خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
قباد : به جون امیدت قسم بخور که دیگه بهش فکر نمی کنی.

شهرزاد : من بهت دروغ نمیگم قباد، خاطره ها که نمی میرن، می میرن؟ این اتاق تاریک ذهن، آزادترین جای جهانه، همه چی از توش میاد و میره، فکر رنگ خیال خاطره. مهم اینه که چیو نگه می داری چیو می ریزی دور. من اینو یاد گرفتم قباد.

قباد : شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم. نمی خوام از دستش بدم.





☁️ دیالوگ‌های ماندگار | سریال شهرزاد

 
  • تشویق
  • تشکر
Reactions: . faRiBa . و شبگرد تنها

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
فرهاد: من همه‌چیمو باختم شهرزاد...نمی‌تونم تو رو هم ببازم.

شهرزاد: همیشه اونطوری نمیشه که ما می‌خوایم.


،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،.

قباد : ما همه مهرهای سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم

شهرزاد : اشتباه نکن تنها مهره سوخته این وسط ما دو تا بودیم.





☁️ دیالوگ‌های ماندگار | سریال شهرزاد

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa . و شبگرد تنها

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع

شهرزاد: چیه چرا اینجوری نگاه میکنی ؟!!

قباد: اینو ( لباس تو ) از کجا آوردی ؟

شهرزاد: اینو داشتم گذاشته بودم واسه دانشگاه بپوشم ...

قباد: صبر میکنم بری عوضش کنی

شهرزاد : بده ؟!

قباد: نه اتفاقا خیلی خوبه زیادی بهت میاد.




☁️ دیالوگ‌های ماندگار | سریال شهرزاد

 
  • تشکر
Reactions: naser23، . faRiBa . و شبگرد تنها

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع

قباد : هر چی باشه، بالاخره ما الان محرم همدیگه ایم، شهرزاد خانوم.

شهرزاد : محرمیت که فقط به کاغذ نیست، دل آدم باید محرم باشه.



،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

شهرزاد: من اون دختری نیستم که تا خشی به خشی بیوفته و ته خیار تلخ بشه ، بخوام بهونه بیارم ، تا وقتی این ( مرغ آمین ) گردن منه آره با دل و جونم دوستت دارم .




☁️ دیالوگ‌های ماندگار | سریال شهرزاد

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa . و شبگرد تنها

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع

شهرزاد : بخت و اقبال من یکی رو همون دو تا جمله بافته … در و همسایه چی میگن، مردم چی میگن. مردم الان کجان بدبختی منو ببینن. تنهایی منو ببینن.



،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

شهرزاد : من و تو تلاش کردیم دنیامون رو عوض کنیم فرهاد ، ولی دنیامون داره ما رو عوض میکنه !



☁️ دیالوگ‌های ماندگار | سریال شهرزاد

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع

آذر : یه چیز دیگه هم هست که می خوام بهت بگم. می دونم باور نمی کنی، حقم داری! از یه جایی به بعد دیگه بازی نبود واسم. من هم گیر افتادم. بدجور گرفتارت شدم. یه جوری که هیچ وقت قلبم این جور گروم گروم صدا نکرده بود. وقتی اسمت میومد انگار یه گردان پا می کوفتن تو دلم! با من بیا فرهاد!

فرهاد : کجا بیام؟ چرا بیام؟

آذر:بریم یه جای دور ، یه زندگی جدید می سازیم با هم. میشم رویا، آذر رو چالش می کنیم واسه همیشه.

فرهاد: سخته…!

آذر : من خوشبختت می کنم ، هر کاری بخوای برات می کنم . نبوده تا حالا کسی رو این جوری بخوام.

فرهاد : نمی تونم بیام! شاید اگه طور دیگه ای آشنا شده بودیم یا …. دلم به اومدن نیست!

آذر: هنوز باورم نداری نه؟! باشه ، گفتم این بازی یه قربانی داره، اونم منم!

فرهاد : شاید یه وقت دیگه ، یه وقت دور تر! اگه ما تقدیر هم باشیم باز گذرمون به هم میفته!

آذر: رویای قشنگیه واسه آذر بیچاره تو شبای تنهاییش که نمیره از دلتنگی.! از این به بعد دیگه حوصله هیچی رو ندارم، جز فکر کردن به تو. جدا افتادن از کسی که دوستش داری ، جهنمی بزرگ تر از این تو زندگی می شناسی؟!




☁️ دیالوگ‌های ماندگار | سریال شهرزاد

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa . و شبگرد تنها

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع

هاشم : فرهاد پسرم … همیشه یه چیزی از وجود معشوق تو قلب عاشق ته نشین میشه… برای همیشه حتی اگه همدیگه رو ترک کنن..! اما این فقط یه طرف سکه است پسرم…

این که اگه دنیات اندازه یه نفر کوچیک بشه… یا اون یه نفر اندازه خدا برات بزرگ بشه ..! اگه یه روزی ترکت کنه و بره اون وقت دین و دنیاتو با هم می بازی…!


،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،


مرضیه : این دنیا به هیچ بنی بشری وفا نکرده

هاشم : نه نکرده … اینو وقتی فهمیدم که یه عزیزی رو از دست دادم …

همین جوریاس که قلب آدما هی ته می گیره ….دهی ته میگیره تا بالاخره یه جا می سوزه و تموم میشه ... اون وقت دیگه حتی حوصله خودتم نداری !


☁️ دیالوگ‌های ماندگار | سریال شهرزاد

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
د : من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم.

بزرگ آقا: … هر چی سرت بیاد حقته، الانم پاشو گمشو از این اتاق برو بیرون، دیگه نمی خوام ریختتو ببینم.

قباد: آره خب، عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده


☁️ دیالوگ‌های ماندگار | سریال شهرزاد

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع

فرهاد: شهرزاد دلم می خواست یه صدایی داشتم که همه می شنیدند. داد می زدم می گفتم ما تو یه جای غریبی از تاریخیم. بعدها سد سال بعد، مردم این روزها یادشون می مونه. این روزها خیلی ملتهبه شهرزاد!

شهرزاد: آره ملتهبه، ملتهب و بلاتکلیف! چه خواب بدی من دیدم دیشب!

فرهاد: می خوای برات تعبیرش کنم؟

شهرزاد: نه، اصلا هتا نمی خوام تعریفش کنم!

فرهاد: خیلی خب، تعریفش نکن ولی یادت باشه دکتر مصدق تاب میاره این همه هجمه را! خصوصا الان که شاه گذاشته از مملکت رفته بیرون.

شهرزاد: این یعنی طرفدارای شاه هم ممکنه جری تر شده باشن.

فرهاد: این یعنی اختیار تام برای دکتر مصدق و دکتر فاطمی. خصوصا این که دکتر فاطمی پیشنهاد خلع سلطنت کرده. یعنی دموکراسی و جمهوری.

شهرزاد: فکر نمی کنی این تندروی ها ممکنه باعث شه همینی هم که داریم از دست بدیم؟

فرهاد: کدوم تندروی شهرزاد؟ پیشنهاد دکتر فاطمی خواسته همه مردمه. اینا نشونه های خوبیه.

شهرزاد: میونه این همه نشونه های خوب من کجا وایسادم؟

فرهاد: … تو بهترین نشونه این روزای من.یک دست جام باده و یک دست زلف یار / رقصی چنین میانه میدانم آرزوست.


☁️ دیالوگ‌های ماندگار | سریال شهرزاد

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع

قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟

شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا.


شهرزاد: گاهی آدم تو جنگ با خودش، باید اونقد پیش بره که یه ویرونه بسازه از وجودش!!

اون وقت …از دل اون ویرونه یه نوری ، یه امیدی، یه جراتی، جرقه می زنه …!


☁️ دیالوگ‌های ماندگار | سریال شهرزاد

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa . و شبگرد تنها
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا