خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

shiva.Rd

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
252
امتیاز واکنش
1,112
امتیاز
228
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
بالشت و پتویی از کمد دیواری بیرون آوردم و وسط اتاق دراز کشیدم. نرمین همچنان خیره‌ی سقف بود و تا مخاطب قرارش نمی‌دادی صحبت نمی‌کرد، درست برعکس نرمینی که من می‌شناختم و با هزار زور و مکافات ساکتش می‌کردم!
پتو رو روی سرم کشیدم و چشمام رو بستم تا برای لحظه‌ای هم که شده استراحت کنم. خیلی سال بود که عادت کرده بودم پتو رو روی سرم بکشم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آینور | shiva.Rd کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: عسل شمس، دونه انار، Ghazaleh.A و 11 نفر دیگر

shiva.Rd

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
252
امتیاز واکنش
1,112
امتیاز
228
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
خم شدم و استکان چاییم رو برداشتم، چند وقتی بود که عادت کرده بودم چاییم رو یخ یخ بخورم! از حرف مامان تعجب کردم و با ناباوری گفتم:
- چی؟! عمه مرضیه که نزدیک هفتاد سالشه!
مامان لیوان خالیش رو روی سینی گذاشت و پاهاش رو کشید، دستش رو زیر سر گذاشت و گفت:
- منم دارم همین رو میگم دیگه احمق جون!
با نگاه تاسف باری رو به من ادامه داد:
- پسره فقط...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آینور | shiva.Rd کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: عسل شمس، دونه انار، Ghazaleh.A و 11 نفر دیگر

shiva.Rd

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
252
امتیاز واکنش
1,112
امتیاز
228
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیشب به لطف عمه مرضیه تا صبح خواب عروسی دیدم. هر بار عمه مرضیه عروس بود، اما داماد مدام تغییر می‌کرد! پنج دفعه خواب عروسی عمه رو دیدم، هر سری با لباس عروس متفاوت و مکان‌های عروسی مختلف! عضو ثابت خواب‌های دیشبم خودم و عمه مرضیه بودیم. پشت بند هر خواب می‌پریدم و تفسیرش می‌کردم و در نهایت صبح با چشمای پف کرده‌ام رو به رو شدم! دلم نمیومد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آینور | shiva.Rd کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، دونه انار، Ghazaleh.A و 10 نفر دیگر

shiva.Rd

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
252
امتیاز واکنش
1,112
امتیاز
228
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
سریع نگاهم رو گرفتم و سعی کردم زیر نگاهش که آدم رو سوراخ می‌کرد، برگه‌های مرتب روی میزم رو مرتب‌تر کنم! برای خودمم حرفی که زده بودم، عجیب بود چه برسه به امیرحسین قاسمی. به دلایل نامعلومی نمی‌دونستم چطور جلوی این بشر اختیار زبونم رو از دست میدم!
دستش رو روی دسته‌ی صندلیم گذاشت و توی یه حرکت من رو به سمت خودش چرخوند، دو دستش رو روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آینور | shiva.Rd کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، *RoRo*، دونه انار و 11 نفر دیگر

shiva.Rd

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
252
امتیاز واکنش
1,112
امتیاز
228
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
سعی کردم به بهانه‌ی اینکه دارم صورتم رو می‌خارونم لبخندم رو مخفی کنم تا خر کیف شدنم مشخص نشه! با حرف‌های رستمی مثل چی ذوق کرده بودم و از خوشی داشتم پس می‌افتادم!
لیوان یک‌بار مصرف آب قند رو یک سره بالا کشیدم و بعد هم توی سطل زباله‌ی زیر میز انداختم. دوباره از رستمی تشکر کردم و بعد از رفتنش روی صندلیم پهن شدم.
لبخند احمقانه‌ای که روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آینور | shiva.Rd کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، *RoRo*، Narín✿ و 10 نفر دیگر

shiva.Rd

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
252
امتیاز واکنش
1,112
امتیاز
228
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
دکوراسیون خونه زمین تا آسمون فرق کرده بود. فرش‌های قرمز جاشون رو با فرش‌های ماشینی اسپرت عوض کرده بودند، همه‌ی نقاشی‌هایی که شوهر عمه‌ی مرحومم کشیده بود رو برداشته و تابلوهای مینیاتوری جدیدی رو نصب کرده بودند، گچبری‌های روی سقف جاشون رو به کناف داده بودند و چشمگیر ترین تغییری که توی خونه ایجاد شده بود مربوط به جزیره‌ای کردن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آینور | shiva.Rd کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، *RoRo*، Narín✿ و 9 نفر دیگر

shiva.Rd

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
252
امتیاز واکنش
1,112
امتیاز
228
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
"لعنتی تو حتی سپهر رو از نزدیک هم ندیدی بعد تا ازدواجتون هم پیش رفتی؟! سهند اومده ولی چنان اخم داره که من حتی جرئت نکردم برم و بهش سلام بدم!"
"من قوه‌ی تخیل قوی دارم! عمت زده به سرش که وقتی بچه‌هاش راضی به ازدواج نیستند، عقد کرده؟!"
"زده به دلش بابا! چنان شیفته‌ی این پسره شده که وقتی نگاهش می‌کنه چشماش برق می‌زنه!"
پیام رو سند کردم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آینور | shiva.Rd کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، *RoRo*، Narín✿ و 9 نفر دیگر

shiva.Rd

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
252
امتیاز واکنش
1,112
امتیاز
228
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
بوی قرمه‌سبزی کل خونه رو برداشته بود و هر چقدر هم پنجره رو باز نگه می‌داشتم تا هوا عوض بشه، بی تاثیر بود! از طرفی هم هرچی عود از عید امسال مونده بود، روشن کرده بودم و کل اسپری خوش بو کننده‌ی سرویس بهداشتی رو هم توی فضای خونه خالی کرده بودم! نسبت به بوهای متفاوتی که با هم ترکیب شده بودند و حال به هم زن ترین بوی ممکن ایجاد شده بود،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آینور | shiva.Rd کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، lian.a.m، *RoRo* و 10 نفر دیگر

shiva.Rd

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
252
امتیاز واکنش
1,112
امتیاز
228
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
شومیز گلبهی رنگم که تا روی زانوم می‌رسید رو با شلوار مشکی راسته پوشیدم، شال حریر مشکی رو کنار گذاشتم تا قبل از رسیدن مهمونا سر کنم. روی صندلی میز توالت نشستم و با دیدن موهام از روی حسرت آه کشیدم. از بچگی عاشق رنگ کردن موهام بودم و می‌خواستم هر روز با یه رنگ مو توی خونه بچرخم، اما بعد از آشناییم با امیر به سختی جرئت می‌کردم حتی بهشون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آینور | shiva.Rd کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، lian.a.m، Ryhwn و 9 نفر دیگر

shiva.Rd

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
252
امتیاز واکنش
1,112
امتیاز
228
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دست آزادم گوشت بازوش رو گرفتم و تا جایی که میشد پیچوندم! به سرعت دست من رو پرت کرد و جلوی دهنش رو بابت جیغ احتمالی گرفت! دست‌هام رو توهم گره کردم و به پیچ و تاب خوردنش نگاه کردم تا اینکه بعد از چند لحظه با اخم به سمت من برگشت و با توپ پر گفت:
- این چه کاری بود؟!
شونه‌ای بالا انداختم و جلوتر از نرمین راه افتادم، گفتم:
- گرفتم تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آینور | shiva.Rd کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: عسل شمس، lian.a.m، Ryhwn و 9 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا