خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع



پانزده دقیقه دیگر نگهبان از ویلای دکتر شهابی خارج می‌شد، نگاهی به امیر که جوراب های در دستش را زیر و رو می‌کرد، کردم و گفتم:
- امیر؟ آماده‌ای؟!
سرش را بالا آورد و نگاهم کرد، از دیدن چشمانش پشیمان شدم؛ اشک تیله های قهوه‌ای رنگش را در بر گرفته بود. امشب دیگر چه شبی‌ست خدا؟ چرا چشمان هر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaSuMeH_M، Afsa، دونه انار و 21 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
با اضطرابی که دلیلش نزدیک شدن به ساعت بود آرام گفتم:
- مامانی؟ می‌بخشی پسرت رو؟ مامان. امروز یا میام پیشت یا میرم پیش بهار؛ اگه اومدم پیشت می‌ذاری همه چیز رو تعریف کنم بعدش قضاوتم کنی؟ اصلا بزار بیام حرف بزنم بعد هرکار خواستی با تک پسرت بکن خب؟ مامان بهار دلش ازم گرفته؛ توعم دلت ازم گرفته نه؟ مامان؟
نفس های لرزانش نشان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: MaSuMeH_M، دونه انار، نوازش و 19 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع

سیم های هندزفری را درون گوش‌هایم گذاشتم و تماس را فعال کردم:
- بله؟
با جدیت زمزمه کردم:
- بیست دقیقه دیگه کار تموم میشه.برق رو قطع کن و دوربین ها رو چک کن، فهمیدی گاو صندوق کجاست؟
صدای خشی خشی آمد و بعد از دو ثانیه سکوت؛ گفت:
- اتاق بـ*ـغلی دکتر.
هومی گفتم، تماس را قطع کردم و به ناحیه‌ای که امیر آنجا بود نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaSuMeH_M، Afsa، دونه انار و 19 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع

پاورچین پاورچین و خیلی آرام به سمت دربی که به پذیرایی ویلا باز می‌شد رفتم، سرکی کشیدم. از همان جا نگاهی به پیرامونم کردم. ویلا نمای داخلی‌اش از وسایل عتیقه و خیلی شیکی متشکل شده است، مبلمانی به رنگ قهوه‌ای سوخته و کرمی رنگ، فرش‌های کرم رنگ که شک نداشتم از ابریشم خالص است و تعداد زیادی تابلوهای نقاشی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: MaSuMeH_M، دونه انار، نوازش و 18 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع

لرزش بیش از اندازه دستانم را حس می‌کردم، یعنی تمام شد تمام آن سه ماه سختی؟ یعنی قولی که به مادر دادم تمام؟ نه دروغ است... .
گوشی را از گوش‌ام فاصله دادم و سریعاً آن را درون جیب جینم گذاشتم، و از پله‌ها به سرعت پایین آمدم. به سمت آشپزخانه رفتم. همان موقع که تصمیم گرفتم درب خروجی را باز کنم صدای قدم‌هایی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: MaSuMeH_M، دونه انار، نوازش و 18 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
درب کابینت باز نشد، اما شیر آب بالای سرم باز شد. نفسی عمیقی کشیدم و سرم را بر روی پایم گذاشتم. اما همان موقع احساس کردم که شانه سمت چپم کمی خیس شد، با تعجب سرم را از روی پاهایم بلند کردم و به شانه‌ام نگاه کردم. نه! نباید این اتفاق بی‌افتد، درست در این لحظه باید لوله ها کمی ترک برداشته باشند؟ در دل انواع ذکر ها را زمزمه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: MaSuMeH_M، دونه انار، نوازش و 18 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
از حالت چشمانش خواب آلودگی را خواندم، با پشت دستش کمی چشمش را مالید تا کمی دیدش بهتر شود. با صدایی آرام گفت:
- داداش مهدی تویی؟
در ذهنم به دنبال اسمی مهدی در خانواده این زن گشتم، نبود. داداش؟ کلمه‌ای عجیب است در وصف آنیسایی* که تک فرزند است و نه خواهری دارد و نه برادری؛ اما داداش مهدی که می‌گوید چه کسی است؟ و باز هم تعداد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: MaSuMeH_M، دونه انار، نوازش و 17 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع

اتفاقات پشت سر هم در حال رخ دادن است. از پنهان شدن من در همان جای قبلی، آمدن صدای اورژانس، صدای قدم های پرستار و راننده و در آخر صدای بسته شدن درب. ویلا خالی شد اما نگران آن زن بودم.
چه بلایی بر سرش خودش آورده بود؟ مشکل از کجاست؟ منظورش از بچه بیشتری زیر دستم بمیرند چه بود؟ برای چه برایم مهم است؟ کلافه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: MaSuMeH_M، دونه انار، نوازش و 14 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع

با بهت به درب باز گاوصندوق نگاه می‌کردم، با اینکه وضع خانواده ما قبل از به هم پاچیده شدنش بد نبود اما باز هم دیدن تعداد زیادی دلار و دسته های پول تعجب کرده بودم، علی گفت فقط ده بسته را بردارم.
بسته های پول را درون کیسه مشکی گذاشتم با دسته پول هایی ک مانده بود گاو صندوق را به حالت قبلی خودش در آوردم اما ناگهان نگاهم به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: MaSuMeH_M، دونه انار، Armita.M و 11 نفر دیگر

Mahsa._.M

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/2/20
ارسال ها
197
امتیاز واکنش
2,052
امتیاز
228
محل سکونت
Ekipw Vampire
زمان حضور
30 روز 3 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
با داد اسمش را صدا زدم، مردک دیوانه! انگار نه انگار که از پا درد جانم دارد در می‌آید، قهقه‌ای زد گفت:
- جوون؟
زیر ل**ب مرضی به او گفتم که انشالله مرضی به جونش بیفتد که درمانی نداشته باشد. کتفم را بر روی شانه‌اش انداخت و من لنگان را به طرف درب ون هدایت کرد، پای سالمم را برروی کف ماشین گذاشتم و خود را بالا کشاندم. وارد شدن من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داعیه یک واله | مهسا اسلامی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaSuMeH_M، Afsa، دونه انار و 11 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا