خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
نزدیک خونه بودم. درِ خونه روبه‌رویی باز بود، شونه‌ای بالا انداختم و اومدم زنگ خونه رو بزنم که یک‌دفعه یه صدایی مثل خرناس از پشت سرم بلند شد. با ترس برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم؛ اما هیچی نبود. یک لحظه احساس کردم صدای خرناس از خونه روبه‌روییِ! با ترس و قدم‌های آروم جلو رفتم. حالا دیگه مطمئن شدم صدای خرناس از خونه همین پسرس که تازه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، LIDA_M و 11 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
با عصبانیت اشکام رو پاک کردم و بلند شدم پشتم رو بهش کردم، به طرف خونه‌مون راه افتادم که پسره گفت:
- هی!
به طرفش برگشتم که آروم ادامه داد:
- توهم نزدی. اما شاید... شاید به نفعت باشه نفهمی!
خواستم چیزی بگم که بعد از یه نگاه سرسری به من به طرف خونش دوید و در رو بست! حرفش رو زیر ل**ب تکرار کردم:
- شاید به نفعت باشه نفهمی!
صورتم حسابی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، LIDA_M و 10 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
شونه‌ای بالا انداختم که خاله‌هم اومد و به طرف ماشین راه افتادیم. سرم رو به شیشه ماشین تکیه دادم و چشمام رو بستم. همه‌ی اتفاقات این چند روز مثل یه فیلم برام تکرار شدن و حرف پسر روبرویی توی سرم اکو شد
- شاید به نفعت باشه نفهمی!
کلافه پوفی کشیدم و سرم رو تکون دادم تا افکار منفی ازم دور بشن. بعد از بیست دقیقه، حس کردم ماشین از حرکت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، LIDA_M و 9 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
جوابی ندادم که خودش با صدای آروم ادامه داد:
- ببین نگران نباش من بهت نمی‌گم که دیوونه‌ای یا توهم زدی!
با تعجب گفتم:
- چی میگی آقا؟!
با حالتی که من رو یادِ شیاطین توی فیلم‌ها می‌انداخت بو کشید و گفت:
- همم، بوی تشویش و نگرانی و...
- و چی؟!
با صدایی که خش دار و ترسناکش کرده بود گفت:
- و مرگ! اطرافت حس می‌کنم!
با ناباوری داد زدم:
- اوه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، LIDA_M و 10 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
- اوهوم.
روی صندلی کنار خاله نشستم که خاله گفت:
- هیلدا راستش... من شاید مادر نباشم اما... اما تورو از هشت سالگی بزرگ کردم. می‌تونم بفهمم که جدیدا مشکلاتی پیدا کردی!
نمی‌دونستم باید به خاله بگم یا نه، تو فکر بودم که خاله دوباره گفت:
- فکر می‌کنم بتونی با من درمیونش بذاری!
- خب... راستش نمی‌دونم بگم یا نه!
- انتخاب با خودته عزیزم؛ اما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، *ELNAZ* و 9 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
- آره!
دکتر یکم فکر کرد و گفت:
- این‎دفعه واقعا منم نمی‌فهمم داره چه اتفاقی میافته!
- شما... شما از کجا می‌فهمین؟
- من آینده رو می‌بینم، همین‌طور گذشته رو! وقتی آدمی رو لمس کنم گذشته‌ش رو کامل می‌بینم.
- یعنی تو الان کاملا زندگی من رو می‌دونی؟
سرش رو به معنی تایید تکون داد که با عصبانیت گفتم:
- فکر نمی‌کنی که شاید من نخوام؟
- دستِ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، LIDA_M و 10 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از اینکه چند تا وضعیت دیدم گوشیم رو کنار گذاشتم و دوباره توی آینه نگاه کردم، چشمای قهوه‌ای روشنم حالا توش یه حسی بود، حسی مثل ترس! پوفی کشیدم و اومدم برم درس‌هام رو مرور کنم که صدای زنگ گوشیم بلند شد، جسی بود.
- سلام جسی.
- سلام هیلدا خوبی؟
- مرسی خوبم. تو چطور؟
- منم نه بد نه خوب، زنگ زدم یادآوری کنم کتاب کمک درسی رو فردا برام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، LIDA_M و 8 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندی زدم که زخمم سوخت. پوفی کشیدم و دستم و روش گذاشتم و رو به باربد گفتم:
- می‌خوای بری به مدرسه‌ای که همین نزدیکی هاست؟
سری تکون داد که گفتم:
- خوبه، پس به مدرسه ما میای!
باربد لبخندی زد و گفت:
- خوبه. ام... پس میشه باهم بریم؟!
- حتما.
بعد از یک‌ربع پیاده روی به مدرسه رسیدیم که جسی و سلنا به طرفم اومدن که باربد گفت:
- من میرم دیگه،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار، Ryhwn، Saghár✿ و 4 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
روی صندلیم نشستم، داشتم کتابم رو مرور می‌کردم که یک نفر از پشت زد روی شونه‌م. برگشتم که جسی گفت:
- هی هیلدا، آدرین هنوز نیومده!
با تعجب نگاهی به همه‌ی بچه‌های کلاس انداختم؛ واقعا نیومده! پنج دقیقه دیگه معلم میومد، پوفی کشیدم و از کلاس بیرون رفتم. هرجارو می‌گشتم نبود، به طرف پشت مدرسه راه افتادم که صدای داد به گوشم خورد! تندتر راه رفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار، Ryhwn، Saghár✿ و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا