خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
I put my head on your knees and close my eyes so that I can better smell the scent of spring flowers.
You caress my head and I, as I pay attention to you with all my five senses, you tell me the memories of our visit. The story of seeing me under a single chestnut tree, your love for me and I become more and more loved every hundredth of a second.
***


سر بر زانوهایت می‌گذارم و
چشمانم را می‌بندم تا بهتر بتوانم
رایحه‌ی گل های بهاری را استشمام کنم.
دست نوازش بر سرم می‌کشی و من
همان گونه که با تمام حواس
پنجگانه‌ام به تو توجه می‌کنم؛ تو
تو از خاطرات دیدارمان می‌گویی.
قصه‌ی دیدن من زیر تک درخت شاه بلوط را،
دلباختگی‌ات به من را و من
هر صدم ثانیه، بیشتر و بیشتر،
دلباخته تر از قبل می‌شوم.


Kamelia Parsa | Deliriums of a Loving Mind کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، Amerətāt، Saghár✿ و 2 نفر دیگر

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
I cling to the hatred that presses down my throat like an unripe tangerine. I shed tears all over my face. Drops of tears pass one after another on my cheeks and fall on the asphalt of my heart.
***


به بغضی که مانند نارنگی نارسی
گلویم را می‌فشارد، چنگ می‌زنم.
به پهنای صورتم اشک می‌ریزم.
قطره های اشک، یکی پس از دیگری
از پیست گونه هایم می‌گذرند و بر
روی آسفالت قلبم می‌ریزند.


Kamelia Parsa | Deliriums of a Loving Mind کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، Amerətāt، Saghár✿ و 2 نفر دیگر

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
do you see?
All your memories bother me. I no longer want to travel the back alleys of my heart.
Every alley in my heart is a memory of you. A memory of my stupidity. A memory of my simplicity. A memory of my recklessness. Memories of my ambitions!
***


می‌بینی؟
تمام خاطراتت برایم آزار دهنده است.
دیگر نمی‌خواهم به کوچه پس کوچه
های قلبم سفر کنم.
هر کوچه از قلبم یادی از توست.
یادی از حماقت هایم.
یادی از سادگی هایم.
یادی از بی پروایی هایم.
یادی از بلند پروازی هایم.


Kamelia Parsa | Deliriums of a Loving Mind کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، Amerətāt، Saghár✿ و 2 نفر دیگر

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
You are not, as if the whole world is not. It is as if the whole city was sprinkled with dead ashes and no one is in this city. Nobody sees me. Nobody hears me. Do you know? As if you are not in this city either.
****


تو که نیستی انگار تمام دنیا نیست.
انگار کل شهر را خاکستر مرده
پاشیدند و هیچکس در این شهر نیست.
هیچکس مرا نمی‌بیند.
هیچکس مرا نمی‌شنود.
می‌دانی،
انگار که تو هم در این شهر،
نیستی.


Kamelia Parsa | Deliriums of a Loving Mind کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Amerətāt و Saghár✿

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
I look forward to the way. I am so tired that it is difficult for me to continue. I would like to leave all my memories in this dead end alley and close my eyes forever.
***


به ادامه‌ی راه می‌نگرم.
آنقدر خسته‌ام
که ادامه راه برایم دشوار و سخت است.
دوست دارم تمام خاطراتم را در این کوچه‌ی بن‌بست رها کنم
و چشمانم را برای همیشه ببندم.


Kamelia Parsa | Deliriums of a Loving Mind کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، Amerətāt و Saghár✿

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
I would like to close my eyes forever so that I may forget your memory from my memories so that maybe your memory will live in this dead end alley and play the guitar for piano lovers and for the depressed.
***


دوست دارم چشمانم را برای همیشه ببندم
تا شاید یاد تو از خاطرم فرار کند.
تا شاید خاطرت در این کوچه‌ی بن‌بست ساکن شود
و برای عاشقان پیانو و برای افسردگان گیتار بنوازد.


Kamelia Parsa | Deliriums of a Loving Mind کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • جذاب
  • تشکر
Reactions: فاطمه دینی، . faRiBa .، Amerətāt و یک کاربر دیگر

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Maybe he will define you for those who are thirsty to hear your story. The story of Ulman's visit and the bitter separation. Our endless joys, our short hatreds, our lovely walks in the rain, the sound of the wailing of the leaves under our feet.
***


تا شاید برای کسانی که تشنه شنیدن سرگذشتش هستند
تو را تعریف کند.
من را تعریف کند.
ماجرای دیدار اولمان را.
جدایی تلخمان را.
شادی های بی‌پایانمان را.
بغض های کوتاهمان را.
عاشقانه قدم زدن هایمان در زیر باران را.
صدای ناله‌ی برگ ها در زیر پاهایمان را.


Kamelia Parsa | Deliriums of a Loving Mind کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • جذاب
  • تشکر
Reactions: فاطمه دینی، . faRiBa .، Amerətāt و یک کاربر دیگر

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
A damn heart that doesn't give you a chance to think.
He falls in love without your permission and you never know that it is too late to think! There is no way back and you are pushed forward with a strange force.
****


قلب لعنتی که به آدم فرصت فکر کردن نمی‌دهد.
بدون آنکه از تو اجازه بگیرد عاشق می‌شود
و تو آن لحظه خبر دار می‌شوی که برای فکر کردن خیلی دیر است.
هیچ راه بازگشتی هم در کار نیست
و تو با نیروی عجیبی به جلو رانده می‌شوی.


Kamelia Parsa | Deliriums of a Loving Mind کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • جذاب
  • تشکر
Reactions: فاطمه دینی، . faRiBa .، Amerətāt و یک کاربر دیگر

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Do you know? Now that you are gone, I stare at your photos and smile. I sit and look into your eyes for hours. Your eyes have a special appeal. A strange force that makes me stare at them for hours.
***


می‌دانی
اکنون که نیستی به عکس هایت خیره می‌شوم
و لبخند می‌زنم.
می‌نشینم و ساعت ها به چشم هایت نگاه می‌کنم.
چشمانت گیرایی خاصی را دارند.
یک نیروی عجیب که ساعت ها
مرا وادار می‌کند
که به آنها خیره شوم.


Kamelia Parsa | Deliriums of a Loving Mind کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • جذاب
  • تشکر
Reactions: فاطمه دینی، . faRiBa .، Amerətāt و یک کاربر دیگر

Kameliaparsa

کاربر حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/20
ارسال ها
2,811
امتیاز واکنش
8,659
امتیاز
358
سن
24
محل سکونت
~Dark World~
زمان حضور
57 روز 4 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
Do you know? The good thing about your photos is that
He does not get tired, he does not go unnoticed. Does not leave.
Does not argue. He does not get angry, he does not get upset.
They always smile. He is by your side whenever you want.
***


می‌دانی
خوبی عکس هایت این است که
خسته نمی‌شود.
بی خبر نمی‌رود.
ترکت نمی‌کند.
کل کل نمی‌کند.
خشمگین نمی‌شود.
ناراحت نمی‌شود.
همیشه لبخند می‌زند.
هر وقت هم که اراده کنی در کنار توست.
***


Do you know? Your photos drive people crazy.
Because he wants to tell you something, but he kills you and does not say. No matter how hard you try to figure out what these lips are trying to do to you, it is useless!
***


می‌دانی
عکس هایت
آدم را دیوانه تر می‌کند.
چون می‌خواهد چیزی را به تو بگویید
اما جان به لـ*ـبت می‌کند و نمی‌گویید.
هرچه سعی می‌کنی که بفهمی این لبان
سعی دارند چه چیزی را به تو حالی کنند
بی فایده است.


Kamelia Parsa | Deliriums of a Loving Mind کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • جذاب
  • تشکر
Reactions: فاطمه دینی، . faRiBa .، Saghár✿ و یک کاربر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا