در حال تایپ رمان پرنسس تبعیدی | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

fatemeh37 · 7/9/20

پارت۹
با حرص گفت:
_چیی میگی؟
_هیچی، من دیگه میرم.
رفتم...

fatemeh37 · 8/9/20

fatemeh37 · 8/9/20

fatemeh37 · 10/9/20

پارت۱۲
پدر اخمی کرد و گفت:

_سریع همتون برید بیرون!

سربازا دست من و کشیدن که پدر داد زد:

_اون نه! بقیه.

با ترس بازوم و ول کردن

با داد پدر دیگه کسی جرئت نکرد چیزی بگه و همه بیرون رفتن و به محض بیرون رفتنشون پدر به صندلی اشاره کرد، لحنش ملایم تر...

fatemeh37 · 10/9/20

پارت۱۳
چونم و گرفت و سرمو بلند کرد.

_هی، بیخیال اخم نکن!

_انتظار داری توی این شرایط بخندم؟

دستشو ول کرد و گفت:

_خب، نه! اما انقد صورتتو جمع نکن شبیه گوریل اخموعه میشی!

خندیدم و مشتی به بازوش زدم.

_بی‌نمک.

جدی شدم و گفتم:

_اون...

fatemeh37 · 10/9/20

پار[COLOR=rgb(255, 0...

fatemeh37 · 13/9/20

پارت۱۵
_تا همینجا هم ازت خیلی ممنومم.
ساردین ازم جدا شد و ژینوس اومد و دستاش رو دورم گره کرد و بعد ولم کرد و گفت:
_دلم برات تنگ...

fatemeh37 · 13/9/20

پارت۱۶
پسره از ماشین پیاده شد و اومد سمتم وگفت:
_با این لباسا کجا میری، بیا تا برسونمت!
_نمیخوام برو پی کارت.
پسره دستم و گرفت و کشید سمت اون ماشینه و گفت:
_خیلی حرف میزنی جوجه.
که من جوجه ام اره.
مچ دستی که باهاش دستم و گرفت...

fatemeh37 · 22/9/20

پارت۱۷
رفتم سمت درو چند تقه به در زدم دیدم جواب نمیدن شروع کردم به مشت و لگد انگار کسب اینجا نیست.
وای حتی فکر کردن به برگشت توی اون خیابون با اون نگاهای تاسف بار واقعا عذابم میده...

fatemeh37 · 22/9/20

پارت۱۸
از جاش بلند شد و کوله ای پشتش انداخت و کفشاش و گرفت دستش و رفت سمت در.
رفتم سمتش و مچ دستش و گرفتم و گفتم:
_چی...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین