خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمانمون چطوره؟

  • عالی

  • خوب

  • متوسط

  • بد


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,903
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگه برام عادی شده بود این دعواها. یکی از سختی‌های شغلم بود و این من بودم که این شغل رو با سختی‌هاش پذیرفتم.
در رو باز کردم و با جذبه و صدایی بلند گفتم:
-اینجا چه خبره؟
انعکاس صدام توی سالن پخش شد و مثل یک بلندگو عمل کرد؛ چند لحظه‌ای سکوت توی سالن با کاشی‌هایی که تا نصف دیوار رو پوشونده بودن، پیچید. همه توی بهت بودن و هیچ عکس‌العملی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، Meysa و 22 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,903
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
-ولی توی عکس‌ها خبری از ماه‌گرفتگی نبود...
-چی؟!
لـ*ـب خشکم رو تر کردم و بینیم رو بالا کشیدم؛ حق داشت تعجب کنه یا اصلا، باور نکنه، منم باور نکردم.
با لکنت ادامه داد:
-ا... امکان نداره!
حس ترس رو توی مردمک‌های لرزونش می‌دیدم.
ولی چرا ترس؟
لبخندی تلخی زدم و گفتم:
-می‌دونم!
نفس عمیقی کشید و خیلی ماهرانه بحث رو عوض کرد:
-به سرمه خانم سر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • ناراحت
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، Meysa و 22 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,903
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم‌هام رو با شور بستم و منتظر شدم جواب بده؛ اسم حسم چی بود؟! عشق! آره من عاشق شدم، من بعد از ۲۷سال طعم تلخ از دوریی که الان بینمون بود و شیرین از این‌ وجودش رو حس کردم، اسم این حس چی می‌تونه باشه جز عشق!
توی اتاق زیر لحاف بودم، هوا گرم بود و عرق کرده بودم، ولی مهم نبود. دلم خوش همین خلوت‌های کوچیک بود.
صدای پیام اومد، چشم‌هام رو با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • گریه‌
Reactions: SelmA، MaRjAn، Meysa و 22 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,903
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
در باز شد و رفیعی، در حالی که تا کمر به داخل خم شده بود، با چشم‌های گود رفته‌اش گفت:
-رضا یکی اومده ادعا می‌کنه قتل کرده، چیکارش کنم؟
رضا موهاش رو با دستش مرتب کرد و از جاش بلند شد؛ حس کنجاوی تا عمق مغز استخونم روسوخ کرد و هیچ جوره نمی‌تونستم فروکشش کنم، پس بلند شدم و بعد از مرتب کردن برگه‌های پزشکی قانونی روی میز، از اتاق خارج شدم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
  • ناراحت
Reactions: SelmA، MaRjAn، Meysa و 21 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,903
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
-از... از بالا برج پرتش کردم...
صدای گریه‌ش اوج گرفت؛ رضا صداش رو صاف کرد و گفت:
-آقای رنجبر چه اتفاقی برای جنازه افتاد؟ جسد رو چیکار کردید؟
سکوت، سکوتی تلخ احاطه‌گر اتاق شده بود، یه سکوت حاکم حتی دیگه صدای هق‌هقی هم نمی‌اومد.
نگاهم رو به آفتاب‌های سرکش که از پنجره و پرده عبور کرده بودن دادم.
نمی‌دونستم این بار چندمی بود که توی موهام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Meysa و 20 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,903
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
قبرستون خلوت خلوت، مثل روزی که راز رو در آ*غو*ش کشید. هوای سرد توی قبرستون، شبیه هوای مرده بود. گل رز سرخ رایحه‌ی راز رو وارد مشامم می‌کرد. در دست دیگم گلاب ناب کاشون بود.
روبه‌روی قبر ایستادم و دوباره همون شعر همیشگی رو تکرار کردم:
-گل به گل چینم و تعریف کنم روی تو را
از کدام غنچه بچینم که دهد بوی تو را
روی دو زانو نشستم و در گلاب رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Meysa و 20 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,903
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
روبه‌روی اتاق بازجویی نشسته بودم و به رضا و پیرمرد نگاه می‌کردم؛ اتاق طوری بود که من می‌تونستم اون‌ها رو ببینم اما اون طرف آینه بود. یه اتاق سه در چهار با سیستم شنود و فیلم‌برداری...
حتی تصورش رو هم نمی‌کردم یه روز شاهد بازجویی قاتل عشقم باشم، ولی تقدیر و روزگار باهم دست به یکی کرده بودن تا زندگی من دست خوش تغییرات تراژدی باشه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: SelmA، MaRjAn، Meysa و 20 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,903
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
چمدونم رو زمین گذاشتم و زنگ در رو زدم، چشم به انتظار ایستادم تا مامان سرمه در رو باز کنه.
-صبر کن مادر، صبر کن الان میام...
لبخند زدم، مهم‌ترین دارایی من از دنیا بعد از رفتن راز، مامان سرمه بود!
در باز شد و باز هم همون چادر گلگلی و همون لبخند شیرین؛ دوباره موهاش رو حنا گذاشته بود و شبیه آنشرلی شده بود. موهای فرش رو بافته بود و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، Meysa و 20 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,903
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از ناهار سفره رو جمع کردم و ظرف‌ها رو شستم؛ ظرف شستن و انجام کار‌های خونه توسط آقایون کار اشتباهی نیست و این باید یه فرهنگ بشه.
مامان سرمه آروم روی شونه‌ام زد و به اوجاق گاز تکیه داد و گفت:
-آیدین یه بار من رو هم ببر سر خاک راز، بعد از چهلم دیگه نرفتم.
آخرین ظرف رو هم روی آب‌چکه کن گذاشتم و دست‌هام رو آب کشیدم.
-باشه مامان، یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Meysa و 19 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,903
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای در حموم و بعد هم صدای مامان سرمه بلند شد. آب رو بستم تا صداش رو واضح بشنوم.
-آیدین مادر برات حوله پشت در آویزون کردم.
"باشه" ی گفتم و بعد از شنیدن صدای بسته شدن در، از حموم خارج شدم و حوله تن پوش رو تنم کردم.
نگاهم به اتاق افتاد که مرتب شده بود و کاغذ‌ها و عکس‌ها همه یک دست مرتب روی پاتختی کنار عکس راز گذاشته شده بودن. مامان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، Meysa و 18 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا