خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب به قلمم؟روند رمان رو دوست دارین؟به اندازه طنز هست یا نه؟

  • ۱خوب

    رای: 2 28.6%
  • ۱متوسط

    رای: 2 28.6%
  • ۱پایین

    رای: 0 0.0%
  • ۲بلیی

    رای: 2 28.6%
  • ۲نع کنده

    رای: 2 28.6%
  • ۲نع خیلی تند پیش میری

    رای: 1 14.3%
  • ۳اره

    رای: 2 28.6%
  • ۳نخیر

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    7

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
122
امتیاز واکنش
2,422
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
Part-9

با نگاه خیره ای سرم رو بالا آوردم؛ زنی شیک پوش که سرتا نوک پا از طلا پوشیده شده بود، داشت خیره خیره بهم نگاه کرد.
لبخندی زدم و باز تو خیال پردازی‌هام غرق شدم. حتما پسر مجرد داره؛ یا منو برای یکی از فامیلاشون میخواد.
نفس عمیقی کشیدم الان میاد میگه چند سالته، نباید به روی خودم بیارم باید آروم باشم.
کمی فکر کردم. اولش میگم قصد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهایت سرگذشتی نادر | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، سیده کوثر موسوی، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 28 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
122
امتیاز واکنش
2,422
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
Part-10

واقعا که! همه مامان دارن ماهم مامان داریم.
مامانای مردم بچه‌هاشون رو میزارن تا ساعت دو بعدظهر بخوابن؛ بعد مامان ما ساعت یازده صبح اونم روز جمعه‌ای ما رو بیدار میکنه.
نق نق کنان دست و صورتم رو شستم بعد از خوردن صبحانه و آماده شدن برای بیرون رفتن با سام، روی مبل نشستم و منتظر موندم.
سام برادر بزرگ‌تر من بود که بیست و پنج سال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهایت سرگذشتی نادر | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، سیده کوثر موسوی، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 28 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
122
امتیاز واکنش
2,422
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
Part-11

بعد از گرفتن چندتا سلفی، توی گالری رفتم تا عکسام رو ببینم.
نگاهم به عکسی افتاد که توی پوشه‌ای به اسم (O) ذخیره شده بود.
انگشتم رو زدم روش و نگاهی به عکس انداختم.
دختری شاید یازده یا دوازده ساله و بی‌نهایت بانمک روی تابی آهنی نشسته و به افق خیره شده بود.
اما این عکس برای کی بود؟
اصلا من کی این رو ذخیره کردم؟
ولی معلوم بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهایت سرگذشتی نادر | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، سیده کوثر موسوی، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 28 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
122
امتیاز واکنش
2,422
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
Part-12

با لحن همیشگی‌اش که بسی بسیار خردمندانه بود گفت:
-تو اول ببین مامان و بابات اجازه می‌دن، بعد حالا باهم برنامه ریزی می‌کنیم.
حرفش انصافا منطقی بود!
-باشه
بعد از خوردن زنگ آخر به خونه رفتم و بعد از تعویض لباس هام ماجرا رو با مِن مِن و قلبی ترسیده به مامان گفتم.
اولش جیغی زد و حسابی با اخم و تَخم دعوام کرد. ولی بعدش گفت:
-منم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهایت سرگذشتی نادر | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، سیده کوثر موسوی، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 28 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
122
امتیاز واکنش
2,422
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
Part-13

تمام استرسام پر زدند و رفتن. لبخندی زدم و با هیجان و شوق چند لحظه تو افق محو شدم.
چه روز زیبایی بود امروز؛ با اتفاق الان خیلی قشنگتر شده. اصلا انگار ناخودآگاه می‌دونستم قراره بابا اجازه بده!
سام اخمی کرد و با نارضایتی که توی صورتش و لحنش بود، گفت:
-اما بابا...
من زود برای اینکه چیزی نگه و نظر بابا برنگردونه، گفتم:
-نخودآش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهایت سرگذشتی نادر | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، سیده کوثر موسوی، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 28 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
122
امتیاز واکنش
2,422
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
Part-14

در کلاس زده شد و بعد وزیر اعظم با همون ابهت همیشگی‌اش و کفشای تق تقی‌اش وارد کلاس شد.
به معلم سلامی کرد. ما هم که انگار نه انگار!
لبخند مسخره‌ای زد و رو به ما گفت:
-دخترا میخواستم یه مطلبی رو بهتون بگم!
با نگاه هایی پرسشی بهش نگاه کردیم که سرانجام گفت:
-از امروز به بعد نماز جماعت اجباری نیست...
هنوز شادی نکرده بودیم که با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهایت سرگذشتی نادر | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: SelmA، سیده کوثر موسوی، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 29 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
122
امتیاز واکنش
2,422
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
Part-15

متقابل لبخندی زدم و کمی خندیدم.
-از دست تو دختر.
لبخندی زد و لبان قلوه‌ای‌ش را باز و تیکه بعدی کیک را در دهانش گذاشت؛ این نسترن انقدر شکمو بود که به منم سرایت کرده بود و منم داشتم کم کم گوشت به تنم می‌شست با این کاراش!
بعد از گذروندن کلاس بعدی و خوردن زنگ بلند شدم و کتابامو جمع و کیف رو روی شونه‌ی چپم انداختم.
رفتیم بیرون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهایت سرگذشتی نادر | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، سیده کوثر موسوی، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 27 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
122
امتیاز واکنش
2,422
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
Part-16

مامان با لبخندی که دوباره رو لبای قلوه ایش شکوفا شده بود باشه‌ای گفت؛ اما دوباره قبل از اینکه بره برگشت به سمتم و باز با لحن ناراحتی گفت:
-یادم نبود سارا، پیاز نداریم!
لبخند حرصی زدم و گفتم:
-میدونی چیه مامان من که تازه از مدرسه اومدم و سیرم شماهم که مسلما ناهاری نمیخوری.
نفسی گرفتم و ادامه دادم:
-میگم نظرت چیه که صبحونه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهایت سرگذشتی نادر | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، سیده کوثر موسوی، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 25 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
122
امتیاز واکنش
2,422
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
Part-17

سرم رو بالا آوردم اما بجای اون صورت با شلوار آبی رنگی مواجه شدم؛ کمی بیشتر به بالا نگاه کردم و نسترن رو با اون ماسک مسخره‌اش نظاره کردم.
بیشعوری گفتم و بلند شدم. مامان نسترن رو دیدم که با چشمای عسلی و نگرانش به من خیره شده بود.
با لبخند و مؤدبانه سلامی کردم!
مامان نسترن یا به اصطلاح نرجس جون به نسترن چشم غره‌ای رفت و با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهایت سرگذشتی نادر | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، سیده کوثر موسوی، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 21 نفر دیگر

برگزیده۱۴

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/8/20
ارسال ها
122
امتیاز واکنش
2,422
امتیاز
163
محل سکونت
ɧamɷɷŋ cɩtʏ
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
Part-18

نسترن دهنش را کج و سپس صورتش را جمع کرد و گفت:
-اییی حالم بهم خورد از این همه کلیشه بازیات؛ سنگین باش دختر. اصلا میدونی که متانت باعث...
به بهانه آب خوردن بلند شدم؛اگه الان جاش می‌موندم تا صبح راجب به شخصیت سنگین و مزایا و معایبش برام توضیح می‌داد.
داشتن دوست کتاب خون و روان شناس هم این بدی‌هارو داره دیگه.
***
بعد از ساعتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نهایت سرگذشتی نادر | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، سیده کوثر موسوی، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 19 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا