خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت19

سهیل به لحن عاجزانه مائده خندید.
-با یه دونه سیب فکر نکنم... بلند شو بریم.
مائده درحالی که کنارش قرار می‌گرفت و با او هم‌گام می‌شد گفت:
-من نمیخوام اینجا بمیرم.
سهیل با خنده گفت:
-نترس... یه کاجِ یادبود برات می‌کارم!
مائده سرش را تکان داد.
-ممنونم...حالا با خیالِ راحت میرم که بمیرم.
حالا درست وسط همان زمین دایره‌ای شکل ایستاده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان میرشکار | goli Pakseresht کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Armita.M، Ghazaleh.A و 13 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت20

سهیل بلند خندید، از روی دیواره پایین پرید و به سمتشان رفت؛ بُرد دخترک به اندازه کافی متحیرکننده بود.
-نه هنوز لازمش دارم.
مائده نگاه عمیقی به چشمان حمید انداخت و مکث کرد؛ لحظه‌ای خودش هم از کارش ترسیده بود.
به سرعت یقه‌اش را رها کرد. سرفه‌های خشکش، اشکِ چشمانش را سرازیر کرد!
به شیشهِ خونیِ در دستش نگاه کرد، برای لحظه‌ای از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان میرشکار | goli Pakseresht کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Armita.M، Ghazaleh.A و 13 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت21

باور کردنش سخت بود اما او حالا اینجا بود؛ در میان آدم‌هایی که نمی‌دانست هنوز هم خودشان هستند یا آن‌ها هم گرگ‌هایی شده‌اند که روزی او را از هم خواهند درید!
وقتی حمید دستانش را دور گردنش حلقه کرده بود، فهمیده بود آن‌جا جایی نخواهد بود که او بتواند هربار به شانس و احتمالات تکیه کند، یک اشتباهش او را در دردسر بزرگی خواهد انداخت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان میرشکار | goli Pakseresht کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Armita.M، Ghazaleh.A و 11 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت21

باور کردنش سخت بود اما او حالا اینجا بود؛ در میان آدم‌هایی که نمی‌دانست هنوز هم خودشان هستند یا آن‌ها هم گرگ‌هایی شده‌اند که روزی او را از هم خواهند درید!
وقتی حمید دستانش را دور گردنش حلقه کرده بود، فهمیده بود آن‌جا جایی نخواهد بود که او بتواند هربار به شانس و احتمالات تکیه کند، یک اشتباهش او را در دردسر بزرگی خواهد انداخت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان میرشکار | goli Pakseresht کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Armita.M، Ghazaleh.A و 11 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت22

حمید خندید.
-بیخیال شو...یه چیزی بده مائده بخوره...شکارچی جدیده.
حمید که از اتاق بیرون رفت؛ ندا متعجب و کمی دستپاچه به نظر می‌رسید.
مائده هم اوضاع بهتری نسبت به او نداشت؛ تمام بدنش کوفته شده بود و حس می‌کرد حتی یک ثانیه دیگر هم قادر به ایستادن نیست.
با قدم‌هایی آرام به سمت تـ*ـخت رفت و درحالی که چهره اش از درد درهم رفته بود، لـ*ـبِ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان میرشکار | goli Pakseresht کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ryhwn، Armita.M و 11 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت23

اتفاقات روز قبل به سرعت به ذهنش هجوم آورد و او در ثانیه‌ای از جایش پرید و به ساعتی که درست بالای در اتاقش قرار داشت خیره شد!
ساعت، عدد هفت را نشان می‌داد!
به سرعت پوتین‌هایش را پوشید و به سمت دستشویی دوید، صورتش را شست و ناگهان به یاد کوله‌اش افتاد و آه کشید؛ تمام وسایلش را آن‌جا گذاشته بود و دیروز به کلی فراموش کرده بود که از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان میرشکار | goli Pakseresht کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ryhwn، Armita.M و 10 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت24

سهیل با لـ*ـب‌هایی که می‌خندید به چهره متفکرِ مائده که هنوز به تابلو نگاه می‌کرد خیره شد، انگار داشت با چشمانش در وجود مائده به دنبال کسی می‌گشت!
-عجیبه...ولی حس می‌کنم این نقاشی آرومم میکنه!
این را گفت و شانه‌اش را با بی‌خیالی بالا انداخت؛ کمی به راست کج شد و به پشتِ سرِ سهیل نگاهی انداخت.
-پسر دیشبیه نیست؟
سهیل هم کمی چرخید و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان میرشکار | goli Pakseresht کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ryhwn، Armita.M و 10 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت25

این‌بار صدای حمید بود که در فضای آشپزخانه می‌پیچید.
موهای قهوه‌ای رنگش حالا ابروها و گوش‌هایش را پوشانده بود و چشمانِ قهوه‌ای‌اش را درشت‌تر نشان می‌داد.
لحظه‌ای چشمانِ مائده بر روی چهره زیبای روبرویش با آن موهای نمناکِ بامزه، ثابت ماند اما به سرعت چشمانش را از روی او برداشت و گویی که خطایی نابخشودنی انجام داده باشد، به بخاری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان میرشکار | goli Pakseresht کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ryhwn، Armita.M و 10 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت26

حمید با بیرون رفتن آن‌ها لقمه‌اش را تند‌تند فروفرستاد.
-از امیر میترسه‌ها!
سهیل نیشخندی زد و گفت:
-امیرِ دیگه!
از سوی دیگر اما مائده سربه زیر و مطیع به دنبال امیر ساختمان را دور زد؛ از راه سنگ‌فرش‌شده به سمت انتهای باغ رفتند، گویا آن‌جا از آن چیزی که فکرش را می‌کرد بزرگ‌تر بود.
-ورزش می‌کنی؟
مائده صادقانه جواب داد:
-نه!
امیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان میرشکار | goli Pakseresht کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ryhwn، Armita.M و 9 نفر دیگر

Goli Pakseresht

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/10/20
ارسال ها
165
امتیاز واکنش
1,996
امتیاز
163
زمان حضور
13 روز 18 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت27

به سرعت نگاهش را به زمین دوخت.
امیر کلافه نفسش را بیرون فرستاد.
-یه اسلحه بده بهش، ببینم چه قدر حالیشه!
مردمک چشم‌های مائده گشاد شد، انگشتان لرزانش را مشت کرد و در جیبش نگه داشت!
هدف‌گیری او خوب نبود، در واقع او تنها همه چیز را حفظ می‌کرد؛ مشخصات، نحوه استفاده،تعداد فشنگ‌ها، سالِ ساخت، این‌ها تنها چیزی بود که از اسلحه‌ها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان میرشکار | goli Pakseresht کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ryhwn، Armita.M و 9 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا