خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
قرآن کریم، پیامبران الهى را عموماً و حضرت مسیح را خصوصاً به عنوان شاهد بر اعمال امتهایشان، و رسول اکرم (صلی الله علیه واله) را شهید شاهدان معرفى مى‏کند: (فکیف إذا جئنا من کل امهٍ بشهید وجئنا بک على هؤلاء شهیداً) (۱) .
در سوره نساء اصل شهادت حضرت مسیح چنین بیان شده است: (وان من اهل الکتاب الّا لیؤمنّن به قبل موته و یوم القیمه یکون علیهم شهید) (۲) . عیسى(علیه‏السلام) نه تنها به اعمال ظاهرى آگاه است، بلکه بر اخلاق و عقاید امتش هم احاطه وجودى و علمى دارد.
براى اثبات شهادت دنیایى انبیا و به خصوص شهادت عیساى مسیح راههایى وجود دارد: یکى از راهها تلازم است؛ یعنى وقتى خداى سبحان انبیا را شاهدان محکمه عدل الهى مى‏داند و جزو گواهان راستین مى‏شمارد، صدق شهادت ملازم با حضور شاهد در صحنه حادثه و مسبوق به تحمّل شهادت در دنیاست، پس انبیا هنگام انجام اعمال امت حضور علمى دارند. یعنى در هنگام عمل مى‏بینند امت چه مى‏کند تا در محکمه عدل شهادت دهند.
راه دیگر بر اساس استنتاج قیاس است. بدین معنا که قرآن کریم بعضى از پیامبران، مانند مسیح(علیه‏السلام) را از مقرّبان مى‏داند و در سوره مطفّفین مى‏فرماید: مقرّبان شاهد اعمال ابرارند. بر این اساس قهراً شاهد اعمال دیگران هم خواهند بود. خلاصه آن که انبیا از مقربانند و مقربان شاهد اعمال ابرارند، پس انبیا شاهد اعمال ابرارند و چون ابرار فوق فجّارند، کسى که بر ابرار و اعمال آنان احاطه وجودى داشت بر فجار و اعمال آنان نیز احاطه وجودى خواهد داشت. زیرا انسان تبهکار از نظر درجه وجودى نازلتر از انسان پارسا و متقّى است.
توضیح استنتاج مزبور این است که، بشارتى که فرشتگان به مریم(علیهاالسلام) داده‏اند این بود که خداى سبحان به تو فرزندى به نام مسیح مى‏دهد که از مقربان است: (إذ قالت الملائکه یا مریم إنّ اللّه یبشّرک بکلمهٍ منه اسمه المسیح عیسى‏ ابن مریم وجیهاً فى الدنیا و الاخره من المقرّبین) (۳)
مقرّب در فرهنگ قرآن کریم از برجسته‏ترین اوصافى است که نصیب مؤمنان پیشگام مى‏شود. مقربان از ابرار و اصحاب یمین برترند. قرآن کریم گاهى مردم را به فجّار، ابرار و مقربان تقسیم مى‏کند و گاه به اصحاب شمال، اصحاب یمین و مقربان. در هر دو تقسیم، عیساى مسیح از گروه مقرّبان است که قرآن کریم از آنان به عظمت یاد مى‏کند: (فامّا ان کان من المقرّبین* فروحٌ و ریحانٌ و جنّت نعیمٍ) (۴) . ظاهر این آیه آن است که اینها خود روح و ریحان و بهشتند.
منبع: تاریخ ما


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
قرآن کریم درباره صحیفه اعمال ابرار که برابر آیه۱۷۷ سوره مبارکه بقره به اصول سه گانه مبدأ، معاد و وحى معتقد، و به انجام اعمال عبادى نیز مقید مى‏باشند، مى‏فرماید: کتاب ابرار در علیین است، چه چیز تو را آگاه کرد که علیین چیست؟ (این تبیین، تبیینى است همراه با تکریم). علیین کتاب مهّمى است که محیط بر کتاب ابرار است. علیون کتاب است مرقوم که نگارنده‏اش یا کاتبان کریم الهى‏اند، یا ابرار آن را نگاشته‏اند و مقربان شاهد این کتابند: (کلّا إنّ کتاب الأبرار لفى علّیین* و ما ادریک ما علّیون* کتابٌ مرقوم* یشهده المقرّبون) (۵) .
اگر نگارنده آن صحیفه نفوس ابرار باشد، مربان به آن نفوس مستحضرند و اگر مراد از کاتبان کریم الهى، فرشتگان باشند که به اذن خدا قلم و رقم مى‏زنند، باز مقربان به آن مستحضرند، زیرا اگر کسى برتر از علیّین نباشد، نمى‏تواند صحیفه علیین را مشاهده کند. پس کسى که به مقام قرب رسیده است باید در اعلى علیین باشد تا بر علیین احاطه وجودى داشته باشد. حاصل آن که بر اساس قیاس مزبور، عیساى مسیح شاهد علّیین و شاهد اعمال و کتاب ابرار است.همچنین مقربان، احاطه وجودى بر کتاب فجّار خواهند داشت، زیرا کتاب فجار در سجّین است و سجّین در برابر علیین مرحله نازل است: (کلاّ انّ کتاب الفجار لفى سجّین* وما ادریک ما سجّین* کتابٌ مرقوم* ویلٌ یومئذٍ للمکذّبین) (۶) . انسانهاى کامل که بر علیین احاطه دارند یقیناً بر سجّین نیز احاطه خواهند داشت، مگر اسرارى که خداى سبحان براى حفظ حرمت انسانى اجازه اطلاع از آنها را به کسى ندهد، چنانکه امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) در دعاى کمیل مى‏فرماید: خدایا تو همه اعمال مرا مى‏دانى اما به سبب رحمت خویش اجازه نمى‏دهى که بعضى از حقایق را دیگران بفهمند: «وکنت انت الرّقیب علىّ والشّاهد لما خفى عنهم و برحمتک اخفیته و بفضلک سترته» (۷) ، زیرا خداوند بر هر چیزى شاهد است و شهادتهاى دیگران زیر پوشش شهادت حق است. بنابراین شهادت مقربان بر علّیین و سجّین و نیز بر اعمال ابرار و فجّار* بالعرض است و شهادت خداى سبحان بالذات.
عیساى مسیح درباره شهادت خویش بر امتش، به خداى سبحان عرض کرد: من مادامى که در بین آنها بودم رقیبانه ، و نه به عنوان ناظر و تماشاچى، شاهد اعمالشان بودم ؛ اگر صراط مستقیم را طى مى‏کردند تشویقشان مى‏کردم و در صورت انحراف از آن، آنان را تعدیل و به راه راست هدایتشان مى‏کردم.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتى مرا متوفّا کردى و به سوى خود بردى این رقابت از آن توست: (وکنت علیهم شهیداً ما دمت فیهم فلمّا توّفیتنى کنت انت الرقیب علیهم و انت على کل شى‏ءٍ شهید) (۸) .گرچه انبیا (علیهم السلام) بعد از وفات نیز شاهد اعمال دیگران هستند، امّا شهادت آنها آمیخته با رقابت نیست. یعنى حضور آنها حضور تکلیفىِ آمیخته با رسالت نیست، که اگر دیدند کسى بیراهه مى‏رود او را نهى کنند. شهادت آمیخته با رقابت مخصوص زمان حیات است.
باید توجه داشت این که حضرت مسیح عرض کرد: «تو رقیب بودى»، بدین معنا نیست که بعد از من، تنها رقیب تو خواهى بود، و نه به این معنا که رقابت تو بعد از من بود، زیرا وى خود به آمدن پیامبر دیگرى پس از خود بشارت داد: (ومبشّراً برسولٍ یأتى من بعدى اسمه احمد) (۹) ، و هر پیامبرى هم شاهد اعمال امّت است. وى همچنین تأکید مى‏کند: (و أنت على کلّ شى‏ء شهید). شهادت و مراقبت خدا مطلق است و او قبل از حیات مسیح، در زمان حیات او و بعد از توفّى آن حضرت شهید است. خداى سبحان نه تنها بر امّتها، که بر انبیا هم شهید است. پس بر شاهد و مشهود شهید است، اگر چه خداوند شهادت را به دیگران هم نسبت مى‏دهد اما شهادت راستین، مطلقه و بالاستقلال از آن خداى سبحان است. بنابراین شهادت مقربان و از جمله حضرت مسیح ، شأنى از شئون شهادت خداى سبحان است: (وقل اعملوا فسیرى اللّه عملکم و رسوله والمؤمنون و ستردوّن الى عالم الغیب و الشهاده) (۱۰) ؛ هر عملى کنید (نیک یا بد)، خدا شاهد کار شماست، و پیامبر و مؤمنان شاهد کار شمایند.
پس شهادت بر اعمال، مخصوص انبیا و مرسلین(علیهم‏السلام) نیست، بلکه از شئون اولیاى الهى است و آنان از عقاید، اخلاق و اعمال انسانها آگاهند. البته راه ولایت همواره باز است و انسان به مقدار تقرّب، از ولایت سهمى دارد و به مقدار ولایت، بر اعمال دیگران هم شاهد است. آنگاه کسى که بر اعمال دیگران شاهد است، از خویشتن خویش غافل نیست، زیرا کسى که مصداق (نسوا اللّه فأنسیهم انفسهم) (۱۱) است و شاهد خویشتن خویش نیست و در صحنه قلبش تباهى و غفلت راه پیدا کرده است، هرگز توان مشاهده دلهاى دیگران را ندارد.بنابراین اصل شهادت براى انسان میسور است و قرآن هم راه شهادت را تقرّب معرفى کرده است و این راه براى همگان باز است، چون کلمه مؤمنون در آیه یاد شده اختصاص به اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) ندارد، گرچه آنان نمونه کامل مؤمنان هستند و درجه شهود دیگران به پایه شهود آنان نمى‏رسد، امّا ممتنع نیست که ولیّى از اولیاى الهى به مقام شهادت اعمال برسد.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
شفاعت حضرت مسیح
عیساى مسیح(علیه‏السلام) هم در دنیا شهید مردم بود، یعنى به آنچه رخ مى‏داد آگاه بود و هم در قیامت در محکمه عدل الهى به عنوان گواه امین و صادق گواهى مى‏دهد، پس شاهد بالحق است و قرآن کریم شفاعت را از آنِ شاهدان به حق دانسته است: (ولا یملک الذین یدعون من دونه الشّفاعه الّا من شهد بالحقّ) (۱۲) . شفاعت به معناى فدا شدن نیست، چنانکه گروهى پنداشتند که عیساى مسیح فدا شده است تا خداى سبحان گناهان امتش را ببخشد.شفاعت در روز قیامت به اذن خداست و تا خداى سبحان اذن ندهد کسى حق شفاعت ندارد: (من ذا الّذى یشفع عنده الّا باذنه) (۱۳) . خداوند، هم به شافع باید اذن بدهد، هم درباره کسى که براى او شفاعت مى‏شود و او کسى است که دینش مرضىّ خداى سبحان باشد: (ولا یشفعون الّا لمن ارتضى) (۱۴) . بنابراین کافران و منافقان از قلمرو شفاعت بیرونند، نه تنها حق شفاعت ندارند بلکه شفاعت هم نخواهند شد، زیرا خطوط کلى شفاعت مشخص شده است: کسى مى‏تواند شفاعت کند که مأذون و شاهد بالحق باشد و کسى مى‏تواند شفاعت شود که دینش مرضى باشد و کفر و نفاق مرضىّ حق نیست: (ولا یرضى لعباده الکفر وان تشکروا یرضه لکم) (۱۵) . بنابراین شفاعت در اختیار خداى سبحان است و اگر مسیح(علیه‏السلام) بخواهد شفاعت کند، خداوند باید اذن بدهد.
آگهى مسیح از نبوّت پیامبر اسلام
عیساى مسیح همان گونه که از انبیاى گذشته آگاهى داشت و نیز به چیزهایى که در حجابِ جدار و حصار محجوب بود، عالم بود و گزارش مى‏داد: (و انبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فى بیوتکم) (۱۶) ، از وقایع تاریخى آینده نیز آگاه بود که جریان رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) از این قبیل است: (واذ قال عیسى ابن مریم یا بنى اسرائیل انّى رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدىّ من التّوریه و مبشّراً برسول یأتى من بعدى اسمه احمد) (۱۷) ؛ من شما را به آمدن پیامبرى که پس از من خواهد آمد و نام مبارکش احمد(صلی الله علیه واله) است بشارت مى‏دهم. این علم غیب است.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
نکته شایان توجه این است که اگر قرار بود غیر از خاتم انبیا، انبیاى دیگرى هم بیایند، بشارت دادن به خصوص آمدن وى وجهى نداشت. همچنین کلمه تبشیر گذشته از آن که علم غیب به آینده را در بر دارد، تفّوق آینده نسبت به حال را هم تبیین مى‏کند، زیرا اگر آینده مادون، یا هم سطح حال باشد دیگر بشارت نیست، زیرا بشارت مژده دادن به امر مسرّت بخشى است که انسان فاقد آن است، پس باید کمالى در دین پیامبر خاتم باشد که دین مسیح فاقد آن است. البته اگر کسى از وقوع حادثه‏اى در آینده خبر دهد آن حادثه هرچه باشد، پیش بینى آن، علم غیب محسوب مى‏شود.
غرض آن که آیه مزبور دو مطلب را دربر دارد: یکى علم قطعى عیساى مسیح به غیب، و دیگرى تفّوق قطعى دین اسلام بر مسیحیّت وگرنه بشارت صادق نبود. بر این اساس قرآن کریم گذشته از این که ره آورد انبیاى پیشین(علیهم السلام) را تصدیق مى‏کند، بر کتب آنان هیمنه و سلطه و نظارت دارد. بنابراین دیگر کتابها را با این کتاب مهیمن باید سنجید. چنانکه دیگر انبیا را نیز با میزان اعمال خاتم انبیا(صلی الله علیه واله) باید سنجید. چنانکه خود آن حضرت فرمود: «آدم و من دونه تحت لوائى یوم القیامه» (۱۸) .
به استناد آیه (الّذین یتّبعون الرّسول النّبى الامىّ الّذى یجدونه مکتوباً عندهم فى التّوریه والانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنکر و یحلّ لهم الطّیبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم والاغلال الّتى کانت علیهم فالّذین امنوا به و عزّروه و نصروه واتّبعوا النّور الذّى انزل معه أولئک هم المفلحون) (۱۹) ، موساى کلیم (علیه‏السلام) نیز مانند عیساى مسیح ظهور دین خاتم انبیا را از باب علم غیب به مردم گوشزد کرد.
بنابراین رئوس برنامه‏هاى پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه واله) و ابعاد گوناگون عبادى، فرهنگى و سیاسى اسلام، و نیز حرّیت و برخى دیگر از اوصاف مسلمانان را، هم موساى کلیم و هم عیساى مسیح(علیهما السلام) به طور گسترده در تورات و انجیل بیان کرده‏اند: (ذلک مثلهم فى التّوریه و مثلهم فى الانجیل کزرعٍ اخرج شطئه) (۲۰) . این نشانه آن است که هم موساى کلیم و هم عیساى مسیح(علیهما السلام) به وجود مبارک خاتم (صلی الله علیه واله) و خصوصیات دین او علم غیب داشتند و عیساى مسیح بر اثر قرب عهدى که داشت بشارت بیشترى داد.

.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
طهارت روح، عامل پیروزى
قرآن مجید بیش از بیست صفت از اوصاف برجسته ولایت و اوصاف اولیاى خدا را براى عیسى (علیه‏السلام) برشمرده است که راه نیل به آنها طهارت روح است کسى که راه طهارت را طى کرده است مى‏تواند از این اوصاف برخوردار باشد. همان طور که درباره تطهیر مریم(علیها السلام) مى‏فرماید: (انّ اللّه اصطفیک وطهرک و اصطفیک على‏ نساء العالمین) (۲۱) ، درباره تطهیر حضرت مسیح از کفّار هم مى‏فرماید: (اذ قال اللّه یا عیسى‏ انّى متوفّیک ورافعک الىّ و مطهّرک من الّذین کفروا و جاعل الّذین اتّبعوک فوق الّذین کفروا الى یوم القیمه ثمّ إلىّ مرجعکم فأحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون) (۲۲)
ز این که به عنوان بشارت فرمود: «پیروان عیساى مسیح همواره بر کفار پیروزند»، استفاده مى‏شود که پیروان او نیز صاحبان کمال طهارت خواهند بود. هر کس طاهر بود، راه عیسوى را طى کرده است و بر دیگران پیروز است. این وعده خداست، که قبل از ظهور اسلام حواریین و دیگران مشمول آن بودند و بعد از ظهور اسلام مسلمانان واقعى راه حضرت عیسى را طى کرده‏اند، زیرا آن‏چه را که عیساى مسیح آورده بود اسلام آورد و مسلمین هم همان راه را طى کرده‏اند. از آیه (الّذین اتّبعوک فوق الذّین کفروا الى یوم القیمه) (۲۳) مى‏توان استفاده کرد که همواره نظام جهان بر این است که پیمودن راه طهارت عامل پیروزى بر کفار است و این وعده خداست.
باید توجه داشت که منظور از این ظفر پیروزى سیاسى و غلبه حکومت است نه پیروزى علمى و استدلال، زیرا اگر مقصود، پیروزى حجت مسیح و پیروان او بر دلیل کفّار بود دیگر نمى‏فرمود: من تو را متوّفى‏ مى‏کنم و تو را به سمت خودم بالا مى‏برم و آنگاه دلیل پیروانت را بر دلیل کفار پیروز مى‏کنم، چون دلیل پیروان عیسى غیر از دلیل خود عیسى نبود و دلیل پیروان که همان دلیل مسیح است همواره بر دلیل کفر پیروز است. معلوم مى‏شود مراد از پیروزى، پیروزىِ حکومت و نظام سیاسى است.
توفّى حضرت مسیح
یکى از جمله‏هاى آیه تطهیر عیساى مسیح، درباره توفى آن حضرت است: (إذ قال اللّه یا عیسى إنّى متوفیک) (۲۴) . توّفى هم درباره مرگ استعمال شده است و هم درباره خواب؛ خداى سبحان در پاسخ کفّار که مرگ را گم شدن در زمین مى‏دانستند: (ءاذا ضللنا فى‏الارض ءانّا لفى خلق جدید) (۲۵) ، مى‏فرماید: مرگ توّفى است نه گم شدن در زمین: (قل یتوفیکم ملک الموت الذى و کلّ بکم) (۲۶) ؛ مرگ وفات است، نه فوت و هنگام مرگ مأموران الهى ایشان را توّفى مى‏کنند و او وفات مى‏کند، نه فوت.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
قرآن کریم درباره خواب نیز مى‏فرماید: (یتوفیکم بالّیل و یعلم ما جرحتم بالنّهار) (۲۷) ؛ خدا هر شب شما را توفى مى‏کند و آنچه را در روز کسب کردید مى‏داند. همچنین مى‏فرماید: (اللّه یتوفّى الانفس حین موتها والتّى لم تمت فى منامها) (۲۸) ؛ خداى سبحان آنها را که مى‏میرند، در هنگام مرگ توفى مى‏کند و دیگران را در هنگام خواب توفّى مى‏کند. توّفى همان اخذ تام است که اختصاص به موت ندارد. پس چون توفّى در غیر مرگ نیز استعمال مى‏شود، از این آیه نمى‏توان موت عیساى مسیح را استنباط کرد گرچه اصل موت براى آن حضرت نیز امرى است قطعى. درباره این که حضرت عیسى داراى مرگ است مجموعاً چهار دلیل وجود دارد؛ بعضى از ادّله عام است، مانند: (کلّ نفسٍ ذائقه الموت) (۲۹) ، یا (وما جعلنا لبشرٍ من قبلک الخلد) (۳۰) که عیساى مسیح(علیه السلام) را مانند دیگران شامل مى‏شود. بعضى از ادله نیز خاص است، مانند آنچه خود عیساى مسیح فرمود: (والسّلام علىّ یوم ولدت و یوم اموت) (۳۱) ، یا قرآن کریم مى‏فرماید: (وان من اهل الکتاب الّا لیؤمننّ به قبل موته ویوم القیمه یکون علیهم شهیداً) (۳۲) .
اما سؤال این است که آیا عیساى مسیح اکنون زنده است و هنگام رجعت ظهور مى‏کند و به شهادت مى‏رسید یا ارتحال مى‏کند، یا هم اکنون رحلت کرده است؟ رأى استاد علامه طباطبایى(رضوان اللّه علیه) این است که چون توفّى هم در خواب استعمال شده است و هم در موت، بنابراین ظهورى در موت ندارد (۳۳) .
باید توجه داشت که کلمه «متوفّى» مشتق است و مشتقْ ظهور در متلبّس دارد و نسبت به کسى که قبلاً داراى وصف بود و هم اکنون متلبس به آن نیست محل اختلاف است که استعمال مشتق در آن مجاز است و بدون قرینه به کار نمى‏رود یا حقیقت است و نیازى به قرینه ندارد. ظاهر آیه نسبت به گذشته نیست، براى این که با عیساى زنده سخن مى‏گوید، ولى گویا زمان حال است. یعنى در این زمانِ متّصلِ به حالِ سخن، من تو را تَوّفى مى‏کنم. بنابراین شاید ظهورش در موت به اندازه استدلال و استظهار کافى باشد. (إنّى متوفّیک)، یعنى روحت را قبض مى‏کنم، همانند قبض ارواح دیگر انسانها: (اللّه یتوفّىّ الانفس حین موتها) (۳۴) .
با شواهدى که پیش از این بیان شد، به یقین حضرت مسیح همانند دیگر انسانها داراى مرگ است، اما درباره این که کانون مرده است یا نه، شاید بتوان از آیه (إنّى متوفّیک) مرگ آن حضرت را استظهار کرد، زیرا نمى‏توان گفت: چون توفّى درباره خواب هم استعمال شده، محتمل است در این جا مراد خواب باشد نه مرگ، چون توفّى در هنگام خواب، اختصاص به حضرت عیسى ندارد. همچنین توفّى عیساى مسیح (علیه‏السلام) به معناى عروج نیست، زیرا توفى در چنین معنایى به کار نرفته است.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
رفع حضرت مسیح
در آیه تطهیر عیساى مسیح که پیش از این گذشت، رفع آن حضرت نیز مطرح است: (إذ قال اللّه یا عیسى‏ إنّى متوفّیک و رافعک إلىّ) (۳۵) .
از آن جا که ذات أقدس إله، زمان و مکان ندارد، رفع به سوى او هم رفع مکانى نخواهد بود، چنانکه درباره ادریس(علیه‏السلام) هم که آمده است (ورفعناه مکاناً علیّاً) (۳۶) ، مراد مکانت عالیه است نه مکان عالى، همان گونه که قرب به خداوند قرب معنوى است نه مکانى. گرچه خداوند با همه است: (هو معکم این ما کنتم) (۳۷) ، ولى عدّه‏اى از خدا دورند: (ینادون من مکان بعید) (۳۸) و عدّه‏اى از طریق اعمال قربى خود، همچون نماز، به خدا نزدیکند: «الصّلوه قربان کلّ تقی» (۳۹) . و این رفع به سوى خدا رفع مکانت است که از درجات شامخه ولایت است در نتیجه آن حضرت رفیع عنداللّه خواهد بود.خداى سبحان که (رفیع الدرجات ذوالعرش) (۴۰) است گاه به طور عام به مؤمنان و عالمان وعده رفعت داده است: (یرفع اللّه الذین امنوا منکم والذّین اوتوا العلم درجات) (۴۱) ، و گاهى از ترفیع خاص بعضى از اولیاى خود سخن گفته است، مانند ادریس: (ورفعناه مکاناً علّیاً) (۴۲) و عیساى مسیح:(رافعک إلىّ) (۴۳) . تفاوت این دو ترفیع آن است که درباره گروه نخست فقط رفعت درجه است، گرچه رفع درجه به سوى خداست، اما کلمه «إلىّ» در جمله (رافعک الىّ)، بدین معناست که تو را از همه درجات بالا برده، به خودم نزدیک مى‏کنم، که این نشانه قرب کامل است و از خصایص حضرت مسیح بشمار مى‏رود. البته اگر کسى راه تطهیر و ولایت را طى کند مشمول رفعت درجه و مکانت عالیه خواهد بود.
مسیح مظهر جمال و جلال حق
خداى سبحان عیساى مسیح را انسانى پر برکت معرفى کرده، مى‏فرماید: نقصى در حرم امن زندگى این انسان کامل نیست و وى در همه ادوار از سلامت برخوردار است. او مظهر جمال و جلال حق است، از این رو نه مى‏توان به او آسیبى رساند تا از سعادتش محروم گردد و نه او به کسى آسیبى مى‏رساند تا دیگران را از سعادت محروم کند. بلکه آنچه از او به دیگران مى‏رسد خیر، رحمت و برکت است و آنچه او برداشت مى‏کند نیز خیر و رحمت و برکت است.انسان کامل از گزند حوادث چنان مصون است که حادثه‏اى نمى‏تواند به سعادت او آسیب برساند و چنان نسبت به دیگران خیرخواه است که از او آسیبى به کسى نمى‏رسد. قرآن کریم این دو صفت ممتاز و برجسته را از زبان عیساى مسیح درباره خود او بیان کرده و مى‏فرماید: وى بنده خداست که از کتاب الهى و نبوت برخوردار است. و موجود پربرکتى است که دائم با نماز و زکات در ارتباط است. نسبت به مادرش رئوف و مهربان است. نسبت به کسى جبّار و شقىّ نیست. درود بر عیساى مسیح، روزى که وارد عالم طبیعت شد و روزى که به عالم برزخ مى‏رود و روزى که از برزخ وارد قیامت کبرا مى‏شود: (… وجعلنى مبارکاً أینما کنت… و برّاً بوالدتى و لم یجعلنى جبّاراً شقیّاً…) (۴۴) . آنگاه خداى سبحان در تأیید و تثبیت این سخنان و حالات، و در تکذیب پندار کفر آلود دیگران درباره حضرت مسیح، مى‏فرماید: (ذلک عیسى ابن مریم) (۴۵) ؛ این است عیسى.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
تکلّم و کلام مسیح در گهواره
وقتى حضرت مسیح به دنیا آمد، اهل تفریط به مریم گفتند: تو خواهرِ برادرى وارسته و فرزند پدرى شایسته‏اى. مادرت نیز خوشنام و داراى سابقه طهارت بود، پس این فرزند را چگونه به بار آوردى؟ (یا اخت هرون ما کان ابوک امرء سوءٍ و ما کانت امّک بغیاً) (۴۶) . حضرت مریم به اذن خداى سبحان ملهم شد تا به کودک اشاره کند و کودک پاسخ بدهد، زیرا پیش از این خداوند به وسیله فرشتگان به مریم بشارت داد که ما به تو فرزندى خواهیم داد که در گهواره سخن مى‏گوید، پس مریم یقین داشت که کودک او در گهواره سخن مى‏گوید. از این رو به کودک اشاره کرد تا او پاسخ دهد. کسانى که تهمت زده بودند گفتند: چگونه کودک در گهواره سخن مى‏گوید؟ (قالوا کیف نکم من کان فى المهد صبیاً) (۴۷) .در این حال حضرت مسیح چند جمله سخن گفت که هم جلو تفریط مفتریان را گرفت و هم راه را بر غلوّ افراطیها بست. چون جاهل یا اهل افراط است و یا اهل تفریط. گروهى از بنى اسرائیل بر اثر جهل، تفریطى بودند و مریم عذراء را به ناپاکى متهم کردند و عده‏اى دیگر بر اثر جهل، افراطى شده، عیسى (علیه‏السلام) را فرزند خدا دانستند. امّا عیسى در گهواره با اصل تکلم جلوى تهمت تفریطیان را گرفته، تهمت موجود را رفع کرد و با محتواى کلام جلوى غلوّ افراطیها را گرفت. توضیح این که تکلمش در گهواره معجزه بود، و انسان ناپاک هرگز معجزه و آیت خدا را ندارد. پس آن حضرت با اصل تکلم ثابت کردن که من طاهرم و از مادرى پاک به دنیا آمده‏ام و در محتواى کلام جلو هرگونه غلو اهل افراط را بست و براى این که کسى نگوید: عیسى فرزند خداست، گفت: من بنده خدایم و به عبودیّت که ریشه هر کمالى است، افتخار کرد: (قال انى عبداللّه اتانى الکتاب و جعلنى نبیّاً* وجعلنى مبارکاً این ما کنت) (۴۸) .
عبودیت پیوندى است بین انسان و خداى او و انسان به هر کمالى برسد بر اثر این پیوند است. زیرا بر اثر پیوند با کمال نامحدود، انسان، کامل مى‏شود. قرآن کریم که علوم و معارفى را نصیب حضرت مسیح مى‏داند، طلیعه این تکامل را عبودیت او مى‏شمارد.آنگاه فرمود: خداى سبحان به من کتاب مجموعه قوانین و مشتمل بر احکام و حِکَم است. نظیر آنچه جبرئیل امین(علیه‏السلام) بر قلب مطّهر رسول خدا(صلی الله علیه واله) نازل کرد. در ادامه فرمود: خداوند مرا به مقام شامخ نبوت رساند.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
من گزارشگر و گزارشیاب خداى سبحانم و مى‏دانیم در جهان غیب چه مى‏گذرد و سرنوشت جهان طبیعت چه خواهد شد. حضرت مسیح در گهواره گرچه رسول نبود، یعنى مأمور نبود پیام خدا را به دیگران برساند، ولى نبوت را یافت یعنى گزارش به او رسید و این خبر را دریافت کرد.آنگاه فرمود: من موجودى پربرکتم؛ من در هر شرایطى که باشم، هر برکتهاى ظاهرى دارم هم برکتهاى باطنى، هم شما را به حیات ظاهرى احیا مى‏کنم، چون مرده را به اذن خدا زنده مى‏کنم، هم به حیات معنوى احیا مى‏کنم. چون با تعلیم حکمت و کتاب، مردگانِ بر اثر جهل را عالم مى‏کنم. هم بیمارانى که جسمشان رنجور است و هم آنها که دلهایشان بیمار است: (فى قلوبهم مرض) (۴۹) را درمان مى‏کنم. هم آنها که چشم ظاهرشان نابیناست بینا مى‏کنم، هم آنها را که چشم دلشان بر اثر جهل و تعصب بسته است با تعلیم حکمت، باز و بصیر مى‏کنم. بینایى دل، برکت معنوى و بینایى بصر، برکت ظاهرى است. پس برکت ظاهرى و باطنى از من به شما مى‏رسد. همچنین بعضى از چیزها که بر شما حرام بود حلال مى‏کنم نیز اختلافات علمى شما را حل مى‏کنم و اینها همه از برکات الهى است.
بعضى انسانها به قدرى کاملند که در همه شئون زندگى برکت آنها به دیگران مى‏رسد، ولى برخى دیگر به قدرى ناقصند که به هر جا و در پى هر مأموریتى اعزام شوند بى‏برکت بر مى‏گردند: (اینما یوجّهه لا یأت بخیر) (۵۰) و سودمند به حال خود یا دیگران نیستند. خلاصه آن که عیساى مسیح یکى از مجارى اِسباغ نعمت ظاهر و باطنه بود: (أسبغ علیکم نعمه ظاهرهً و باطنهً) (۵۱) .
سپس فرمود: تا زنده‏ام و در عالَمِ تکلیف به سر مى‏برم مکلّف به نماز و زکاتم: (واوصانى بالصلوه والزکوه ما دمت حیّاً) (۵۲) . نماز و زکات پیوندى است بین انسان و خدا. تنها پیوندى که انسانها را به م مرتبط مى‏کند امتثال فرمان الهى است. زکات، خواه مستحب و خواه واجب، براى تحکیم ارتباط خلق با خداست و اگر مایه پیوند خلق با یکدیگر نیز مى‏شود، در پناه ارتباط با خداست. در ادامه فرمود: خداوند مرا نسبت به مادرم رئوف و مهربان قرار داد: (وبراّ بوالدتى) (۵۳) ، چنانکه یحیاى شهید را نسبت به پدر و مادر خویش نیکوکار قرار داد: (وبرّاً بوالدیه). سپس فرمود: من نسبت به احدى جبّار نیستم تا با شقاوت رفتار کنم: (ولم یجعلنى جباراً شقیاً) (۵۴) ، زیرا این گونه از امور جزو صفات سلیبه و آن اوصاف کمالى یاد شده جزو صفات ثبوتیه یک ولى خداست. بر این اساس کسانى که علیه دین حضرت مسیح به مبارزه پرداختند و خداى سبحان مسیح و حواریین را بر آنها پیروز کرد، آنها با دست خود بر خود ستم کرده‏اند و مسیح هرگز ستمى را بر کسى تحمیل نکرد.


زندگی و سیره حضرت مسیح

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا