نویسنده این موضوع
پارت بیست و نهم:
شونهای بالا انداختم.
لیان به جای من سوال دلربا رو بیجواب نذاشت.
-من هفت میرم؛ مدیرعامل عزیزمون هم هشت تشریف فرما میشن.
دلربا که حالا از پوشیدن کفشهاش فارغ شده بود، خندهای کرد و گفت:
-باشه؛ پس تا فردا دخترا!
با تکون دادن دستش، از ما دور شد...
شونهای بالا انداختم.
لیان به جای من سوال دلربا رو بیجواب نذاشت.
-من هفت میرم؛ مدیرعامل عزیزمون هم هشت تشریف فرما میشن.
دلربا که حالا از پوشیدن کفشهاش فارغ شده بود، خندهای کرد و گفت:
-باشه؛ پس تا فردا دخترا!
با تکون دادن دستش، از ما دور شد...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان دو گوی یخ | fariba.82 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: