خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,966
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
اون قدر گریه کردم که دلم اروم گرفت. دیگه جونی برام نمونده بود. بازم دلم بی قرار بود. بازم گریه ارومم نکرده بود. گفتم:
-مامان... چی کار کنم دلم اروم بگیره؟ چرا هر کاری میکنم اروم نمیشم؟ چرا هر چقدر گریه می‌کنم اروم نمیشم؟ مامان چرا حرفی نمی‌زنی؟ چرا باهام قهر کردی؟ مگه من کار بدی کردم؟ مامان تو که میدونی من دلم برات تنگه. حرف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: نـون.وآو، ~ریحانه رادفر~، *RoRo* و 13 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,966
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
این اینجا چیکار می‌کرد؟ قبل از اینکه بپرسم گفت:
-من قبلا دیده بودمتون؟ نه؟
سپهر اومد گفت:
-ارش رو می‌شناسی؟
به جای من خودش جواب داد.
-نه بابا ما دیروز فقط توی پارک ارم همدیگه رو دیدیم.
سپهر گفت:
-اها... راستی غذا که نخوردی بیا سر میز باهم بخوریم.
ارش بدون هیچ تعارفی نشست و گفت:
-خیلییی گرسنمه دستت درد نکنه.
خندم گرفت. رفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: نـون.وآو، ~ریحانه رادفر~، *RoRo* و 10 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,966
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم رو برداشتم. دیگه توی غار نبودم. چشمام رو مالیدم. ه‍وا تاریک شده بود. گوشیم رو در اوردم. می‌خواستم به سپهر زنگ بزنم که گفتم اگه بفهمه تا الان اینجا بودم عصبانی میشه. زنگ زدم کامران.
بعد از چند تا بوق جواب داد و گفت:
-به چه عجب شما خبری از ما گرفتین.
-کامران میتونی بیای دنبالم؟
چند ثانیه فکر کرد و بعد گفت:
-باشه... کجایی؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Ryhwn، نـون.وآو، ~ریحانه رادفر~ و 8 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,966
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه مشکل دارن ولی هر کی مشکلش مدل خودش رو داره. حرفی برای گفتن نداشتم و سکوت رو به حرف زدن ترجیح دادم.
توی کیف پولم جمعاً سی و پنج تومان داشتم. برداشتم و بهش دادم. گفتم:
-چیز زیادی نمیشه باهاش خرید اما بیشتر نداشتم بهت بدم. امیدوارم بدردت بخوره.
نور چراغ ماشینی اومد، باهاش خداحافظی کردم. کامران با دیدن سر و وضعم گفت:
-اخه چرا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ASaLi_Nh8ay، Saghár✿، Ryhwn و 6 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,966
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
کامران از اتاق رفت بیرون منم لباسام رو مرتب کردم. بیرون رفتم. کامران و سپهر و ارش سر میز نشسته بودن. با دیدن نون تازه مثل بچه ها بالا پایین پریدم گفتم:
-وای نون بربری...
همه خندشون گرفت. سریع روی صندلی نشستم و شروع کردم به خوردن. بعد از خوردن دستم رو شکمم گذاشتم و گفتم:
-اخیش. خیلی خوشمزه بود. نون رو کی رفت گرفت؟
ارش گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay، LIDA_M، Saghár✿ و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا