خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,967
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا اومد یه چیزی بگه. سر و کله خانم جعفری پیدا شد. خانم جعفری معاون مدرسمون بود، خیلی شوخ بود البته بماند که اگه عصبانی می‌شد، دیگه کسی جلودارشون نبود. من که عصبانیتش رو ندیدم ولی یه بار تو راه رو امتحان ها داشت، یکی از بچه ها که تغلب می‌کرد رو دعوا می‌کرد. که دیگه بقیش رو نگم بهتره!
-چی کار می‌کنید صدا خندتون کل مدرسه رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، دونه انار، Cadman و 40 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,967
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از سخنرانی طولانیش بالاخره ما رو به حال خودمون رها کرد. و گفت برای اخر هفته باید بیایم مدرسه اولین جلسه رو داریم.
دستم رو اوردم بالا و ساعت مچیم که بالا رفته بود رو اوردم پایین. چه قدر زود گذشت! تقریبا نزدیک زنگ بود! به خاطر همین روی سکوی جلوی در ورودی منتظر موندم تا بچه ها بیان و با هم بریم.
دستام رو روی زانو پام گذاشتم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: عسل شمس، حریر محمودی، دونه انار و 40 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,967
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
توی ون چهار تا دختر بیشتر نبودن یکیشون از بس ارایش کرده بود، فک نکنم خودشم خودش رو بشناسه. دومی هم تیپش پسرونه بود. نگاه پایین بود، دستاش روی زانوش گذاشته بود با انگشت شصت کف دستاش رو مالش می‌داد. با دندونش با پوست لـ*ـبش بازی می‌کرد. اگه یکم دیگه ادامه می‌داد، مطمعناً خون می‌افتاد! اون دو تا هم تیپشون عادی بود ولی فکر کنم به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: عسل شمس، حریر محمودی، دونه انار و 39 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,967
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمام رو طبق معمول مظلوم کردم و سعی کردم یکم اشک تو چشمام بیاد اما امان از یه قطره! می‌خواستم باور کنه پس تنها راه حلش این بود که راضیش کنم که من هیچ کاری نکردم. واقعا هم کاری نکردم فقط از خودم دفاع کردم و جواب حرف های بی سر و تهش رو دادم.
با صدای مرده از فکر در اومدم.
-به هر حال باید یه تعهد بدین! و والدینتون خبردار بشن!
با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، حریر محمودی، 1380.fatemeh و 35 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,967
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
لحنش خیلی عصبانی بود. سرم رو چرخوندم تا جایی رو ببینم که دقیقا کجام؟ با نگاه به اطراف شَکم به یقین تبدیل شد. مطمعن شدم که گم شدم! اب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
-ام... سپهر عصبانی نشی ها... راستش من، گم شدم!
صدای مشت زدن سپهر به فرمون توی گوشم پیچید. بعدش سکوت! سپهر رو خوب می‌شناختم وقتی خیلی عصبانی می‌شد. سکوت می‌کرد و تا اروم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: عسل شمس، حریر محمودی، 1380.fatemeh و 31 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,967
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای برخورد مشتش با فرمون اومد. زیر لـ*ـب اروم گفت:
-لعنتی. نمی‌خواستم این جوری بشه. من به مامان قول دادم مواظبش باشم اما...
بقیه حرفش رو نشنیدم. از اینکه براش عذاب وجدان پیش اومده بود ناراحت بودم، مقصر بودم اما خودم رو تبرعه می‌کردم. پشیمان چشمام رو باز کردم و به سپهر نگاه کردم. دستاش رو دور فرمون قفل کرده بود و سرش رو روی دستاش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، حریر محمودی، 1380.fatemeh و 30 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,967
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه زل زدن به من که دارم سوار ماشین میشم یا دارن پچ پچ میکنن دم گوش همدیگه! خب حق داشتن. سپهر تا حالا دو سه بار بیشتر نیومده بود دنبالم. و خب منم به بچه ها دربارش نگفته بودم. خیلی عادی و خونسرد نگاهم رو از بچه ها گرفتم و در عقب رو بستم. از در جلو سوار شدم. سپهر هم کاملا معلوم بود از اینکه همه روش زوم کردن کلافه شده. سریع ماشین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، حریر محمودی، دونه انار و 27 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,967
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوکر نگاهش کردم. گفتم:
-په نه په اقا گرگم خودم رو شبیه بزغاله ها کردم.
یه قهقهه کوتاهی زد و گفت:
-عه پس اقا گرگه من گولت رو نمی‌خورم. نمی‌زارم وارد خونمون بشی!
خیلی سعی می‌کردم جلوی کش اومدن لـ*ـب هام رو بگیرم. موفق هم شدم و گفتم:
-ای بابا شنگول منم نَنَه اَت. در رو باز کن دستم پره کمرم درد گرفت.
مثل بچه های پرو سرش رو از لای در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، حریر محمودی، دونه انار و 26 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,967
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
خود غول چراغ جادو هم میگه من تو چراغ زندگیم راحت تر بود!
با پوزخندش حرفش رو تموم کرد. حرف هاش حق بود. حرف حق جوابی نداره ولی راه حل داره!
-همه حرفات درست اما اگه من و تو بشینیم بگیم اینجا اِله اونجا بِله، ایا دردی از درد ما دوا میشه؟ بعضی از حرفای حق نمک رو زخم. تو وقتی مشکل داشته باشی اون رو بزرگش نمی‌کنی. برعکس روش چسب زخم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، حریر محمودی، 1380.fatemeh و 26 نفر دیگر

Sepideh:)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/10/20
ارسال ها
264
امتیاز واکنش
5,967
امتیاز
213
محل سکونت
خونمون
زمان حضور
13 روز 11 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
بین دو انگشت اشاره و شصتش رو زیر چونش، به حالت فکر گذاشت و گفت:
-اوم... بد فکریم نیست. اما خب باید یکم روی جمله بندیش کار کنی!
پوکر نگاهش کردم و گفتم:
-رو که نیست معدن سنگ پا عه!
با نیش باز گفت:
-یه چیز جدید بگو اینا تکرارین!
در یه لحظه واقعا نگران شدم! گینس چجوری این منبع سنگ پا رو تا حالا کشف نکرده!؟
اخرش با این رویی که داشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مشید پوشان | Sepideh:) کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: عسل شمس، حریر محمودی، 1380.fatemeh و 24 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا