مشاعره با حرف ک

moh@mad · 7/5/24

-FãTéMęH- گفت:
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند

قاصد منزل سِلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند

حافظ

YeGaNeH · 27/5/24

کیستی که من اینگونه
در دیارِ رویاهایِ خود
در تو درنگ‌ می‌کنم

- احمد شاملو

-FãTéMęH- · 28/5/24

کاروان غنچه‌های سرخ، روزی می‌رسد
قیمت لـ*ـب‌های سرخت روزگاری بشکند

moh@mad · 29/5/24

-FãTéMęH- گفت:
کاروان غنچه‌های سرخ، روزی می‌رسد
قیمت لـ*ـب‌های سرخت روزگاری بشکند

کرده عشق تو چنان بیخبر و بی خویشم
که به غیر از تو دگر هیچ نمی‌اندیشم

گرم از نوش نوازی ورم از نیش زنی
هم بنوش تو ز جان مایل و هم بر نیشم

-FãTéMęH- · 29/5/24

moh@mad گفت:
کرده عشق تو چنان بیخبر و بی خویشم
که به غیر از تو دگر هیچ نمی‌اندیشم

گرم از نوش نوازی ورم از نیش زنی
هم بنوش تو ز جان مایل و هم بر نیشم

كلافه خسته و تنها در اين شبهاى تكرارى
از اين پهلو به آن پهلو ميان خواب و بيدارى

moh@mad · 30/5/24

-FãTéMęH- گفت:
كلافه خسته و تنها در اين شبهاى تكرارى
از اين پهلو به آن پهلو ميان خواب و بيدارى

کاش بودی و دلم تنها نبود
تا اسیر غصه ی فردا نبود

کاش بودی تا برای قلب من
زندگی اینگونه بی معنا نبود

-FãTéMęH- · 31/5/24

moh@mad گفت:
کاش بودی و دلم تنها نبود
تا اسیر غصه ی فردا نبود

کاش بودی تا برای قلب من
زندگی اینگونه بی معنا نبود

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را

YeGaNeH · 6/6/24

‌کیستی که من اینگونه ، به‌اعتماد ،
نامِ خود را با تو می‌گویم...؟
کلیدِ خانه‌ام را در دستت می‌گذارم
نانِ شادی‌هایم را با تو قسمت می‌کنم
به کنارت می‌نشینم و بر زانوی تو
اینچنین آرام به خواب می‌روم...؟
کیستی که من اینگونه به جِد
در دیارِ رؤیاهای خویش با تو
درنگ می‌کنم....؟

- شاملو

-FãTéMęH- · 6/6/24

YeGaNeH گفت:
‌کیستی که من اینگونه ، به‌اعتماد ،
نامِ خود را با تو می‌گویم...؟
کلیدِ خانه‌ام را در دستت می‌گذارم
نانِ شادی‌هایم را با تو قسمت می‌کنم
به کنارت می‌نشینم و بر زانوی تو
اینچنین آرام به خواب می‌روم...؟
کیستی که من اینگونه به جِد
در دیارِ رؤیاهای خویش با تو
درنگ می‌کنم....؟

- شاملو

کجایی تو ، ای گرمی جان من ؟
که شد زندگی بی تو زندان من

YeGaNeH · 9/6/24

کوه غم بودم ولی در چهره‌ام لبخند بود
دختری آسوده اما این دلم در بند بود
هر که من را دید گفتش خوشبحالت ای جوان
در جوانی پیر گشتم، خنده‌ها ترفند بود
یک خزان عاشق شدم در مهرماهی آتشین
چشمِ او هم ظاهراً از دیدنم خرسند بود
آمدم بر خود که دیدم شاعر چشمش شدم
منبع الهامِ اشعارم همان دلبند بود
رفتی اما دلبرم این رسم مجنون‌ها نبود
رفتنت در فصل سردِ مُردنم، اسفند بود

- زهرا عسگری

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

معاونت کل سایت رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

معاونت کل سایت رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

معاونت کل سایت رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین