خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,620
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
علی حسنی بـ*ـو*ساری شاعر و پزشک گیلانی است که دوران دانشجویی‌اش را در دانشگاهی در تهران گذراند.

اسم وی را نباید با شاعر آیینی و مذهبی علی حسنی اشتباه گرفت و شاید همان پسوند بـ*ـو*ساری بهترین تفاوت بین این دو شاعر عزیز باشید.

سبک این شاعر بیشتر غزل و عاشقانه است‌.

وی متاهل است و از کادر درمان کرونا نیز بوده است.

منبع اشعار: انجمن رمان ۹۸

از خودِ شاعر گرفته شده است.
گرداورنده: * رهــــــا *




اشعار علی حسنی بـ*ـو*ساری

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~ و Karkiz

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,620
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پابند قفس بودنت از بی پر و بالی‌ست
برخیز که هر ثانیه‌ی عمر مجالی‌ست

ای ماهی قرمز که در اندیشه‌ی آبی
در تنگِ بلوریِ دلم جای تو خالی‌ست

بر سفره‌ی دل‌های شما سرخی سیب است
هر چند که بر شاخه‌ی ما میوه‌ی کالی‌ست

تحویل بگیرید که این نو شدن سال
خوش حال‌ترین حال جهان در همه حالی‌ست

می‌نالم از این قائله چون دایره زندگی
دل سوختگی عاقبتش روی ذغالی‌ست

تقویم پر از فصل بهار است ولی حیف
چشمان همه منتظر اول سالی‌ست...



اشعار علی حسنی بـ*ـو*ساری

 
  • تشکر
Reactions: Karkiz

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,620
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر چه قدری که هوای صبحِ تهران خوب نیست
پرسه با حال و هوایت در خیابان خوب نیست

شانه می‌خواهد مگر آشفتی؟ آزاد کن
بیخودی گفتند: گیسوی پریشان خوب نیست

عاشقِ رشت است، هر کس موی چتریِ تو را
دیده و قبلاً گمان می‌کرده باران خوب نیست

من طبیبی خسته از طاعونِ تنهایی، بیا...
نوش‌دارو! بی تو احوالِ طبیبان خوب نیست

اهلِ اسفندم، تمامِ شاخه‌هایم سوخته
تا تو تحویلم نگیری نوبهاران خوب نیست

رد شدی از من به پشتِ سر نگاه انداختی؟
بی تفاوت رد شدی از خطِ پایان، خوب نیست

روزهایم بی تو مه‌آلود و گنگ و مبهم است
هرچه قدری که هوای صبحِ تهران خوب نیست


پ.ن: علی حسنی پزشک است و طبیب ایهام دارد!


اشعار علی حسنی بـ*ـو*ساری

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ~ZaHrA~ و Karkiz

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,620
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان

مهاجرم همیشه، چون که لانه‌ای نداشتم
پرنده‌ام و چشم‌ِ بد به لانه‌ای نداشتم

شبیه آن شکار که شد عاشق شکارچی
به غیر‌ِ دامِ تو من آشیانه‌ای نداشتم

نگاه هم نمی‌کنی به من که پر شکسته‌ام
در آسمانِ چشمِ تو کرانه‌ای نداشتم

تو انتظار شانه‌ داری از منی که در خودم
گریستم تمامِ عمر و شانه‌ای نداشتم

تبر زده‌ای به ریشه‌ام چنان که بعدِ سال‌ها
گذشت صد بهار و من جوانه‌ای نداشتم

چه خوب عاشقت شدم. وگرنه من بدونِ تو...
برای گفتنِ غزل، بهانه‌ای نداشتم.


اشعار علی حسنی بـ*ـو*ساری

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~ و Karkiz

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,620
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی

راهِ حلِ عشق هرگز جز شکیبایی نبود
مقصدِ رودی که طغیان کرد، دریایی نبود

بی خودی خود را درونِ چاه می‌انداختم
توی قصرِ آرزوهایم زلیخایی نبود

حرف‌های تلخت این را خوب یادم داده است
چشم‌های قهوه‌ای معیارِ زیبایی نبود

بعد از این که رو گرفتی تازه فهمیدم چرا
ماه پشتِ ابر چندان هم تماشایی نبود

مرگ، درد و نیستی، نفرت، پریشانی، سکوت
هیچ چیزی بدتر از احساس تنهایی نبود

این که مردم شعرهایم را بخوانند عیب نیست
شاعرِ چشمت شدن مصداقِ رسوایی نبود

ما گذشتیم از سرِ موی پریشانت ولی
این همه نامهربانی حقِ چون مایی نبود


اشعار علی حسنی بـ*ـو*ساری

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~ و Karkiz

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,620
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان

نا اميدی ریشه کرده در شما، تردید نیست
من گذشتم از جهانی که در آن، امید نیست

خوشه خوشه خشک شد رویای شالیکارها
روی شالیزار وقتی پرتو خورشید نیست

مثل این که هر کسی عاشق شده مجنون نبود
هر دختری که شکسته شاخه‌هایش بید نیست

فالگیرِ پیر وقتی مرگ را حس کرد گفت:
سرنوشت آنی که در فالِ خودش می‌دید نیست

بغض یعنی لحظه‌های قبلِ بارانِ شمال
اشک این دردانه‌ای کز چشمِ ما بارید نیست

انتظارِ بی خودی از دیگران داریم؛ حیف...
در صدف‌های شکسته دُر و مروارید نیست


اشعار علی حسنی بـ*ـو*ساری

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~ و Karkiz

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,620
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان نویسی

شبيه حالِ درختانِ زردِ پاییزی
دلت گرفته که با خنده‌ هم غم‌انگیزی

رهاکنش که بتازد به صورتم مویت
شبیه یورشِ سربازهای چنگیزی

چه چیز بهتر از این تا که دست‌هایم را
شبیه شالِ بلندی به گردن آویزی

پرنده‌وار مرا با دمِ مسیحاییت
بخوان که پر بکشم از نقوشِ رو میزی

شنیدنِ غزل از تو چه قدر شیرین است
چگونه این همه حس را به شعر می‌ریزی

سوال‌های زیادی درون ذهنم هست
و خنده‌های تو تنها جواب هر چیزی

دلت گرفت اگر تا به عشق سر بزنی
قرارمان بشود عصر‌های پاییزی


اشعار علی حسنی بـ*ـو*ساری

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~ و Karkiz

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,620
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان

من زنده‌ام به شوقِ تماشای بیشتر
دل بسته‌ام به آبیِ دریای بیشتر

ای آن که چشم‌های تو حرفی‌ست نا تمام
لـ*ـب‌های تو دردی به هـ*ـوس‌های بیشتر

گیسوی تو شروع پریشانی من است
آشفته کن مرا به
بلندای بیشتر

ساعت به وقتِ بودنمان کند می‌شود
تقویم‌ِ ما پر است زِ یلدای بیشتر

تو ساده‌ای شبیه غزل‌های منزوی
معنای عشق و شوری و غوقای بیشتر

ای آن که شاعرانه‌ترین شعر عالمی
می‌گویمت درون غزل‌های بیشتر



اشعار علی حسنی بـ*ـو*ساری

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~ و Karkiz

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,620
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی

پرنده‌ای زخمی از روالِ زندگی‌ام
شکسته سنگِ شما هر دو بالِ زندگی‌ام

در آسمانِ خدا تنگ می‌شود نفسم
گرفته حال و هوایت مجالِ زندگی‌ام

دوباره می‌پرم از آرزوی خود وقتی
پرنده‌ای افتاده به فالِ زندگی‌ام

اشاره‌ای کن. حتی همین قدر کافی‌ست
که اتفاق بیفتد محالِ زندگی‌ام...

تو حسِ مطلقِ آرامشی، به تنهایی
خطا کشیدی بر قیل و قالِ زندگی‌ام

دلم به بودن مثلِ تو سبز می‌ماند
که آشیانه زدی بر نهالِ زندگی‌ام

تو در کنارِ منی، صد هزار مرتبه شکر
خوشا به حالِ من و خوش به حالِ زندگی‌ام


اشعار علی حسنی بـ*ـو*ساری

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ~ZaHrA~ و Karkiz

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,620
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان

زندگی با طعمِ چای پرتغالی بهتر است
استکان زهر از لیوان خالی بهتر است

از حقیقت‌های تلخِ روزگارم خسته‌ام
شعر گفتن توی دنیای خیالی بهتر است

حالِ من هم چون پریشانیِ موی دلبری
شانه می‌خواهم ولی آشفته حالی بهتر است

بر مصیبت‌های
عالم چاره‌ای جز اشک نیست
سیل از چشمانِ ما از خشک‌سالی بهتر است

مرگ پشت مرگ می‌آید در این ماتم‌کده
مردنم از زندگی در این توالی بهتر است



اشعار علی حسنی بـ*ـو*ساری

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~ و Karkiz
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا