- عضویت
- 4/10/20
- ارسال ها
- 264
- امتیاز واکنش
- 5,967
- امتیاز
- 213
- محل سکونت
- خونمون
- زمان حضور
- 13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
اون قدر گریه کردم که دلم اروم گرفت. دیگه جونی برام نمونده بود. بازم دلم بی قرار بود. بازم گریه ارومم نکرده بود. گفتم:
-مامان... چی کار کنم دلم اروم بگیره؟ چرا هر کاری میکنم اروم نمیشم؟ چرا هر چقدر گریه میکنم اروم نمیشم؟ مامان چرا حرفی نمیزنی؟ چرا باهام قهر کردی؟ مگه من کار بدی کردم؟ مامان تو که میدونی من دلم برات تنگه. حرف...
-مامان... چی کار کنم دلم اروم بگیره؟ چرا هر کاری میکنم اروم نمیشم؟ چرا هر چقدر گریه میکنم اروم نمیشم؟ مامان چرا حرفی نمیزنی؟ چرا باهام قهر کردی؟ مگه من کار بدی کردم؟ مامان تو که میدونی من دلم برات تنگه. حرف...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: