- عضویت
- 11/3/20
- ارسال ها
- 1,025
- امتیاز واکنش
- 17,409
- امتیاز
- 323
- سن
- 21
- محل سکونت
- زیر گنبد کبود
- زمان حضور
- 92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
به دژ هم برای اجرای نقشة معینی نمیروم. از محلی که خیال کندن گودال آزمایشی داشتم میگذرم. یک بار دیگر آن را از زیر نظر میگذرانم.
این محل برای شروع به کار بسیار عالی و جهت آن به جانبی است که بر سر راه بیشتر سوراخهای ریز تهویه قرار گرفتهاند. که خود کار مرا بسیار سبک میکنند. شاید ناچار نباشم که زمین را تا مسافت بسیاری بکنم. شاید حتی لازم نشود که تا محل منبع صدا بکنم. شاید اگر همینقدر در کنار سوراخهای تهویه گوش کنم کافی باشد.
اما هیچ نمیتواند انگیزة کافی برای من درین کار بشود. میگویند که این گودال باعث اطمینان خاطر من میشود؟ حالا به مرحلهای رسیدهام که دیگر نیازی به اطمینان خاطر ندارم.
در دژ یک تکه گوشت پوستکندة سرخ لذیذ برمیگزینم و با آن به درون - خاکی میخزم و در آنجا اقلاَ آرامش را خواهم یافت. دستکم آن خاموشی که ممکن است درین لانه به دست آید. آن گوشت را میجوم و میبلعم و فکر آن جانور بیگانهای را میکنم که از دوردست به راه خودش ادامه میدهد. آنگاه بار دیگر میتوانم از انبار توشة خویش تا حد امکان و تا فرصت باقی است لـ*ـذت ببرم. این شق آخر شاید آخرین نقشهای باشد که آرزوی تحقق آن را در دل دارم. ازین گذشته همهاش در اندیشة پیبردن به نقشههای آن جانور هستم. آیا او سرگردان است یا دارد لانهای برای خودش میسازد؟ اگر سرگردان است که شاید بتوان با او کنار آمد. زیرا اگر درضمن کندن زمین به لانهام رخنه کرد، بعضی از محتویات انبارم را به او میدهم. آنوقت او به راه خویش میرود. چه افسانة دلفریبی؟ همچنانکه بر روی - خاک نشستهام میتوانم از اینگونه خوابها ببینم. حتی اگر با آن جانور کنار آمدم که( درحالیکه خوب میدانم که چنین چیزی ممکن نیست) درست در همان لحظهای که همدیگر را ببینیم و حتی بوی یکدیگر را بشنویم هر دو چنگالها و دندانها را تیز کرده و یک لحظه هم به دیگری امان نمیدهیم.
این محل برای شروع به کار بسیار عالی و جهت آن به جانبی است که بر سر راه بیشتر سوراخهای ریز تهویه قرار گرفتهاند. که خود کار مرا بسیار سبک میکنند. شاید ناچار نباشم که زمین را تا مسافت بسیاری بکنم. شاید حتی لازم نشود که تا محل منبع صدا بکنم. شاید اگر همینقدر در کنار سوراخهای تهویه گوش کنم کافی باشد.
اما هیچ نمیتواند انگیزة کافی برای من درین کار بشود. میگویند که این گودال باعث اطمینان خاطر من میشود؟ حالا به مرحلهای رسیدهام که دیگر نیازی به اطمینان خاطر ندارم.
در دژ یک تکه گوشت پوستکندة سرخ لذیذ برمیگزینم و با آن به درون - خاکی میخزم و در آنجا اقلاَ آرامش را خواهم یافت. دستکم آن خاموشی که ممکن است درین لانه به دست آید. آن گوشت را میجوم و میبلعم و فکر آن جانور بیگانهای را میکنم که از دوردست به راه خودش ادامه میدهد. آنگاه بار دیگر میتوانم از انبار توشة خویش تا حد امکان و تا فرصت باقی است لـ*ـذت ببرم. این شق آخر شاید آخرین نقشهای باشد که آرزوی تحقق آن را در دل دارم. ازین گذشته همهاش در اندیشة پیبردن به نقشههای آن جانور هستم. آیا او سرگردان است یا دارد لانهای برای خودش میسازد؟ اگر سرگردان است که شاید بتوان با او کنار آمد. زیرا اگر درضمن کندن زمین به لانهام رخنه کرد، بعضی از محتویات انبارم را به او میدهم. آنوقت او به راه خویش میرود. چه افسانة دلفریبی؟ همچنانکه بر روی - خاک نشستهام میتوانم از اینگونه خوابها ببینم. حتی اگر با آن جانور کنار آمدم که( درحالیکه خوب میدانم که چنین چیزی ممکن نیست) درست در همان لحظهای که همدیگر را ببینیم و حتی بوی یکدیگر را بشنویم هر دو چنگالها و دندانها را تیز کرده و یک لحظه هم به دیگری امان نمیدهیم.
لانه | فرانتس کافکا
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com