- عضویت
- 30/11/20
- ارسال ها
- 22
- امتیاز واکنش
- 728
- امتیاز
- 198
- زمان حضور
- 4 روز 15 ساعت 50 دقیقه
نویسنده این موضوع
●پارت_نهم
تاریکی محض، جنگ با نور رو شروع کرده بود و سکوت، مکان بی سر و ته رو ترسناک میکرد. توی اون تاریکی، صدای گریهای میشنیدم. دور خودم، چرخیدم اما؛ دریغ از وجود حشرهای، چه برسه به آدم!
صدای ضعیف گریه، قویتر شد و انگار لحظه به لحظه واضحتر میشد. سر چرخوندم. دختربچهای رو دیدم که توی یه فضای باز، کنار تپهای خاکی، نشسته بود و...
تاریکی محض، جنگ با نور رو شروع کرده بود و سکوت، مکان بی سر و ته رو ترسناک میکرد. توی اون تاریکی، صدای گریهای میشنیدم. دور خودم، چرخیدم اما؛ دریغ از وجود حشرهای، چه برسه به آدم!
صدای ضعیف گریه، قویتر شد و انگار لحظه به لحظه واضحتر میشد. سر چرخوندم. دختربچهای رو دیدم که توی یه فضای باز، کنار تپهای خاکی، نشسته بود و...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان در خفای خاطره | دلدار کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: