خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان 98 | دانلود رمان جدید
به نام خدا
نام رمان: پرنسس تبعیدی
نام نویسنده: fatemeh37
ناظر: *ELNAZ*
ژانر: فانتزی، طنز، عاشقانه
خلاصه: در یکی از ابعاد پیچ در پیچ، اتفاقاتی رخ داد که موجب شد بی گناهی محکوم شود؛ محکوم به جرمی بزرگ!
ماهلین، پرنسس سرزمین ریماتون، بی گناهی بود که به جرم ناکرده، تبعید شد. تبعیدی که برایش پایان همه چیز به نظر می‌رسید...


در حال تایپ رمان پرنسس تبعیدی | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، *ELNAZ* و 43 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان 98 * دانلود رمان
مقدمه:

همه چیز از یک مقام شروع شد!
مقامی که باعث خشم، نفرت و حسادت اطرافیانش شد.
و این باعث یک
تهمت شد.
و این تهمت باعث تبعید شد!
تبعیدی که خوب یا بدش مشخص نیست!


در حال تایپ رمان پرنسس تبعیدی | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • پوکر
  • عالی
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، *ELNAZ* و 41 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت1
توی باغ، سرسبز قصر قدم میزدم و از منظره اطرافم لـ*ـذت میبردم؛ که یهو، یکی از پشت پرید روی کولم و گردنم و فشار میداد،داشتم خفه میشدم.
با دستام سعی کردم که دستاشو باز کنم، اما نمیشد.
_واااای خدا این دیگه کیه اَه؟!
غر زدم:
تودیگه کی هستی،اگه بفهمم میکشمت!
دیگه داشتم جون میدادم که بلاخره اون ادم دستاشو از گردنم باز کرد، دستامو گذاشتم روی زانومو، چند بار پشت سر هم سرفه کردم؛ برگشتم سمت فرد نامعلوم تا خفش کنم که با قیافه لاریسا مواجه شدم.
چشم های طوسی،موهای سیاه، دماغ باریک،لـ*ـب های قلوه ای، چهره جذابی داشت.
_هی لاریسای روانی این چه کاری بودکه کردی؟
لاریسا همونجور که قهقه میزد گفت:
_هاهاها حقت بود تا تو باشی انقد من و اذیت نکنی!
یهو لحنم و جدی کردم و گفتم:
_لاریسا سعی کن پات و از گلیمت دراز تر نکنی،وگرنه بد میبینی.
این لحن جدیم یکم ترسناکم میکرد چون من ادم شوخ و شیطونی بودم و حرف زدنم با این لحن کم پیش میومد.
لاریسا حق به جانب گفت:
_مثلا دوستتما؟!
_هه؛ دوست؟ تو هم برای من یکی مثل بقیه ای؟
لاریسا با ناراحتی و بغض گفت:
_باشه؛ من میرم و دیگه پشت سرمم نگاه نمیکنم.
با دیدن قیافش نتونستم خودم و کنترل کنم و زدم زیر خنده همچین بلند میخندیدم، که لاریسا با تعجب نگام کرد و بعد ۲ دقیقه تازه به خودش اومد و به سمتم حمله ور شد.
منم فرار و بر قرار ترجیح دادم و دِ برو که رفتیم.
لاریسا گفت:
_خیلی بیشعوری، داشت باورم میشد.
_ بقول خودت،
صدامو نازک کردمو اداشو در اوردم.
_تا تو باشی من و اذیت نکنی.
زبونی براش در اوردم و سرعتمو بیشتر کردم و به سمت اتاقم رفتم بعد از طی کردن مسافت طولانی حیاط و قصر به اتاقم رسیدم و داخل رفتم خب مثل اینکه لاریسا بیخیالم شده، خوبه.
اتاقم خیلی بزرگ بود و یک تـ*ـخت دونفره سفید وسطش داشت و یک پنجره بزرگ که میشد باغ قصر و بخوبی دید و همچنین یه کمد پر از لباس های زیبا و متفاوت و یه میز ارایش که کنار کمد و یه کشو کوچیک کنار تختم که همشون سفید بودن و دیوار اتاقم سفید بود.
من نمیدونم چرا همچی سفیده؟
اخه اتاقم انقد بیروح؟
ای بابا!
بیخیال اتاقم شدم و روی تختم دراز کشیدم.
به خانواده بسی بزرگم فکر کردم!
البته خانواده که چه عرض کنم، بیشتر مثل غریبه بودیم.
پدرم ۳تا زن داره، که البته مادر من مرده توی ۱۲ سالگیم من یه برادر دارم خیلی دوسش میدارم، اسمشم سابین مامان من زن سوم پدرم بوده و اسمشم ماریا.
زن اول پدرم اسمش کاترینه که برعکس معنی اسمش که میشه پاک و بی الایش، یه عجوزه به تمام معناست و هرکاری ازش سر میزنه؛ دوتا دختر داره لوسیا که ۲۳ سالشه و مثل مامانشه مثل اسمش لوس و چندشه قیافشم معمولی بود، ولی چون خیلی بیش از حد ارایش میکرد خیلی خیلی زشت میشد، ولی خودش فکر میکرد خیلی خوشگل میشه و سعی میکنه مخ شاهزاده هارو بزنه و زیادیم حسوده.


در حال تایپ رمان پرنسس تبعیدی | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، *ELNAZ* و 44 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 * منبع دانلود رمان
پارت۲
و دختر دومش اسمش بلاعه و ۷سالشه دختر بانمکیه و بامامانش فرق داره خیلیم مهربونه.
زن دوم پدرم اسمش راشله، راشل برعکس کاترین زن خوبیه و به کار کسی کار نداره و سرش به کاره خودشه، یه دخترم داشت به اسم ماهایا دختر خوبیه و قیافشم خوبه یعنی معمولی روبه خوشگل.
طبق گفته های پدرم، با زن اولش کاترین به زور پدرش ازدواج کرده و از راشل هم خوشش اومده باهاش ازدواج کرده ولی بعدها ها که مادرم و دیده مهرش به دلش نشسته و عاشقش شده؛ واسه همونه که پدرم من و سابین بیشتر دوست داره و این باعث حسودی بقیه میشه.
فردا شب هم که عروسی سابینه و جشنه بزرگی توی قصر برپا میشه سابین عاشق یه دختر به نام ژینوس؛ ژینوس خیلی دختر خوب و خوشگلیه، موهای سفیده رنگ کردش و چشمای طوسی، دماغ کوچیک، لـ*ـب های قلوه ای و ابروهای کمانیش باعث زیبایی بیشترش شدن! چشماشون باهم ست بود چشمای سابین هم طوسی بود موهاش سیاه لـ*ـب و دهن متناسب با صورتش؛ سابین هم مثل من چشماش و از مامان به ارث برده اما تفاوتمون اینه که چشمای من طوسی_ابیه و چشمای سابین طوسی! رنگ طوسی توی خاندانمون یه چیز کاملا ترثی بود وه اکثرمون داشتیمش.
سابین و ژینوس توی جشن هایی که پدرم میگیره اشنا شدن اون هم مثل من پرنسسه.
سابین وقتی این موضوع رو با پدرم در میون گذاشت پدرم هیچ مخالفتی نکرد چون ژینوس پرنسسه و دختر پادشاه سرزمین فرولایده که این ازدواج باعث اتحاد بیشتر میشه.
لاریسا هم که دختر داییمه و همینجا زندگی میکنن، از فامیلای مادریم فقط یه دایی دارم!
با تقه ای که به در خورد از فکر بیرون اومدم و گفتم:
_بیاتو!
در اتاق باز شد و سابین اومد داخل.
_به به، داداش عزیز چه خبر از این طرفا؟
سابین گفت:
_خودت که خوب میدونی درگیر کار های عروسیم بودم!
_خب بابا.
سابین اومد کنارم نشست و دستشو انداخت درو گردنم و گفت:
_حال خواهر ما چطوره؟
_خوبم، ژینوس کجاست؟
سابین گفت:
_تو فرولایده(سرزمین ژینوس)
_اهان
نگاهشو دور اتاق چرخوند وگفت:
_برای فردا اماده ای؟
_معلومه
ناسلامتی جشن داداشمه ها!
سری به نشونه تایید تکون داد و گفت:
_پس خوبه، من دیگه میرم.
_باشه.
سابین پاشد و در و باز کرد خواست بره که یهو برگشت سمتم و گفت:
_اها راستی پدر گفت بگم بری پیشش باهات کار داره.
_پس بگو واسه چی اومده بودی اینجا!
حق به جانب گفت:
_نخیر، داشتم میومدم که پدر توی سالن بهم گفت.
لبخندی زدم و گفتم:
_باشه خدافظ!
_خداحافظ.
رفت بیرون و درو بست.
اَه کی حال داره بره پیش پدر.
از جام پاشدم و دستی به لبا ساده ی بنفشم کشیدم.
اومم خوب بودن نیازی به عوض کردنشون نداشتم! در اصل مدل اکثر لباسام همین بود،از کمر به پایین پف داشت و بالاتنش ساده!
از اتاقم خارج شدم و راهروی دراز و پر پیچ و خم رد کردم تا بلاخره به اتاق پدر رسیدم.
دو تقه به در زدم.
با صدای بفرمایید پدر اروم وارد اتاق شدم .
پدر_بیا اینجا بشین.
به جایی که اشاره کرده بود نگاه کردم یه صندلی روبروی صندلی خودش، رفتم و روش نشستم.
_سلام، پدر با من کاری
داشتید؟
پدر گفت:
_نه فقط خواستم کمی باهم حرف بزنیم!
_اوه، بله!
پدرم من و بیشتر بخاطر مورد های ضروری صدا میزد؟
و همین کمی عجیب بود!
یعنی چی میخواد بگه؟


در حال تایپ رمان پرنسس تبعیدی | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، *ELNAZ* و 41 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۳
پدر گفت:
_خیاط ها برای اندازه گیری لباست به اتاقت اومدن؟
_بله هفته پیش اومدن و پریروز هم لباس و تحویلم دادن.
پدر گفت:
_ عالیه، فردا ساعت ۵ ارایشگر به اتاقت میاد تا امادت کنه برای ساعت ۷ که مهمانی شروع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرنسس تبعیدی | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، *ELNAZ* و 38 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان
پارت4
یادش بخیر اولین بارکه میخواستم جیم بزنم از در اصلی خارج شدم و به در خروجی نرسیده گرفتنم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرنسس تبعیدی | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، *ELNAZ* و 34 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۵
رفتم توی اتاقم و پای خرگوش و شستم و با پارچه ای بستمش بعد هم گذاشتمش داخل دستشویی ای که داخل اتاق بود که مبادا کسی ببینتش!
خیلی خسته شده بودم رفتم و بازم به ندیمم گفتم من و واسه صرف شام بیدار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرنسس تبعیدی | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، *ELNAZ* و 36 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۶
فکنم صداشون اتصالی کرده! هههه
سرم و بلند کردم و به بقیه نگاه کردم همچین به من زل زده بودن انگار تا حالا ادم ندیدن !
خب درسته خیلی خوشگلم ولی دلیل نمیشه اینجوری بهم زل بزنن اعتماد به نفسم تو حلق مهمونای چشم دراومده(اونایی که بهم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرنسس تبعیدی | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، *ELNAZ* و 36 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرنسس تبعیدی | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، *ELNAZ* و 34 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرنسس تبعیدی | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Yasaman_ebadi1382، M O B I N A، سیده کوثر موسوی و 33 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا