مشاعره با اشعار حسین منزوی

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
توان کشمکشم نیست بی تو با ایام

برونم آور از این ماجرا که می میرم.....

من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید گفتیم که بیداریم

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید گفتیم که بیداریم

من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت
نایاب ترین فصل تماشای من اینست

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت
نایاب ترین فصل تماشای من اینست

ترسم نیـایی و آید خاکستر من به سویت
آه از حریقی که بی تو در سـ*ـینه دامن گرفته است
از کشتنم دیگر انگار پروا نمی داری ای یار
حالی که این دیر و دورت خونم به گردن گرفته است

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
ترسم نیـایی و آید خاکستر من به سویت
آه از حریقی که بی تو در سـ*ـینه دامن گرفته است
از کشتنم دیگر انگار پروا نمی داری ای یار
حالی که این دیر و دورت خونم به گردن گرفته است

تو خوش تر از همه بودی، همیشه و هرگز
نه در ترازوی سنجش به آن و این بودی

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
تو خوش تر از همه بودی، همیشه و هرگز
نه در ترازوی سنجش به آن و این بودی

یا عقل را نابـود کن یا بـا جنون خـود بمیــر
در عشق ھم یا با سپر یا بر سپر دیوانه جان

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
یا عقل را نابـود کن یا بـا جنون خـود بمیــر
در عشق ھم یا با سپر یا بر سپر دیوانه جان

نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست

تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها، علم زدم
با وامـی از نگاه تو خورشیدهای شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها، علم زدم
با وامـی از نگاه تو خورشیدهای شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم

من رود نیاسودنم و بودن و تا وصل
آسودگی ام نیست كه معنای من اینست

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
من رود نیاسودنم و بودن و تا وصل
آسودگی ام نیست كه معنای من اینست

ترسم بسوزد آخـر،همراه من تو را نيز
اين آتشی كه از شوق در من كشد زبانه
چون شب شوداز اين دست انديشه‌ای مدام است
در بــركشيدنت سرخوش ای خواهش شبـانه

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین