خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهی به یکدیگر کردند آدرین که حالا خودش هم از دیدن درختان سر به فلک کشیده و سیاهی شبی که سفیدی برف ها در آن نمایان بود، ترس در دلش جا خوش کرده بود رو به هیلدا گفت:
- از پسش برمیایم!
هیلدا که آدرین را خوب می‌شناخت لبخندی مصنوعی زد و زیر لـ*ـب گفت:
- حتی خودت هم می‌ترسی!
آدرین که نشنیده بود هیلدا چه گفته بود با تردید اولین قدم را به داخل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، *ELNAZ* و 12 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیلدا سری تکان داد و گفت: من هم همین‌طور.
ناگهان از پشت بوته ها صدایی آمد که هیلدا و آدرین نفس در سـ*ـینه‌اشان حبس شد و با ترس به بوته ها نگاه می‌کردند، چند دقیقه‌ای که اتفاقی نیافتاده بود همین که نفس راحتی کشیدند؛ ماری غول پیکر از پشت بوته ها بیرون خزید! هیلدا جیغی کشید و بلند شد خواست فرار کند که یادش آمد آدرین نمی‌تواند بدود، مار هر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، *ELNAZ* و 12 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
"چند سال بعد"
صندلی رو برای خودم عقب کشیدم و نشستم. ظرف غذام رو جلوم گذاشتم و داشتم غذام رو می‌خوردم که صندلی روبه‌رو کشیده شد. فکر می‌کردم آدرین باشه، اما با دیدن هرمان عصبی گفتم:
-هی! کی بهت اجازه داده سر میز من بشینی؟!
نیشخندی زد و گفت:
- نیازی نبود کسی بهم اجازه بده!
با حرص نگاش کردم و گفتم:
- هه! از تو توقع ادب و فرهنگ بالاتر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، *ELNAZ* و 12 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا به بیمارستان رسیدیم آدرین از ماشین پیاده شد و دوید! خاله با تعجب داد زد:
- هی! کجا میری؟
آدرین همونطور که می‌دوید گفت:
- دستشویی!
خندیدم که خاله هم خندید و گفت:
- امیدوارم زودتر خوب شه، خیلی مسخره شده.
با خاله به سمت بیمارستان راه افتادیم. خاله با قسمت پذیرش صحبت کرد و یک نوبت گرفت.
- خاله من میرم بیرون.
- باشه عزیزم، مراقب باش!
از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، *ELNAZ* و 12 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پشت سر خاله راه افتادم. آدرین چشماش رو بسته بود، فکر می‌کنم خواب بود. هنوز یکم از سرمش مونده بود؛ کنار خاله روی صندلی نشستم، همیشه یه سوال ذهنم رو مشغول میکرد؛ نمیدونم الان وقت مناسبی برای پرسیدنش بود یا نه اما دلم رو به دریا زدم و گفتم:
- خاله، همیشه یه‌چیزی برام سوال بود.
- چی عزیزم؟
- شما وقتی مارو پیدا کردین یه مرد همراهتون بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، *ELNAZ* و 12 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی به مدرسه رسیدیم رو به خاله گفتم:
- خاله من میرم کیف‌هامون رو از داخل کلاس میارم.
خاله سری تکون داد، پیاده شدم و به سمت کلاس راه افتادم. در زدم و با صدای آقای راسل وارد کلاس شدم.
- سلام آقای راسل، اومدم کیف خودم و آدرین رو ببرم.
آقای راسل یکم فکر کرد و گفت:
- هیلدا، با من هماهنگی نشده.
اومدم چیزی بگم که دوباره آقای راسل گفت:
- در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، *ELNAZ* و 12 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
آدرین با اخم گفت:
- هیلدا، بگو همین الان.
- باشه میگم به درک.
آدرین منتظر نگام کرد که پوفی کشیدم و گفتم:
- هرمان.
آدرین با تعجب پرسید:
- همون سال سومیه؟!
- آره.
- تو مطمئنی؟ آخه اون چه ربطی به من داره؟!
- منم نمی‌دونم.
آدرین با اخم گفت:
- لعنتی!
یک‌دفعه گوشیم توی جیبم ویبره رفت. یک شماره ناشناس بهم پیام داده بود! پیام رو باز کردم:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، *ELNAZ* و 12 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
گوشیم رو خاموش کردم، توی یکی از کشوهای کمدم گذاشتم و از اتاقم بیرون رفتم. بهتره بهش فکر نکنم. از اولشم اون دیوونه بود! آدرین بازم دستشویی بود رو به خاله گفتم:
- دکتر گفت کی خوب میشه؟
- تا وقتی که پودر کاملا از بدنش دفع شه.
- آهان.
کمک خاله میز ناهار رو چیدم که آدرین هم از دستشویی بیرون اومد و کنار من نشست. ناهار هات داگ بود، خاله گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، *ELNAZ* و 11 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم رو به نشانه تایید تکون دادم. دستش رو برداشت؛ اما همون طوری محکم من رو گرفت. انگار نمی‌خواد بفهمم که کیه، با ترس و صدای لرزون گفتم:
- هی! تو کی هستی؟
جواب نداد اما حس کردم خندید، دوباره پرسیدم:
- تو کی هستی؟ از من چی می‌خوای؟
- یه آدم بد!
- چی؟! هی روانی زودتر از اتاق من برو بیرون.
- باشه میرم؛ اما قبلش باید بهت بگم که اتفاقای بدی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، *ELNAZ* و 11 نفر دیگر

Arad.Zr

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/3/20
ارسال ها
54
امتیاز واکنش
1,584
امتیاز
203
محل سکونت
خونه کُلَنگی تَهِ دِهِمون:)
زمان حضور
6 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
به داروخونه رسیدم و بعد از گرفتن قرص حساب کردم و به طرف خونه راه افتادم. داشتم باقی مونده پول رو حساب می‌کردم که یک‌دفعه با بوق بلند ماشینی سرم رو بالا گرفتم؛ ماشین مستقیم داشت به طرف من میومد! جیغ کشیدم و قرص از دستم افتاد! یک‌دفعه یه چیزی افتاد روم و چند متر اون‌ور تر افتادم زمین، خواستم سرم رو بالا بگیرم که سنگینی چیزی نذاشت. صورتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان استیلا | Arad.Zr کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ASaLi_Nh8ay، LIDA_M و 11 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا