خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدا

دلنوشته: نبشه‌ی روح

نگارشگر: ozan♪ ، Saghár✿
ژانر: عاشقانه، تراژدی
سطح: ارزشمند
ویراستار: . faRiBa .

مقدمه:
می‌خواهم پرده‌ای ز سـ*ـینه‌ام بگشایم.
قلم بر دل می‌گذارم تا ریتمش در جورچین ذهنت نمایان کند.
می‌دانی؛ من از آن سوگولی که تو را وارهاند به سمت خود هراس دارم.
آن‌ شبی که غرش باد می‌وزید را به‌ یاد داری؟!
خوف تو مرا پریشان‌حال خود کرد. ذهنم را مقصد تو قرار دادم تا نسیمِ فرح، روحت را نوازش دهد.
ریگی در کفش خود نداشته، صادقه در دلم، عاشقانه زمزمه‌ی توست‌‌.
فرسنگ‌ها از هم فاصله داریم. گاه تجسم حضورت، عطر شیرینی از خاطره‌ها را در من زنده کرده و کشاله‌وار سوی تو پر می‌کشم.
الهام‌بخش روح و روانی
دل را به هر سو می‌کشانی
چو دُر گرانبهایی، خاطر نشان
مهرجانی مهرجانان، مهرجان.
#اوزان_نویس
#ساغر_هاشمی_مقدم
#دلنوشته_نبشه‌ی_روح


دلنوشته نبشه‌ی روح | Ozan و Saghar کاربران انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Parmida_viola و 55 نفر دیگر

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
روزها، تکرار گاه‌نمای منفور حیات بود
تا اینکه گرمای هئوروتات، صبحی از جنس خورشید را آفرید
تا شاید با وجود او، امیدی دیگر در راه باشد

***
او فقط دلتنگ بود
شدت حزن امانش را برید
اشک بر گونه نشست
خواب در چشمش دوید

***
او برگشت؛
نه از سفر، نه از حیات
او فقط آمده بود از دل ما رد بشود
یا اگر مقدور شد، اندکی مرحم این دل بشود

#دلنوشته_نبشه‌ی_روح
#ساغر_هاشمی_مقدم


دلنوشته نبشه‌ی روح | Ozan و Saghar کاربران انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Parmida_viola و 56 نفر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
از همان روزی که تو را در دلم جای نهادم، زندگی‌ام معنای تازه‌ای بخشید
می‌دانی نبشه‌ی روح برایم چه مفهومی دارد؟
گاه در‌ تو غمی دیده و در خود حس می‌کنم
گاه از حس خوبت بهره می‌برم
بعضی‌ها با تفاهمات خود اندیشه‌ی دوستی دارند
می‌خواهم به شکل متفاوت‌تری بنگرم
به خود خیره و با خیزی متمایل می‌شوم به قلم
انسان‌ها فرکانس‌های مختلفی در جو پرتاب کرده
و آن‌هایی که با هم تناسب دارند جذب می‌کنند
گویا به آن‌ها گفته‌اند که در یک مدار باشند
نیمه‌ی گمشده‌ی خود را پیدا می‌کنند
تشنه لـ*ـب همدیگر را به خود کشیده، خواهش‌هایشان را به زبان آورده و به آرامش خاطر می‌رسند

دلداری آزرده به کار آمد
روزگاری از جنس بهار آمد
سرخ گلی در صحرای دل
حکمتی از خالق تبار آمد

#اوزان_نویس


دلنوشته نبشه‌ی روح | Ozan و Saghar کاربران انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Parmida_viola، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 53 نفر دیگر

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
گر صیاد شکست روزی قفسم را
گر قوت پرواز دهد چشم تو بال مرا
می‌روم از این دیار بی‌بهار
می‌روم از این سرای بی‌حیات
می‌روم تا قلب تو یادم کند
می‌روم تا چشم تو خوابم کند

***
کینه نمی‌ورزد دلت
دوست می‌دارد مرا
مهربان‌ است با دلم
باز من نمی‌دانم چرا

#دلنوشته_نبشه‌ی_روح
#ساغر_هاشمی_مقدم


دلنوشته نبشه‌ی روح | Ozan و Saghar کاربران انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Parmida_viola و 42 نفر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
به‌راستی که دلم می‌خواهد رو‌به‌رویت ایستاده و در فضای چشمان عنابی‌ات
که گسترده‌تر از فضای آزادیست غرق شوم
هرازگاهی با خود می‌اندیشم ممکن است نبض‌هایمان با یکدیگر هماهنگ شود؟!
جوابی جز مواجی از احساسات که با واژه‌ها قابل قیاس نیست، دریافت نمی‌کنم
زمانی که بهره جستی سردم، بدان پر از دلواپسی و دردم
گاه خودم را از بلندای پرتگاهی دیده که از همگان طردم
آنی؛ تو خود خوب می‌دانی که دلم تهی از هر گونه ریاست
با تو حتی در اوج سختی، لحظات آسوده، شفاف و گذراست
وصف حالم پاسی از شب، سرخوش نغمه‌ی بی‌کلام و مملوء از رؤیاست


#اوزان_نویس


دلنوشته نبشه‌ی روح | Ozan و Saghar کاربران انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Parmida_viola و 40 نفر دیگر

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
«کوره‌ها سرد شدن
سبزه‌ها زرد شدن

خنده‌ها درد شدن»1
روز‌ها زهر شدن
اشک‌ها خشک شدن
قلب‌ها سنگ شدن
قطره‌ها سیل شدن
غم‌ها کوه شدن
شب‌هایم را سیاهی ربود
روز‌ها جامه‌ی نقلی کدام خیاط است؟!
تو چرا این همه از من دوری؟!
هرکجا می‌نگرم، رخسارت نمایان می‌شود
قلب بی‌جان می‌شود
تو چه کردی که من این‌گونه بی‌تاب توام؟!
تو چه کردی که من این‌گونه رسوای توام؟!
«هر کجا هستی باش

آسمانت آبی
و تمام دلت از غصه‌ی دنیا خالی»2

__________________________________
1: بخشی از شعر دختران ننه دریا اثری از احمد شاملو
2: بخشی از شعر باران اثر منصوره برادران نگهبان
#دلنوشته_نبشه‌ی_روح
#ساغر_هاشمی_مقدم


دلنوشته نبشه‌ی روح | Ozan و Saghar کاربران انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Parmida_viola و 37 نفر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
در چشم‌اندازت محو و در تلاطم نگاهت غرق شدم
یادم آمد شبی که نغمه‌ی خوش آوایت، مهر محکمی بر لوح قلبم کوبید
به رؤیت، بار اولی را که دستم را در اختیار قلب قرار داده و در خلسه‌ای حلاوت‌بخش پرسه‌زنان، سویت روی افکند‌م، هر شب به خاطر دارم
مانند انعکاس مهتاب روی آب، همان‌قدر نزدیک اما دوری
امید دارم نشود آخر و عاقبتمان فراق حاصل از زوری
ز سایه‌های تاریک در دل شب، خوفناک‌تر، نبودن توست!
زین پایه‌‌ی عشق را، منزه کردم به شفقتی دور از ریا
تو را به این دار فنا، به شبنم روی گل‌ها، به طینت زلال دل‌ها
به بهشتی از حور و پریا، ندهم به کس تو را
می‌بینی جان جانانم که در قلب تو مهمانم؟

#اوزان_نویس


دلنوشته نبشه‌ی روح | Ozan و Saghar کاربران انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Parmida_viola و 39 نفر دیگر

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
تصویری شکست
خیالی از هم گسیخت
دلی بی‌تاب شد
حسی دمید
در بیداری و خواب
در بسـ*ـتر شب
در کنج جهان
در شادی و غم
زیر آن سقف بلند
پای آن قاب سپید
پشت آن تنگ بلور
جای‌جای این جهان بی‌فروغ
جز یاد تو، هیچ یادی در دلم جای نخواد کرد
تو بگو
می‌روی از این سرا
می‌نشینی لـ*ـب رود
می‌شوی دست به قلم
می‌نویسی روی برگه‌های سبز
می‌کنی یاد دلم؟
یا که از یاد می‌رود
خاطر من؟!

#دلنوشته_نبشه‌ی_روح
#ساغر_هاشمی_مقدم


دلنوشته نبشه‌ی روح | Ozan و Saghar کاربران انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Parmida_viola و 33 نفر دیگر

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
دلم اشتیاق و تمایل بیشتر تو را در خود داشتن دارد
می‌خواهم به قاب عکس‌هایت که در کنج دلم نقش بسته، خیره و بهشت را در خودم ببینم
می‌خواهم بخشی از آسودگی و مسالمت من باشی
می‌خواهم در سرزمین رؤیایی، ملکه‌ی آریایی قلب من باشی
می‌خواهم پاره‌ی ارجندی، در دیاری از ابدیت من باشی
می‌خواهم مودت با کفایتی، در گستره‌ی حیات من باشی
دلم اشتیاق و تمایل بیشتر تو را در خود داشتن دارد!

گل لعل لـ*ـبت بِه از نیشکری نوشین
باغ دلم دسته‌دسته ترنمی گلچین
تلنگری بر زد دلارا در وصف گل‌ها
گذر کرد زمان، گشت هویدا پرچین

#اوزان_نویس


دلنوشته نبشه‌ی روح | Ozan و Saghar کاربران انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Parmida_viola و 33 نفر دیگر

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
در فلق بود که پرسید سوار
آذر این قلب تو هست کجا؟
قلب من مکثی کرد
ذهن من یادی کرد
جسم من لرزی کرد
آذر این قلب من بود کجا؟
ناگهان بادی وزید
در فضا پیچید عطر گیسوی تو را
آسمان ابری شد
قطره‌قطره ریخت باز اشک مرا
ته آن کوچه باغ پری‌ها
قامت دوست نمایان شده بود
دل بی‌تاب شده بود
حبس شد باز نفس در سـ*ـینه‌ام
حس شد باز حضورت پیش من
تا به کی و تا کجا، می‌بری این دل را؟
تا چه حد لیلی شوم؟
تا چه حد مجنون شوی؟
تا چه حد بیمار شوم؟
تا چه حد عاشق شوی؟
تا خورَد مُهر ابدیت من
بر دلت؟

#دلنوشته_نبشه‌ی_روح
#ساغر_هاشمی_مقدم


دلنوشته نبشه‌ی روح | Ozan و Saghar کاربران انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Parmida_viola و 32 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا