خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع

منظره زیبایی بود، گل های یاس از همان یاس هایی که در خانه عمو کاشته‌ام. بید های مجنونی که باد آنها را همچون خود مجنون سرکنده به این طرف و آن طرف می‌برد. لباسی بلند به رنگ سفید بر تن داشتم، با لباس زیبایم چرخی در آن منطقه زدم که آنی ورق برگشت!
بید های مجنون به درختان لـ*ـختی که هیچ برگی بر سر و رویشان نبود تبدیل شدند، گل ها آتش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaSuMeH_M، Afsa، دونه انار و 12 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع

کمی درون لیوان شیشه‌ای آب ریخت و به سمتم آمد. دستش را پشت سرم گذاشت و کمی سرم را بلند کرد، لـ*ـبم را کمی از هم دور کردم. پرستار لیوان را نزدیک آورد. یک نفس نیمی از آب لیوان را خوردم و لبانم را به هم چسباندم. نگاهم را به چشمان پرستار کشاندم؛ پرستار باهوشی بود چون آرام سرم را برروی بالشت گذاشت و از من دور شد.
صندلی‌ای را از زیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Afsa، MaSuMeH_M، دونه انار و 12 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمانم را که باز کردم هوا تاریک شده بود، گویی چندین ساعت در خوابی برخلاف صبح آرام به سر می‌بردم و من چقدر راضی‌ام از این خواب! با کرختگی خودم را بالا کشاندم و به بالشت پشت سرم تکیه دادم و نشستم. غرق در تاریکی اتاق، به این فکر افتادم که الان نازگل دارد چه می‌کند. یادم بود که خیلی از تاریکی می‌ترسید. دلتنگش بودم!
دلتنگ نازگلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Afsa، MaSuMeH_M، دونه انار و 13 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهی به منِ پریشان انداخت و با لحنی آرام گفت:
- فردا که نه. امروز دوستا و پزشکا و پرستارا میان دیدنت.
با اضطراب سرم را بلند کردم و به او نگاهی انداختم. حالتم را که دید لبخندی زد و گفت:
- نگران نباش به اونا گفتیم از تب زیاد تشنج کردی!
با اینکه قضیه را یک جوری پیچانده بودند اما هنوز اضطراب داشتم! دکتر شمس را چه کنم؟ می‌دانم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaSuMeH_M، Afsa، دونه انار و 10 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع

دستی به بازویش کشید که من عمق نئشگی‌اش را درک کردم. پرده پنجره سمت چپم را کمی کنار کشیدم و به جاده نگاهی انداختم. حدود صد متر جلوتر چندین چاله کوچک بود. دستی به چانه‌ام کشیدم؛ بد نیست کمی اذیتش کنم!
به امیرا اشاره‌ای کردم، با تعجب گفت:
- خب؟
ضربه‌ای به صندلی کنارم زدم و گفتم:
- بزار بچه درست دراز بکشه! بیا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Afsa، Saghár✿، MaSuMeH_M و 11 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
علی دستش را عقب کشاند و روی شلوار لی آبی‌اش گذاشت. میلاد و علی الحق خوشتیپ بودند اما حیف که یکی از آنها معتاد و دیگری به خاطر برادرش باز هم معتاد. میلاد آنقدر غرق در مواد شده‌اس که دیگر کاری نمی‌توانیم برایش بکنیم، اما شاید علی را بتوانم به عقب برگردانم. با این فکر ها چشمانم برقی زد که از چشمان تیز بین علی دور نماند. دستی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Afsa، Saghár✿، MaSuMeH_M و 10 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
آقا حسن به ناچار ماشین را آرام کناری نگه داشت و خاموش کرد. میلاد همان طور که دستش را بر کتفکش گرفته بود از ون پیاده شد. امیرا با تعجب سرش را از سی*نه‌ام جدا کرد و گفت:
- عمو چرا اون آقاهه پیاده شد؟ یعنی رسیدیم؟
با انگشت اشاره گونه‌اش را نوازش کردم و گفتم:
- نه عزیزکم. اون آقا بداخلاقه می‌خواست جیش کنه.
امیرا خنده‌ای کرد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، Afsa و 10 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا