صالحان است: (اذ قالت الملائکه یا مریم انّ اللّه یبشّرک بکلمهٍ منه اسمه المسیح عیسى ابن مریم وجیهاً فى الدّنیا والاخره ومن المقرّبین* ویکلّم النّاس فى المهد وکهلاً ومن الصّالحین) (۶) . در این بشارت اوصاف برجسته حضرت مسیح (علیه السلام) تبیین شده است، از جمله این که او «کلمه»اى است از سوى خدا.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,430
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
قرآن کریم همه موجودات را «کلمات» الهى مى‏داند. راز آن این است که چیزى که اسرار نهانى و درون را آشکار کند و خبر از درون بدهد کلمه است. الفاظ را هم بدان جهت کلمات مى‏گویند که فاش کننده راز درونند، یعنى معانى پوشیده به وسیله این روزنه‏ها بیان مى‏شود و چون همه موجودات عالمِ شهادت آیات و راز گوى جهان غیبند پس کلمات غیبند. خداى سبحان هم از همه موجودات به کلمات یاد مى‏کند: (قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربّى لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربّى ولو جئنا بمثّله مدداً) (۷) ؛ اگر دریا مرکب بشود و بخواهد کلمات الهى را بنویسد، دریا پایان مى‏پذیرد ولى کلمات الهى تمام نخواهد شد.
خداى سبحان از باب تشبیه معقول به محسوس بسیارى از مسایل را با تمثیل، بیان کرده، مى‏فرماید: (وتلک الامثال نضربها وما یعقلها الاّ العالمون) (۸) ؛ اگر دریا براى نوشتن کلمات الهى مرکب شود دریا تمام مى‏شود اما کلمات الهى تمام شدنى نیست، زیرا هر قطره از آب دریا، شنا مى‏کند، ساحل دریا، عمق دریا، مَصّب دریا و رودخانه‏هاى که به دریا مى‏ریزد همه و همه کلمات اللّه است. از این رو در آیه دیگر مى‏فرماید: (والبحر یمدّه من بعده سبعه أبحر) (۹) ؛ اگر دریاهاى هفتگانه نیز به دریاى اول افزوده شود تا کلمات الهى را بنویسند کلمات الهى تمام نمى‏شود، زیرا این اجرامْ محدود، ولى ارادات الهى نامحدود است. کلمات الهى به ارادات الهى است و اراده‏هاى وى به آن اراده ازلى متکى است که نامحدود است. هرگز امرى محدود توان نوشتن ارقامى نامحدود را نخواهد داشت.
پس کلمات الهى عبارت از موجودات جهان عینى است که آن غیب را نشان مى‏دهد و هر کدام که آن غیب را بهتر نشان داد کلمه تامّه خواهد بود. از این رو از ائمه معصومین (علیهم السلام) روایات شده است: «نحن الکلمات» (۱۰) : سراسر عالم کلمه حقند امّا ما کلمه تامه‏ایم، اگر دیگران گوشه‏اى از جهان غیب را به شما نشان مى‏دهند ما بسیارى از اسرار غیب را مى‏شناسیم و شما را از آن باخبر مى‏کنیم. بنابراین انبیا و اولیاى الهى کلماتند. البته در برابر کلام نیست، بلکه منظور از آن سخن است، و سخن خدا، نشانه خداست. عیسى (علیه السلام)، چنانکه اسم او اسمى از اسماى حسناى خداوند است. عیساى مسیح کلمه حقى است که از خداوند نشئت گرفته، در جهان امکان تنزّل و ظهور کرده و تجلّى یافته است: «الحمدللّه المتجلّی لخلقه بخلقه» (۱۱) . اگر معناى تجلى و ظهور براى انسانها حل مى‏شد دیگر هیچ ترسا و مسیحى تن به ذلت تثلیث نمى‏داد، تا قرآن بگوید: (لقد کفر الذین قالوا انّ اللّه ثالث ثلثه) (۱۲) .


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,430
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
مسیح، آیت خداست و آیه و صاحب آیه را نباید در عرض هم قرار داد چنانکه کلمه با متکلّم در عرض هم نیست. روح قدسى و عیساى مسیح هر دو آیتند و خداى سبحان عیساى مسیح را با روح قدسى مُؤیّد و متنّعم کرده است: (یا عیسى ابن مریم اذکر نعمتى علیک و على‏ والدتک اذ ایّدتک بروح القدس) (۱۳) . چنانکه حضرت مسیح و مریم (علیهما السلام) را معجزه جهانى شمرده، هر دو را یک آیه مى‏داند: (وجعلنا ابن مریم و أُمّه آیه) (۱۴) .
غرض آن که حضرت مسیح هم سخن خدا را به مردم رساند چون پیامبر الهى بود و هم با اعجاز در گهواره سخن گفت وهم سخن خاص و کلمه مخصوص خدا بود.
قرآن کریم تأکید مى‏کند که مسیح فرزند مریم است تا آن شبهه را برطرف کند وگرنه جز در مناسبتهایى خاص، پیامبرى را به پدرش نیز نسبت نمى‏دهد.
توبیخ قائلان به تثلیث
خداى سبحان براى توبیخ قائلان به تثلیث که پندارى کفر آلود و گونه‏اى از شرک و در ردیف وثنیت و ثنویت است: (لقد کفر الذّین قالوا انّ اللّه ثالث ثلثه) (۱۵) ، (لقد کفر الذین قالوا إن اللّه هو المسیح ابن مریم) (۱۶) ، به عیساى مسیح مى‏فرماید: آیا تو به مردم گفته‏اى که من و مادرم را به عنوان «اله» برگزینید و ما را شریک خداییم؟: (اذ قال اللّه یا عیسى ابن مریم انت للناس اتخذونى و امّى الهین من دون اللّه) (۱۷) . مسیح عرض مى‏کند: از شریک منزّهى زیرا شرکت نشانه نقص است و موجودى که قدیر و علیم محض است کمبود و جهلى ندارد تا دیگرى آن را برطرف کند. براى من نسزد آنچه را که حق ندارم و ناحق بوده و شایسته آن نیستم بگویم. زیرا اگر گفته بودم تومى دانستى، چون آنچه را من مى‏دانم تو نیز مى‏دانى اما آنچه را تو مى‏دانى من نمى‏دانم، زیرا من محاط، مقیّد و عبدم، و تو محیط، مطلق و مولا، و ممکن نیست عبد به کنه علم مولا احاطه داشته باشد. آنچه را غیب است تو مى‏دانى: (سبحانک مایکون لى أن أقول ما لیس لى بحق إن کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى ولا أعلم ما فى نفسک إنّک أنت علاّم الغیوب)


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,430
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
علم با غیب سازگار نیست، زیرا علم به معناى شهود و غیب به معناى غفلت و عدم شهود است. تقسیم عالَم به غیب و شهادت یک تقسیم نسبى و قیاسى است. امّا نسبت به خداى سبحان که سنجیده شود همه جهان مشهود اوست، البته اشیاء چند قسمند بعضى از امور اصلاً با حواس درک نمى‏شوند، مانند مجردات عالیه. بعضى از امور نیز جزو مجرّدات عالیه نیستند و با حواس درک مى‏شوند اما محجوبند، مانند آنچه پشت دیوار است و یا آنچه به زمان و تاریخ محجوب است، نظیر حوادثى که در قرون گذشته بوده و یا در اعصار آینده خواهد آمد، که گرچه مى‏توان آن را با حواس درک کرد امّا چون اکنون وجود ندارد غایب است. غرض آن که همه اشیا مشهود خداست، خواه غیبى که اصلاً با حسّ ظاهر درک نمى‏شود و خواه غیبى که گرچه با حسّ درک مى‏شود امّا محجوب به زمان و زمین است.
آنگاه عرض کرد: من چیزى به امت خویش نگفتم مگر این که پیام تو را رساندم؛ کار من ایفاى رسالت بود:(ما قلت لهم الّا ما امرتنى به) (۱۹) .
در همان بشارتى که فرشتگان درباره حضرت مسیح به مریم(علیهما السلام) دادند آمده بود که عیساى مسیح کسى است که مردم را به صراط مستقیم دعوت مى‏کند: (إن اللّه ربّى و ربّکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم) (۲۰) . پیام او این است که من و شما مربوبیم و خدا رب ماست. رب ما همان رب العالمین است و صراط مستقیم، تنها اتخاذ ربوبیت خداست، و چون خدا رب است و احدى حق ربوبیت ندارد، پس عبودیتِ محض وظیفه ماست و ربوبیت مطلق از آن خداست. چنانکه سخن آن حضرت در گهواره نیز این بود که: (إنّى عبداللّه) (۲۱) .
بنابراین اساس پیام مسیح(علیه‏السلام) در گهواره و در متن جامعه و قیامت، توحید ربوبى است.
نکاتى درباره سیره حضرت مسیح
یکم: نام بعضى از انبیا به وسیله فرشتگان الهى که بدون دستور خدا سخن نمى‏گویند معین شد، مانند حضرت عیسى: (انّ اللّه یبشّرک بکلمه من اسمه المسیح عیسى ابن مریم) (۲۲) و حضرت یحیى:(یا زکریا انّا نبشّرک بـ*ـغلام اسمه یحیى لم نجعل له من قبل سمیّا) (۲۳) . البته تفاوت عیسى و یحیى (علیهما السلام) این است که درباره یحیى(علیه‏السلام) تصریح به عدم سابقه این نام شد، ولى درباره عیسى (علیه‏السلام) چنین بیانى وارد نشد.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,430
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
نامى که با وحى تعیین شود از خصوصیتى برخوردار است که دیگر نامها فاقد آن است، از این رو در سوره انسان ضمن بیان برخى از اوصاف چشمه خاصى در بهشت آمده است: (عیناً فیها تسمّى سلسبیلاً) (۲۴) ، زیرا آب آن چشمه گوارا، روان و با سَلاسَت در گلو فرو مى‏رود و آمیـ*ـزش زنجیل و امتزاج با آن که در سوره مزبور (۲۵) یاد شد اثر سوئى ندارد.
دوم: حضرت مسیح(علیه‏السلام) از فیض مضاعف برخوردار بود از این رو هیچ گونه هراسى از او نقل نشد، بر خلاف آنچه از حضرت کلیم(علیه‏السلام) آمده است، گرچه صحنه‏هاى اعجازآمیز این دو پیامبر با هم متفاوت بود.

دلیل تراکم فیض حضرت مسیح این است که هم اصل هستى او (کان تامه) با روح الهى تأمین شد، چنانکه از آیه (فارسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سوّیاً) (۲۶) چنین بر مى‏آید، و نیز از آیه (والتى احصنت فرجها فنفخنا فیها من روحنا) (۲۷) استنباط مى‏شود و هم کمال زاید بر اصل هستى وى (کان ناقصه) با روح الهى تأیید شد، چنانکه از آیه (وایدّناه بروح القدس) (۲۸) استفاده مى‏شود، و این فیض نعمت خاصّى است که خداوند آن حضرت را به تذکر و قدرشناسى از آن هدایت مى‏کند: (اذکر نعمتى علیک وعلى والدتک اذ ایدّتک بروح القدس) (۲۹) .
خاصیت روح قدسى نزاهت از هر نقص، و قداست از هر عیبى است که در انسانهاى دیگر پدید مى‏آید. از آیه۲۵۳ سوره بقره چنین برمى‏آید که روح قدسى، غیر از بیّناتى است که همه مرسلین واجد آنند و عیسى هم از آنها برخوردار بود. پس حضرت مسیح (علیه السلام) خصوصیتى دارد که بسیارى از انبیا ندارند.
سوم: همان طور که حیات هر موجود با افاضه روح مربوط به آن موجودِ زنده تأمین مى‏شود و مبدأ افاضه حیات باید توان احیا را داشته باشد و قدرت فقط در اختیار خداست، هرگاه خداوند شأنى از شئون حیات بخش خود را در موجود کاملى اظهار کند آن موجود مى‏تواند خلیفه خدا در اِحیا باشد و خداوند با افاضه روح مضاعف، شأن اعطاى حیات را به حضرت مسیح (علیه السلام) مرحمت فرمود، از این رو همان طور که خداوند با نفخ الهى، موجودى را حیات داده و انسان را زنده مى‏کند، حضرت عیسى (علیه السلام) نیز با نفخ عیسوى که مظهر نفخ الهى است حیات را به پرنده مى‏داده و مرده را زنده مى‏کرده است و از این جا سرّ تعبیر به نفخ در هنگام احیاى پرنده روشن خواهد شد، زیرا خود مسیح (علیه السلام) نفخ ممثّل است.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,430
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
چهارم: آنچه از تفسیر عارف نامدار ابن عربى برمى‏آید این است که مسیح، کسى را مى‏گویند که زمین محیط زیست خود را بپیماید و اطراف آن را سیاحت و گذر و نظر کند تا آثار پروردگار خود را ببیند (۳۰) . این در صورتى است که «فعیل» به معناى «فاعل» باشد، ولى اگر به معناى مفعول بود ماسحِ آن، فیض خاص الهى است که حضرت عیسى (علیه السلام) در این حال ممسوح آن لطف مخصوص مى‏گردد، چنانکه درباره حضرت على بن ابیطالب (علیه السلام) گفته شد که آن حضرت ممسوس در حق تعالى است‏ (۳۱) .
پنجم: گرچه هر کدام از مسیح و مریم (علیهما السلام) واجد کمال انسانى بوده، داراى مقام ولایتند، لیکن به لحاظ دیگر هر دوى آنها یک آیت بشمار مى‏آیند، چنانکه از آیه: (وجعلنا ابن مریم وامّه ایهً) (۳۲) استفاده مى‏شود. بنابراین کمال هر کدام را مى‏توان به حساب دیگرى محسوب داشت. بر این اساس تکلم با خدا و شنیدن وحى خدا در همه انبیا بوده است، لیکن شنیدن کلمه «کن» و مشاهده «مُکَوّن» به صورت روشن در سیره همه آنان نیامده است. اما هنگامى که مریم به خدا عرض کرد: چگونه بدون تماس بشر مادر مى‏شوم و فرزند پیدا مى‏کنم، خداوند فرمود: هنگامى که قضا حاصل شد کار به صورت «کن فیکون» پدید مى‏آید.
از این محاضره استنباط مى‏شود که همه علل و اسباب پیدایش حضرت مسیح (علیه السلام) که جنبه وساطت داشته و در عین حال حجابِ آن سبب حقیقى را در پشت پرده حجابهاى نظام علّى و معلولى مشاهده کرد و فرمان ایجادى ذات اقدس خداوندى را شنید. البته انسانهاى عادى بر اثر مشاهده علل و اسباب عادى، از شهود سبب حقیقى عافلند و انسانهاى فانى در توحید بر اثر شُهود سبب واقعى از مشاهده علل و اسباب عادى محجوبند و انسان کامل واصل که فانى در فنا و باقى به بقاى الهى است هیچ گونه حجابى براى او نیست. نه شهود حق حجاب مشاهده خلق است و نه مشاهده خلق مایه حجاب حق، بلکه همه اسباب و علل را مى‏نگرد و مُسّبب اسباب را نیز مشاهده مى‏کند و همه آنها را شئون ایجادى وى مى‏بیند.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,430
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
هفتم: عارف نامور، جناب ابن عربى، حَوارى را به جامع بین برهان و شمشیر براى یارى دین معنا کرد و فرمود: حوارى از علم و حجت و از شمشیر و مقاومت و شجاعت و اقدام و تحدّى براى صحت دین و شرع برخوردار است‏ (۳۳) . در تأیید این مطلب مى‏توان از آیه۱۴ سوره صف که شرح آن در متن تفسیر موضوعى آمده است کمک گرفت.
هشتم: حضرت مسیح (علیه السلام) مظهر بسیارى از نامهاى مبارک الهى بود که به استناد آن مظهریّتها کارهاى خارق عادت فراوان مى‏کرد؛ چون مظهر «خالق» بود پرنده مى‏آفرید به اذن خدا؛ چون مظهر «شافى» بود اکمَه و اَبرصَ را درمان مى‏کرد به اذن خدا؛ چون مظهر «عالم الغیب» بود از ذخیره‏هاى منازل خبر مى‏داد به اذن خدا؛ چون مظهر «مُحیى» بود مرده‏ها را زنده مى‏کرد به اذن خدا و…، لیکن هیچ یک از کمالهاى وجودى و مظهریتهاى الهى مایه استکبار، استنکاف و مانند آن نشد، بلکه چونان انبیاى الهى دیگر بنده خاضع، خاشع و متذلل خداوند بود. قرآن کریم مى‏فرماید: (لن یستنکف المسیح ان یکون عبداً للّه ولا الملائکه المقّربون) (۳۴) چنانکه از زبان خود آن حضرت نقل مى‏کند: «ماقلت لهم الاّ ما امرتنى به ان اعبدوا اللّه ربّى و ربکم) (۳۵) . و همچنین خود را از شرک قائلان به تثلیث و مانند آن تبرئه کرده، خداوند را از هرگونه شریک داشتن تنزیه مى‏کند.
نهم: لطافت هستى مسیح (علیه السلام) و اختصاص آن حضرت به وصف ممتاز «روح اللّه» را مى‏توان از آیه (انّ مثل عیسى عنداللّه کمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون) (۳۶) ، و مانند آن استنباط کرد و مستفاد از این آیه آن است که عیسى و آدم شبیه همند و محور تشابه فقط جنبه (کن فیکون) است نه اعم از آن، چون آدم (علیه السلام) جنبه خاکى دارد که مخصوص خود اوست و در مسیح (علیه السلام) این جنبه ملحوظ نشد، زیرا در آیه مزبور ضمیر مفرد آورده شد نه تثنیه. یعنى خداوند فرمود: «خَلَقَهُ…» و نفرمود: خَلَقَهما من تراب، و ظاهر ضمیر مزبور رجوع به آدم است نه عیسى (علیهما السلام). بنابراین آنچه محور اصلى آفرینش حضرت مسیح را تشکیل مى‏دهد جنبه روح الهى است.
دهم: روحانیت حضرت مسیح (علیه السلام) در نحوه آفرینش که با تمثل روح الهى و بدون تماس بشرى از مریم به دنیا آمد، و در پرستش حق که روزها به روزه مى‏گذراند و شبها را به نماز سپرى مى‏کرد، و در ظهور معجزاتى غیبى همانند خلقت پرنده و زنده کردن مرده‏ها و نظایر آن، زمینه اِلحاد جاهلان مُفْرط را فراهم کرده، قایل به الوهیت وى شدند و این پندار باطل درباره هیچ یک از انبیا و اولیا و صلحا پدید نیامد که گروهى از جاهلان مُفْرط تصریح به خدایى مسیح کرده و گفتند: خدا در او حلول کرده است: (لقد کفر الذین قالوا انّ اللّه هو المسیح ابن مریم…) (۳۷) ، جهل آنها حجاب دیدن میلاد او از مریم (علیها السلام) شد، با این که هنگام نامبردى وى، از او به «فرزند مریم» یاد مى‏کردند.
البته گروهى که او را فرزند خدا مى‏پنداشتند، همانند عدّه‏اى از یهودیان که عُزَیْر را پسر خدا مى‏دانستند، به آن غلّو اِلحادى نرسیدند: (وقالت الیهود عزیر ابن اللّه وقالت النصارى المسیح ابن اللّه) (۳۸) .


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,430
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
فرق بین قائلان به الوهیت مسیح (علیه السلام) و مشرکان این است که وَثَنیّون ضمن اعتقاد به خدا و اعتراف به خالقیت جهانى او، درباره ربوبیت شرک مى‏ورزیدند و بتها را شفیع خدا مى‏پنداشتند بدون آن که به الوهیت، یعنى به اللّه بودن آنها عقیده داشته باشند. البته آلهه به معناى بتهایى که به گمان آنها در تدبیر، موضع مهمى داشتند، مورد اعتقاد آنان بود، ولى هرگز بت را «اللّه» نمى‏دانستند گرچه «اِله» مى‏پنداشتند، ولى ترسایان مُفْرِ، حضرت مسیح (علیه السلام) را «اللّه» مى‏پنداشتند و شاید همین تفاوت باعث شد که در قرآن راجع به قائلان به الوهیت مسیح تعبیر به کافر شد و تعبیر به مشرک نشد گرچه در دوزخ باهمند: «من دان بالصلیب لحق بأهل القلیب» (۳۹ .
یازدهم: همان طور که پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) مأمور بود همه شئون زندگى و مرگ خود را براى خدا بداند و به آن سمت حرکت کند: (قل ان صلاتى ونسکى ومحیاى ومماتى للّه رب العالمین) (۴۰) ، حضرت مسیح (علیه السلام) نیز چنین بود، البته به حفظ تفاوت بین مسیح (علیه السلام) و حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه واله). از این رو همه حرکتهاى آن حضرت براى خداوند بوده، هرگز بدون اذن خدا کارى نمى‏کرد و چون همه شئون آن حضرت به اذن خدا بود، قهراً صبغه عبادى خواهد داشت، درنتیجه زندگى و مرگ او براى خداست.
از این رهگذر مى‏توان چنین استنباط کرد که نه تنها طَیَران پرنده‏هاى عیسوى به اذن خدا بود، بلکه اصل تفخ و دمیدن هم به اذن خدا بود، از این رو با کمک آیه (واذ تخلق من الطین کهیئه الطیر بإذنى فتنفح فیهإ؛ّّ فتکون طیراً بإذنى…) (۴۱) مى‏توان از آیه (انّى اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفح فیه فیکون طیراً بإذن اللّه…) (۴۲) استنباط کرد که قید (باذن اللّه) به همه مطالب قبلى بر مى‏گردد. یعنى اصل خلقت صورت طیر و هیئت آن مخلوق به صورت طایر به اذن خدا بوده است. از این جا مى‏توان استظهار کرد که اصلاً طَیْرى که مخلوق شد طایر حقیقى بود نه صورى، گرچه کلمه (کهیئه الطیر) موهم آن است، زیرا با کلمه (فیکون طیراً بإذن اللّه) مى‏توان هر گونه توهمى را برطرف ساخت و ثانیاً بسیار فرق است بین صورتگرى مجسمه پردازان که در بعضى از نصوص با نهى و تهدید به عذاب یاد شد و بین آفرینش راستین عیسوى که عبادت، معجزت و کرامت بوده است.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,430
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوازدهم: گرچه همه نعمتها از آنِ خداست: (ومابکم من نعمهٍ اللّه) (۴۳) و در قبال هر نعمتى شکرى لازم است و شکرگزارى نکردن زمینه زوال آن را فراهم مى‏کند، لیکن اگر پدید آمدن نعمتى به درخواست و پیشنهاد فرد یا گروهى باشد شکرگزارى آن لازمتر و خطر زوال آن در صورت کفران، بیشتر خواهد بود. این معنا را مى‏توان از پیشنهاد نزول مائده و پاسخ خداوند به حضرت مسیح(علیه‏السلام) استنباط کرد. در سوره مائده درخواست حواریان و پیشنهاد آنان به صورت دعاى مسیح(علیه‏السلام) در ساحت قدس خداوندى بازگو شد (۴۴) و پاسخ خداوند در همین سوره با تهدید چنین است: (قال اللّه انىّ منزّلها علیکم فمن یکفر بعد منکم فإنّى اعذّبه عذاباً لا اعذّبه احداً من العالمین) (۴۵) . شاید سرّ این تهدید بلیغ آن است که حُرمت رسالت و پاس استجابت دعا و… ملحوظ نشد.
سیزدهم: حضرت مسیح(علیه‏السلام) از تأیید به روح قدسى برخوردار بود (۴۶) و کسانى که از روح خاص الهى برخوردار باشند، هرگز با کسانى که با خداوند و پیامبرش به عناد و دشمنى برخیزند دوست نبوده و علاقمند نیستند (۴۷) . نتیجه آن که حضرت مسیح(علیه‏السلام) هرگز با کسانى که بر اثر گرایش به تثلیث و نیز پرستش آن حضرت و مادرش مریم راه شرک را پیش گرفته، بدترین دشمنى را با خداوند و رسول او اظهار کرده‏اند دوست نبوده، روش ناپسند آنها را امضا نمى‏کردند. از این رو در قیامت هنگامى که خداوند براى توبیخ ترسایان افراطى به حضرت مسیح(علیه‏السلام) مى‏فرماید: آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را به عنوان اِله و معبود اتخاذ کنید آن حضرت مى‏گوید: تو منزّه از نقص شرک هستى، مرا نمى‏رسید که ناحق سخن بگویم: (قال سبحانک ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحقٍ) (۴۸) .
چهاردهم: آنچه در کلیسا و مراکز عبادى ترسایان بیش از هرچیز به چشم مى‏خورد هنر صورتگرى و تمثال سازى و مجسمه‏پردازى است. راز این گرایش شدید به هنر تصویر را جناب محى الدین چنین ترسیم مى‏فرماید: چون پیدایش عیسى(علیه‏السلام) بر اساس تمثّل فرشته در صورت بشر بود از این جهت حسّ گرایش هنرى و تصویر، بر امت مسیح(علیه‏السلام) غالب آمده و در امتهاى دیگر چنین نیست. یعنى آنچه در تحقق پیامبرشان نقش داشت در پیروان آن پیامبر که همان ترسایانند سرایت کرده است‏ (۴۹) .
البته اصل تصویر مثال و صنعت تمثال در امتهاى گذشته سابقه داشت، چنانکه حضرت ابراهیم(علیه‏السلام) به آزر و قوم خود مى‏گوید: (ما هذه التماثیل التى انتم لها عاکفون) (۵۰) و خداوند هنگام شمارش آثار هنرى و معمارى و صنعتى حکومت سلیمان (علیه‏السلام) مى‏فرماید: (یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل و جفال کالجواب) (۵۱) . شاید منظور جناب ابن عربى همان باشد که در آغاز این نکته اشاره شد و آن شیوع هنر تصویر و تجسم و تمثیل در بین ترسایان و گرایش آنان به صفت صورتگى در مراکز عبادى است.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,430
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
پانزدهم: مریم(علیهاالسلام) با دریافت کلام پیک مُتَمَثّل الهى، به وعده خداوند مطمئن و به نزاهت خویش معتقد بود و آنچه در آیه (یا لیتنى متّ قبل هذا و کنت نسیاً منسیا) (۵۲) از آن حضرت نقل شد، به لحاظ تهمت یهودیان تندرو و تفریطى بود نه به لحاظ خود، و آنچه از آیه۳۴-۲۴ سوره مریم استنباط مى‏شود کرامت و اعجاز مسیح و مادرش بوده و شهادت مسیح به برائت مریم و معرفى حضرت مسیح به اوصاف کمالى وى و… مى‏باشد.
نکته‏اى که بعضى از بزرگان عرفان گفته‏اند این است که براى طهارت مریم (علیهاالسلام) دو شاهد شهادت داده‏اند: یکى مسیح در گهواره، که شرح آن در متن تفسیر گذشت و دیگرى ثمر دادن درخت خرماى خشکیده، زیرا خرما بدون تلقیح نر و ماده میوه نمى‏دهد، ولى در این جا به صرف تکان دادن و اهتزاز آن بدون تماس با نرینه‏اى از جنس خود، به بار نشست و شهادت این درخت مشابه بارورى خود مریم بدون تماس مُذَکّر بود.
(۵۳)
در کلمات حضرت مسیح شواهد متعددى بر قداست مریم(علیهاالسلام) و طهارت مولد خودش وجود دارد، زیرا کسى که از نبوت و کتاب آسمانى برخوردار بوده، وجودش در همه شئون و حالات منشاء برکت است، هرگز از دامن آلوده به دنیا نمى‏آید. آن حضرت در خلال شمارش اوصاف خود گفت: (برّاً بوالدتى)، یعنى تنها کسى که از او به دنیا آمده‏ام مادر است و هیچ مردى پدر من نیست، برخلاف حضرت یحیى که خداوند درباره او فرمود: (و برّاً بوالدیه)، زیرا یحیى (علیه‏السلام) داراى پدر و مادر بود و چون میلاد مسیح(علیه‏السلام) با طهارت همراه بود مأمور شد از طرف خدا بگوید: (والسلام علّى یوم ولدت…)، زیرا عنصر ناپاک، میلاد سالم نخواهد داشت و هرگز به سلامت الهى به دنیا نمى‏آید.
شانزدهم: شاید بتوان از کلمه (ویوم اموت) استشمام کرد که حضرت مسیح(علیه‏السلام) قصد تکذیب یهودیان مدّعى قتل او را داشت چون اگر وى را شهید کرده بودند، براساس فرهنگ قرآن که شهید را مرده نمى‏نامد، و آن حضرت مى‏فرمود: «ویَوْمَ اُقْتَلُ» و چون فرمود: «روزى که مى‏میرم»، معلوم مى‏شود که آن حضرت را شهید نکرده‏اند. البته قرآن کریم در این زمینه به صورت صریح قتل آن حضرت را نفى فرموده است.
هفدهم: رَهْبَت از خداوند چون رَغْبَت به سوى او مرغوب بوده و آیاتى از قبیل: (انما هو إله واحد فإیّاى فارهبون) (۵۴) و (یدعوننا رغباً و رهباً) (۵۵) مُشوّق آن است که به فرد یا گروهى که از خلق منزوى شود و با حق ارتباط تام برقرار کند راهب مى‏گویند و کار او را رهبانیت مى‏شمارند.
رَهّبانیت در اسلام به معناى انزواى از دنیا، نه از جامعه، ممدوح بوده و بهترین راه براى تحقق آن جهاد در راه خداست. گروهى از پیروان مسیح(علیه‏السلام) رَهْبانیّت را به طور ابتداع نه اتّباع پدید آورده‏اند و اندکى از آنان پاس آن را نگه داشتند و بسیارى از آنها حق رهبانیت مبتدعه را رعایت نکرده‏اند. رعایت کنندگان حریم رهبانیت مأجور شده‏اند و قرآن کریم اصل تأسیس مرام رهبانیت ترسایان را تحریم نکرده و از آن نکوهش ننمود، بلکه به طور ضمنى آن را تأیید و رعایت کنندگان حق آن را پاداش نیک داده است و این عمل خود نشانه اجتهاد ترسایان بنیانگذار مرام مزبور است.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا