- عضویت
- 30/11/20
- ارسال ها
- 22
- امتیاز واکنش
- 728
- امتیاز
- 198
- زمان حضور
- 4 روز 15 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
●پارت_نوزدهم
سرم رو به شدت تکون دادم، باید تا جواد نیومده اون گربه رو از قهوه خونه بیرون بیارم. به سرعت داخل رفتم و به دنبال اثری از رنگ سفید گشتم. توی اون همه تیرگی پیدا کردن یه تیکه نور، کار سختی به نظر نمیاومد؛ البته اگه حرکت نمیکرد. کمی خم شدم تا جثهی ریز پشمالویی رو زیر تـ*ـخت وسط پیدا کردم. قدم تندی برداشتم تا زودتر از شرش...
سرم رو به شدت تکون دادم، باید تا جواد نیومده اون گربه رو از قهوه خونه بیرون بیارم. به سرعت داخل رفتم و به دنبال اثری از رنگ سفید گشتم. توی اون همه تیرگی پیدا کردن یه تیکه نور، کار سختی به نظر نمیاومد؛ البته اگه حرکت نمیکرد. کمی خم شدم تا جثهی ریز پشمالویی رو زیر تـ*ـخت وسط پیدا کردم. قدم تندی برداشتم تا زودتر از شرش...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان در خفای خاطره | دلدار کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: