در حال تایپ رمان دو گوی یخ | fariba.82 کاربر انجمن رمان ۹۸

. faRiBa . · 13/9/20

بعد از خوردن آب، بطری رو دوباره آب کردم و گذاشتم تو یخچال.
برگشتم تو پذیرایی و وسایلم رو برداشتم.
رفتم تو اتاقم.
وارد شدم و در رو بستم....

. faRiBa . · 14/9/20

- ماهور! کجایی دختر؟ بیا ببین چی خریدم.
صدای لیان بود که خاتمه داد به فکر کردن دوران آشناییمون.
همون‌طور که از اتاقم بیرون می‌شدم؛...

. faRiBa . · 15/9/20

پارت یازدهم:
***
-دم در منتظرتم؛ زود بیا.
از عصر تا حالا هنوز باهام سرده.
هه... هر کسی جای اون باشه حق...

. faRiBa . · 16/9/20

پارت دوازدهم:
سرش رو تکون داد و گفت:
-آره. حیف که بلد نیستی و گرنه با تو می‌رقصیدم تا تنها نباشم.
-خوبه که بلد نیستم؛ اصلا حوصله رقصیدن تو این‌جور جاها رو ندارم.
بی‌حرف رفت وسط سالن و شروع کرد به رقصیدن.
خیلی آروم می‌رقصید.
حرکت دست‌ها و...

. faRiBa . · 17/9/20

پارت سیزدهم:
از جام بلند شدم.
این دختر امشب افتاده بود روی دنده لج با من.
می‌خواستم برم جلو که دستم توسط یک نفر کشیده شد.
برگشتم.
لیان بود با قیافه‌ای مضطرب.
-چیه؟ چرا این‌طوری شدی؟!
-سر تا پام رو برانداز کرد و با شک گفت:
-تو... تو که همین...

. faRiBa . · 17/9/20

پارت چهاردهم:
-نه؛ ولی جدی چرا نخواستی بمونی؟ چیزی بهت گفته بود؟!
-نه بابا؛ تازه می‌خواست من رو با نوه خارجیش آشنا کنه که اگه نوه‌اش هم مثل خودش باشه، به هیچ‌وجه حوصله موندن نداشتم.
-آها باشه. من میرم بخوابم. کاری نداری؟
-نه شب خوش.
خواستم در رو ببندم که یاد...

. faRiBa . · 18/9/20

پارت پونزدهم:
***
-ماهور
سرم رو برگردوندم طرفش.
ابروهام از تعجب بالا رفت.
کجا می‌خواست بره؟!
-مگه نمی‌خوای امشب...
-میام.
آخیش... خیالم راحت شد.
فکر کردم میره خودش رو گم و گور کنه تا امشب نیاد.
البته این کارها از لیان بعید بود.
ولی خب... احتیاط شرط...

. faRiBa . · 18/9/20

پارت شونزدهم:
-خوش اومدی دخترم؛ بیا تو.
نگاهم رو معطوف خاله شیوا کردم.
حتی دلم برای این زن مهربون که مهرش به دل هر کسی می‌نشست هم تنگ شده بود.
لبخندی به روش پاشیدم و نزدیکش شدم.
لبخندش رو تجدید کرد و توی حصار دستاش قرار گرفتم.
چقدر خوب بود...

. faRiBa . · 18/9/20

پارت هیفدهم:
همون‌طور که نگاهم رو از روش برمی‌داشتم، گفتم:
-نگران نباش. شرکته؛ میاد.
-آها.
دلربا که دیگه بیخیال حرف زدن شده بود، گوشیش رو درآورد.
اما هنوز روشنش نکرده بود که پرسیدم:
-عمو چه‌طوره؟!
همزمان نگاه هردوشون بالا اومد.
این...

. faRiBa . · 18/9/20

پارت هیجدهم:
قدم زدن نمی‌تونست حالم رو خوب کنه ولی من خیلی وقته دیگه خوب نمی‌شم.
با هیچی...!
جز انتقام!
پس کی وقتش میرسه؟!
نسیم خنک توی تابستون عالی بود.
اگه قبل این خبر بود، غرق خوشی می‌شدم.
درد روی قلبم دوباره عود کرده بود.
هیچ تلاشی برای...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

رمان تا اینجا چطوره دوستان؟!

عالی ادامه بده.

خوب میتونی بهتر بنویسی

بد قلمتو بهتر کن

افتضاح ادامه نده

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین